خودرو هیدروژنی
خودرو هیدروژنی
نویسنده: boogh بوق
hydrogen car

خودرو هیدروژنی (انگلیسی: Hydrogen vehicle) به وسایل نقلیه ای اطلاق میشود که از هیدروژن به عنوان سوخت مصرفی برای تولید نیروی محرکه موتور استفاده میکند. موتورهای هیدروژنی در وسایل پرتاب راکتهای فضایی، خودروها و سایر وسایل نقلیه مورد استفاده قرار میگیرند. موتور خودروهایی هیدروژنی انرژی شیمیایی هیدروژن را به انرژی مکانیکی تبدیل کرده یا با سوزاندن هیدروژن در یک موتور درونسوز این نیرو را تأمین مینمایند. گونه ای دیگر از موتورهای هیدروژنی نیز از طریق واکنش هیدروژن با اکسیژن در یک سلول سوخت، نیروی مورد نیاز موتورهای الکتریکی را تأمین میکند. استفاده گسترده از هیدروژن برای سوخت رسانی در حمل و نقل، بعنوان یکی از عناصر کلیدی در اقتصاد هیدروژن بشمار میآید.
عده ای معتقدند گاز هیدروژن سوخت پاکِ آینده خواهد بود. محققان طرحی در اروپا می خواهند با تبدیل هیدروژن به سوخت اصلی خودروها اولین شبکه سراسری سوخت رسانی هیدروژن را برای رانندگانِ خودروهای پیل سوختی در اروپا به راه بیندازند. در حال حاضر دانمارک اولین کشور دنیاست که در آن شبکه ملی سوخت رسانی برای هیدروژن وجود دارد.
یکی از راههای کاهش انتشار گاز دی اکسید کربن استفاده از هیدروژن به جای بنزین و دیزل است. محققان طرح اروپایی تبدیل هیدروژن به سوخت اصلی خودروها در دانمارک به دنبال راهی برای پیشبرد این فناوری هستند. در اروپا در حال حاضر تنها چند صد وسیله نقلیه با سوخت گاز هیدروژن وجود دارد.
دانمارک اولین کشور دنیاست که در آن شبکه ملی سوخت رسانی برای هیدروژن وجود دارد. حدود ۱۰ جایگاه سوخت رسانی هیدروژنی در نقاط استراتژیک کشور راه اندازی شده است.
سوخت گیری در عرض کمتر از پنج دقیقه
تی آیس لائوستن ینسن، مدیرعامل «دانمارک هیدروژن»، شبکه ملی سوخت رسانی هیدروژن در دانمارک درباره خودورهای هیدروژنی می گوید: «در خودرو به جای باتری یک پیل سوختی هیدروژنی قرار دارد که در آن در اثر واکنش بین هیدروژن و اکسیژن، آب و الکتریسیته تولید می شود. در واقع یک واکنش شیمیایی رخ می دهد و تنها گازی که از اگزوز ماشین بیرون می آید بخار آب است.»
هدف «طرح اروپایی تبدیل هیدروژن به سوخت اصلی خودروها» این است که طی دو سال حدود۵۰ جایگاه سوخت رسانی هیدروژنی در سرتاسر اروپا ساخته و تعداد خودروهای برقی هم که با هیدروژن کار می کنند دو برابر شود. اما مزیتهای خوردوی هیدروژنی نسبت خودروهای برقی که با باتری کار می کنند چیست؟
تی آیس لائوستن ینسن درباره مزایای این خودور می گوید: «این خودروها خیلی نرم حرکت می کنند و موتور آن سروصدا نمی کند. یکی از مزایای این خودرو این است که می توانید از همان الگوهای موتورهای احتراقی استفاده کنید، یعنی می توانید به ایستگاه سوخت رسانی بروید و پیل سوختیِ خوردو را سه الی پنج دقیقه با گاز هیدروژن شارژ کنید و با آن بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ کیلومتر رانندگی کنید.»
تولید هیدروژن پاک
پس از خودروهای هیبریدی و الکتریکی، پیشگامان خودروسازی جهان درصدد عرضهی تجاری اتومبیلهای مبتنی بر سوخت هیدروژنی هستند. تویوتا و هوندا اولین محصولات هیدروژنی خود را امسال و سال آتی روانهی بازار خواهند کرد و انتظار میرود باقی خودروسازان نیز به جمع آنها بپیوندند. در ادامه به بررسی ساختار و جزئیات مرتبط با این خودروها خواهیم پرداخت.
براساس اعلام تویوتا، بزرگترین خودروساز حال حاضر جهان برای عرضهی تجاری اولین خودروی هیدروژنی خود بصورت تجاری در سال ۲۰۱۵میلادی برنامهریزی کرده است. میرای با قیمت ۵۷٫۵۰۰ دلار در اختیار خریداران قرار خواهد گرفت. همچنین هوندا، بهعنوان دیگر خودروساز شناخته شدهی ژاپن، برای عرضهی خودروی هیدروژنی خود در سال ۲۰۱۶میلادی برنامهریزی کرده است. اما چرا خودروسازان با وجود انواع خودروهای هیبریدی و الکتریکی در پی تولید خودروهای هیدروژنی هستند؟ برای استفاده از خودروهای الکتریکی چون تسلا، باید کاربران ساعتها وقت صرف شارژ شدن کامل خودروی خود کنند، در حالی که سوختگیری خودروهای هیدروژنی کمتر از پنج دقیقه طول میکشد. تنها راهکاری که امکان تامین انرژیهای خودروهای الکتریکی را در کوتاهترین زمان ممکن میسر میکند، تعویض باتریها است که با توجه به قیمت بالای این باتریها، چندان عاقلانه نیست. شاید از خود بپرسید که چرا با وجود این امکانات هنوز خودروهای هیدروژنی بصورت تجاری و گسترده در خیابانها قابل مشاهده نیستند؟ عوامل متعددی در این باره دخیل است که میتوان از جملهی آن به بهرهوری، آلودگی هوا، سیاست و انرژی اشاره کرد.
خودروی هیدروژنی چیست؟
خودروهای پیل سوختی به اتومبیلهایی اطلاق میشود که باتری مورد استفاده در آنها هیدروژن/اکسیژن است. برخلاف باتریهای معمول مورد استفاده، باتریهای هیدروژنی ساختار بستهی مملو از مواد شیمیایی ندارند، بلکه میتوان آنها را با گاز هیدروژن شارژ کرد. شماری از باتریها علاوه بر هیدروژن توانایی کار با گازهای دیگر، نظیر متان و بنزین را دارند، اما این موارد در کاربردهای محدود صنعتی چون نیروگاهها یا لیفتراکها مورد استفاده قرار میگیرند.
همچون باتریهای معمول مورد استفاده، باتریهای سوختی نیز از وجود آند، کاتد و الکترولیت بهره میبرند. اغلب خودروهای هیدروژنی تولید شده همچون تویوتا میرای و هوندا افسیایکس کلاریتی، از باتریهای سوختی با الکترولیت پلیمری بهره میبرند. این نوع باتریها که اصطلاحا Polymer Exchange Membrance Fuel Cell یا به اختصار PEMFCنام گرفتهاند، برای استفاده در انواع وسایل نقلیه توسعه یافتهاند. در این پیلهای سوختی، هیدروژن با فشار از درون کاتالیزور پلاتینیوم عبور میکند که با عبور از این مرحله دو یون و دو الکترون به دست میآید. الکترونهای حاصل در فرآیند نیرو بخشیدن به موتور الکتریکی خودرو مورد استفاده قرار میگیرند و یونهای حاصل نیز با اکسیژن ترکیب شده و در نتیجه بخار آب از اگزوز خودرو خارج میشود. پیلهای سوختی PEMFC به اندازهای در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا انرژی مورد نیاز برای تامین نیروی الکتریکی مورد نیاز خودرو تامین شود.
در حال حاضر کدامیک از خودروسازان مطرح جهان در اتومبیلهای هیدروژنی تولید کردهاند؟ هیوندای نمونهای از توسان را در تابستان سال جاری میلادی بصورت لیزینگ و با یک قرارداد سه ساله با پرداخت ۴۹۹ دلار در ماه روانهی بازار کرده است. غول خودروسازی کرهی جنوبی برای فروش ۶۰ هیوندای توسان هیدروژنی در جنوب کالیفرنیا برنامهریزی کرده است. تویوتا برای فروش میرای به قیمت ۵۷٫۵۰۰ دلار در سال ۲۰۱۶ برنامهریزی کرده است. هوندا هم وعدهی عرضهی خودروی هیدروژنی خود را در سال ۲۰۱۶ میلادی داده است. باواریاییها اعلام کردهاند که در آیندهی نزدیک نسخهی بیامدبلیو هیدوژنی را معرفی خواهند کرد. این خودروساز آلمانی با تویوتا برای اشتراکگذاری فناوریهای مورد استفاده به توافق رسیده است. سایر خودروسازان مطرح دنیا چون جنرالموتورز در حال آزمایش خودروهای هیدروژنی هستند.
هیدروژن مورد نیاز در کجا تولید خواهد شد؟
در صورتی که هدف از تولید خودروهای هیدروژنی ایجاد یک چرخهی سبز و بدون تولید آلودگی است، هیدروژن مورد نیاز نیز باید از راههایی تولید شود که آلودگی را به محیط زیست تحمیل نکند. اما تولید هیدروژن فرآیند بسیار سختی دارد. بهترین راه برای به دست آوردن گاز هیدروژن استفاده از الکترولیز برای جدا کردن هیدروژن و اکسیژن در آب است. این روش اصلا بهینه نیست و هزینهی مورد نیاز برای تولید هر کیلوگرم هیدروژن در بهینهترین حالت ۲.۵ دلار است.
تغییر ساختار گاز طبیعی راهکار دیگری است که میتوان برای تولید هیدروژن از آن استفاده کرد، اما نکتهی منفی این روش تولید آلودگی است. در این روش دمای بخار آب در حدود ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ درجهی سانتیگراد افزایش مییابد و در این مرحله بخار با گاز متان مخلوط میشود که نتیجهی آن تولید مونوکسید کربن و هیدروژن در کنار مقدار کمی دیاکسید کربن است. در حال حاضر بیش از ۹۵ درصد از هیدروژن تولید شده در آمریکا به این روش به دست میآید.
سوخت هیدروژنی چیست؟
سوخت هیدروژنی سوختی پاک است که وقتی جایگزین سوخت های فسیلی می شود آلودگی هایی که از سوخت های فسیلی تولید می شود را ندارد و فقط آب تولید می کند. پیش بینی می شود که هیدروژن به عنوان یک منبع انرژی پاک در قرن ۲۱، برای انتقال انرژی مورد استفاده قرار گیرد.
هیدورژن نیز به عنوان یکی از منابع تامین انرژی و سوخت در خودروهای امروزی می باشد.
خودروهای هیدروژنی به دو روش ساخته می شوند.
روش اول : سوخت هیدروژنی مستقیما به عنوان یک سوخت در موتور احتراق داخلی مورد استفاده قرار می گیرد.
روش دوم : هیدروژن در ابتدا توسط یک پیل سوختی به انرژی الکتریکی تبدیل شده و به سپس انرژی الکتریکیبا یک موتور الکتریکی به نیروی حرکتی ماشین تبدیل می شود. که البته این روش خیلی بهتر از روش اول هست.

یکی از مشکلات خودروهای هیدورژنی ذخیره سازی هیدروژن لازم برای خودرو می باشد برای اینکه چگالی انرژی در خودروهای هیدروژنی افزایش یا آن گاز را فشرده می کنند و یا اینکه تبدیل به مایع می کنند. البته تحقیقاتی هم در حال انجام هست که تا خودروهای هیدروژنی به صورت سوخت جامد نیز تولید شود.
ما در خودروهای با مصرف گاز CNG نیز از فشرده سازی استفاده می کنیم اما در خودروهای هیدورژنی برای تامین چگالی انرژی لازم می بایستی عمل فشرده سازی بیشتری نسبت به CNG انجام شود که این امر باعث می شود وزن مخزن های هیدوژن افزایش یابد. البته هم اکنون از تکنولوژی مخزن های کامیوزیت کربن فشار بالا استفاده می کنند.
فرق دوم در ميزان نفوذ هيدروژن در فشارهاي بالا مي باشد. مولکول هاي هيدروژن در مقايسه با مولکول هاي هيدروکربنها بسيار کوچکتر مي باشند و مسئله آب بندي تجهيزات در فشار بسيار بالا چالش ديگري در ساخت این خودروها می باشد. از ديگر مشکلات مربوط به خودروهاي هيدروژني منابع تأمين و توزيع هيدروژن در سطح کشورها مي باشد.
خودروهاي گازسوز به دليل وجود زيرساخت هاي گازرساني در کشور با مشکلات کمتري روبرو هستند ولي زيرساختي براي توزيع هيدروژن در هيچ جاي دنيا وجود ندارد. فارغ از مسئله ذخيره سازي هيدروژن مسئله قيمت پيلهاي سوختي نيز چالش ديگري روبروي خودروهاي هيدروژني مي باشد.
https://www.google.ae/url?q=http://boogh.ir
فیلتر ممبران
فیلتر ممبران پالایه سازان فرآیند توس
فیلتر ممبران در دستگاه تصفیه آب، یکی از اجزای اصلی است که برای تصفیه آب به کار میرود. این فیلت، با استفاده از تکنولوژی ممبران از جنس پلیمر، ذرات و آلایندههای موجود در آب را حذف میکند و به آب تصفیه شده تبدیل می شود.
فرآیند کار فیلتر ممبران در دستگاه تصفیه آب به این صورت است که آب از طریق یک ممبران صافی میگذرد. ممبران ترکیبی از پلیمرهایی است که قطر منافذ آنها بسیار کوچک است و قادر به حذف ذرات و آلایندههای موجود در آب است. این فیلتر قادر است به صورت انتخابی، ذرات بزرگتر را حذف کند و به آب خالص دسترسی داشته باشد.
انواع فیلتر ممبران
دانلود آهنگ نم نم بارون زد از رضا مریدی
دانلود آهنگ جدید رضا مریدی به نام «نم نم بارون زد»
برای دانلود آهنگ زیبا و شنیدنی نم نم بارون زد با صدای رضا مریدی به همراه متن ترانه و با کیفیت های ۳۲۰ و ۱۲۸ با فرمت MP3 با موزیکدل❤️ همراه باشید.
شعر و ملودی : حسین رجبی
تنظیم و میکس و مستر : هادی برهان
Download New Music, (Ahang) BY : Reza Moridi – Nam Nam Baroon Zad/ And lyrics

خواننده | آهنگ |
---|---|
رضا مریدی | نم نم بارون زد |
منتشر شده در موزیکدل |
آشنایی با رنو تالیسمان
آشنایی با رنو تالیسمان
نویسنده: boogh بوق
آشنایی با رنو تالیسمان

سال ۲۰۱۶ بود که خودروی رنو تالیسمان وارد کشور شد. این خودرو برخلاف دیگر محصولات رنو (آگهی های خرید و فروش رنو) که در ایران حضور داشتند، ظاهری انقلابی داشت. چهرهی زیبا و اسپرت بهعلاوه ابعاد بزرگتر نسبت به دیگر سدانهای رنو، لیست بلند بالایی از آپشن، همگی گویای خودرویی متفاوت از این خودروساز فرانسوی بود. در حقیقت رنو تالیسمان طلسم رنو را در طراحی های کسل کننده شکست.
طراحی ظاهری
همانطور که گفته شد، تالیسمان ظاهری زیبا و اسپرت دارد که طراحی کاملا جدید به حساب میآید. ابعاد بیرونی خودرو گویای یک سدان بزرگ با فضای کابین و صندوق بسیار میباشد که طراحی قسمت جلو و عقب کاملا منطقی است و همخوانی خوبی را شاهد هستیم، در کل میتوان گفت خودروی زیبایی را شاهد هستیم که در کنار رقیب خود، یعنی کیا اپتیما (آگهی های خرید و فروش کیا اپتیما) حرف های زیادی برای گفتن دارد.
طراحی داخلی
در قسمت داخلی، رنو تلیسمان (آگهی خرید و فروش رنو تلیسمان) شاهد یک مانیتور بسیار بزرگ در وسط داشبورد و صفحه کیلومتر دیجیتالی، بهعلاوه هدآپ دیسپلی کوچک که همگی حس مدرن بودن را منتقل میکنند. کیفیت کابین و ادوات داخلی تالیسمان شاید به مراتب ضعیف تر از اپتیما باشد اما از نظر آپشن که دو تیپ E2 و E3 در بازار ایران موجود میباشد.
از سری آپشنهای خودرو تالیسمان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- کروز کنترل
- ۵ حالت رانندگی
- تعلیق الکترونیکی
- سنسور عقب و جلو
- سنسور باران و نور
- نور بالا اتومات
- چراغ چرخشی
- نورپردازی داخلی
- فرمان برقی حساس به سرعت
- ماساژور صندلی جلو
- صندوق پران هوشمند
- سقف پانوراما
- …
اطلاعات فنی و سواری تالیسمان
رنو تالیسمان به یک موتور ۴ سیلندر با حجم ۱۶۰۰ سیسی توربو شارژر دار مجهز شده که ۱۹۰ اسب بخار قدرت و ۲۶۰ نیوتنمتر گشتاور تولید میکند که با وزن ۱۴۴۰ کیلوگرم صفر تا صد کیلومتر را در ۷.۵ ثانیه پر میکند. باک این خودرو ۵۰ لیتر بوده و مصرف ترکیبی آن ۶.۵ لیتر در صد کیلومتر میباشد. همگی این ارقام نشان از برتری فنی این رنو تالیسمان نسبت به رقیب کرهای خود یعنی کیا اپتیما دارد. اما از نظر کیفیت و نرمی، سواری تالیسمان خودروی خشک محسوب میشود که کاملا در چالههای خیابان کوبشهای آن حس میشود.
در کل رنو تلیسمان یک خودروی سدان با فضای کابین و صندوق مناسب و شتاب و عملکرد فنی خوبی میباشد که میتوان گفت سواری خشکتر و کابین بیکیفیتتری نسبت به اپتیما دارد.
مجید رضوی قلبمی پس
دانلود آهنگ جدید مجید رضوی به نام قلبمی پس
Majid Razavi – Ghalbami Pas
مجید رضوی قلبمی پس
+ متن ترانه قلبمی پس از مجید رضوی با بهترین کیفیت
اگه عشق تو منم قلبمی پس دلرو بردی اصن بد زدی رفت
ترانه و آهنگ : مجید رضوی – تنظیم : مسعود جهانی
توییت | علت نورانیت و نام پرآوازه حضرت مسیح(ع)
خداوند به حضرت مریم برکت داد بخاطر دعای مخلصانه مادرش، و به حضرت مریم فرزندش مسیح را در نهایت لطف و معجزه عنایت فرمود بخاطر پاکی و معنویتش و به حضرت مسیح نورانیت و نام پرآوازه داد بخاطر جهاد و مظلومیتش.
معلوم میشود کار جهان در دست خداست که در گوشه و کنار عالم نام مسیح را میشنویم.
ایجاد «دوقطبی کاذب» در جامعه، رفتاری منافقانه است/ دوقطبیسازی موجب دیکتاتوری روانی در جامعه میشود
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران، به ذکر ریشههای شکلگیری مظلومیت امامحسین(ع) پرداخت و «پنج مورد از مقدمات شهادت امامحسین(ع)» را برشمرد که در ادامه مشروح این سخنرانی را میخوانید:
از رئیسجمهور عجیب بود که در یک سخنرانی، هم علیه دوقطبیسازی سخن میگویند، هم با طرح موضوع زن، یک دوقطبیِ کاذب برای انتخابات آتی ایجاد میکنند و به تبلیغاتچیها گرا میدهند که از این موضوع برای ایجاد دوقطبی استفاده کنند.
در کنار اعتراض به قاتلین و خاذلین امامحسین(ع) باید به ریشههای مظلومیت ایشان هم بپردازیم
- طبیعتاً مردمان هوشمند از ریشهیابی قتل اباعبدالله الحسین(ع) و مظلومیت شهید فرزند پیامبر(ص) نمیتوانند بگذرند و چقدر خوب است که در ذکر مصیبتها وقتی از مصائب عاشورا سخن گفته میشود از ریشههای شکلگرفتن این مظلومیت هم سخن به میان بیاید. کمااینکه در برخی روایات هم آمده است که حضرت زینب کبری(س) به برخی از این ریشهها در کنار گودی قتلگاه اشاره کردند.
- این ریشهها را هم نباید به اجمال از کنارشان عبور کرد بلکه با تفصیل و دقت باید در کنارشان نشست، نباید به تعجب از این فاجعه بسنده کرد که «چه شد هنوز نیم قرن نگذشته بود، فرزند پیغمبر(ص) را به شهادت رساندند؟!» خُب این یک سؤال است و یک تعجب است، اما در کنار این تعجب حرفهای فراوانی هست که میشود دربارۀ آنها تفکّر کرد.
- عزاداریها طبیعتاً یک جنبۀ اعتراضی دارند؛ ولی انشاءالله یک زمانی برسد که مردم ما فقط به قاتلین اباعبدالله الحسین(ع) اعتراض نداشته باشند و حتی فقط به اعتراض نسبت به خاذلین و آنهایی که امامحسین(ع) را یاری نکردند(اگرچه جزو قاتلین نبودند) هم اکتفا نکنند. یعنی اعتراض در محدودۀ قاتلین و خاذلین محدود نشود، بلکه این اعتراض را در عزاداریها گسترش بدهند و به ریشههای شکلگیری واقعۀ کربلا برسند. برخی از این ریشهها را در اینجا بر میشمارم که اتفاقاً برای موقعیت شریفی مثل نماز جمعه هم لازم است.
۱٫ یکی از ریشههای واقعۀ کربلا، جریان نفاقی بود که در زمان پیامبر(ص) شکل گرفت
- شاید بتوانیم بگوییم یکی از اولین ریشهها در زمان خود پیامبر(ص) بود. جریان نفاقی که در زمان پیامبر(ص) شکل گرفت و موجب نزول سورۀ منافقین شد؛ همان سورۀ منافقین که هر هفته در نماز جمعه خیلی تأکید شده است که خوانده بشود. وقتی در نماز جمعه خوب است که سورۀ منافقین خوانده بشود، معنایش این است که همه باید توجه به آن معنا پیدا کنند، قرائت این سوره یک وِردی نیست که صرفاً خواندنش (بدون دانستن معنا و مفهومش) مستحب باشد. بلکه دانستن معنای آن و تناسبش با نماز جمعه خیلی لازم است.
- این خیلی قابل تأمل است که چرا هر هفته در نماز جمعه، باید سورۀ منافقین خوانده بشود؟ منافقین که در این سوره، بهویژه به آنها اشاره شده است داستان روشنی دارند. داستان از این قرار بود که «عبدالله ابن اُبَی» در جریان «غزوۀ بنیمصطلق» بلند شد سخنرانی کرد و در این سخنرانی خودش، جامعه را دوقطبی کرد؛ دوقطبی مهاجرین و انصار درست کرد. رسول خدا(ص) اینقدر از این سخن ناراحت شدند که لشکر را در موقعی که آفتاب بود و باید همه استراحت میکردند، حرکت دادند. همه، غضبناکشدنِ رسول خدا(ص) را دیدند و تعجب کردند. «سعد بن عباده» آمد و گفت: یا رسول الله(ص) چهکار میکنید؟ چرا ناراحت شدید؟ فرمودند: مگر ندیدی عبدالله اُبی چه گفت؟ گفت ما اگر به مدینه برگردیم میخواهیم مهاجرین را بیرون کنیم. یعنی دوقطبی مهاجرین و انصار درست کرده بود. (قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ زَعَمَ أَنَّهُ إِنْ رَجَعَ إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَأَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ الْأَعَزُّ- وَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ الْأَذَلُّ، فَسَارَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَهُ کُلَّهُ لَا یُکَلِّمُهُ أَحَدٌ…؛ تفسیر قمی/ج۲/ص۳۶۹)
ایجاد دوقطبی کاذب در جامعه، رفتاری منافقانه است
- دربارۀ دوقطبیسازی خیلی باید در نماز جمعه صحبت بشود. همین سورۀ منافقین، دربارۀ «عبدالله بن ابی» -که جامعه را دوقطبی کرد و موجب غضب رسول خدا(ص) شد- نازل شده است. البته اختلاف نظر در جامعۀ اسلامی مایۀ برکت است اما دوقطبی کردن جامعه و ذلیلکردن یک قطب، و عزیز دانستن یک قطب دیگر، یک رفتار منافقانه است.
- این دوقطبیسازی متأسفانه در جامعۀ ما هم سالهاست که شکل گرفته است؛ البته این دوقطبیسازی، اوائل یک معنا و مصادیقی داشت که بعدها تغییر و تحول پیدا کرد و آن دوقطبیای که باهم دعوا داشتند، در کنار همدیگر قرار گرفتند ولی اسم این دوقطبی باقی ماند. واقعاً این دوقطبیای که امروزه در جامعۀ ما جاری است یک دوقطبیِ کاذب است.
از سخنان رئیسجمهور دربارۀ دوقطبیسازی، تشکر و تعجب میکنم!
- من تشکر میکنم که اخیراً رئیسجمهور علیه دوقطبیسازی صحبت کردند، صحبتی که ما طلبهها هم در محرم علیهِ آن حرف زدیم. ولی برای من خیلی عجیب بود که ایشان در یک سخنرانی میتوانند هم یک دوقطبی برای انتخابات آینده بسازند، هم علیه دوقطبی صحبت کنند! هم دوقطبی در موضوع زن ایجاد کنند و به تبلیغاتچیها گِرا بدهند که روی این دوقطبی- برای انتخابات آینده- کار کنید، در حالی که واقعاً آنچنان دوقطبیای در موضوع زن وجود ندارد. و بعد هم در عین حال، در همان صحبت، علیه دوقطبی صحبت کنند. این یک مقدار عجیب است و از اینجور اتفاقها در سخنان ایشان زیاد اتفاق افتاده است.
- همانطور که میدانید، آن دوقطبیسازی-در مدینه- ادامه پیدا کرد و بعد در فضای چنین دوقطبیای بود که حتی مسئلۀ خلافت هم تحت تأثیر قرار گرفت و شما داستانهای بعد از رحلت رسول خدا(ص) را میدانید.
دوقطبیسازی کاذب، موجب خفقان روانی و دیکتاتوری رسانهای در جامعه میشود
- همیشه ضرر دوقطبیسازی کاذب برای جامعه این است که موجب میشود خفقان روانی و دیکتاتوری رسانهای در جامعه ایجاد بشود، چون هر کسی میخواهد انتقاد کند، میترسد که او را منسوب کنند به یکی از دو قطب. در این صورت، شایستهسالاری هم از بین خواهد رفت. چرا؟ برای اینکه هر کسی از هر دو قطب بالا بیاید، حتی اگر شایسته نباشد، میگویند «دیگر این فرد مال قطب ما است و باید از او دفاع کنیم؛ چارهای نیست!»
- همچنین بسیاری از طرحها و حرفها در جامعه زمین میماند برای اینکه در دعوای دوقطبی نمیشود بهصورت شفاف، مسائل را بررسی کرد. بعضیها که طرفدار شفافیت هستند تا میبینند کسی که به طرفداری از یک قطبِ دیگر متهم است، از شفافیت دفاع کرده است یکدفعهای شروع میکنند علیه شفافیت حرفزدن!
- واقعاً حرکت جامعه اگر بخواهد رو به پیشرفت و تعالی باشد، دوقطبیسازی مانعِ آن خواهد شد؛ مخصوصاً با سکوت اهل علم، اهل اندیشه در حوزه و دانشگاه. از نتایج دوقطبیسازی این است که هر انتقادی را تلقّی به توهین میشود و با هر امر به معروف و نهی از منکری خیلی سخت برخورد میشود.
دیکتاتوری روانیِ ناشی از دوقطبیسازی کاذب، شومتر است یا دیکتاری امثال رضاخان و آلسعود؟
- من تقاضا میکنم اندیشمندان بررسی کنند «دیکتاتوری رسانهای» که معمولاً ذیل عملیات دوقطبیسازی کاذب انجام میگیرد، شومتر است یا دیکتاتوریِ انواع دیکتاتورها مثل رضاخان قلدر و آلسعود که دیکتاتوری دارند و خیلی هم محبوب استکبار جهانی هستند؟
- دوقطبیسازی کاذب موجب دیکتاتوری روانی میشود. خدا لعنت کند کسانی را که به این دوقطبیسازیها دامن میزنند، خدا لعنت کند کسانی را که هر کسی انتقادی میکند او را متهم و منتسب به یک جناح میدانند، این لعنتیها کسانی هستند که نمیگذارند جامعه جلو برود و فضای نقد و گفتگوی آزاد پیش بیاید.
- صهیونیستها این دوقطبیسازی را در بسیاری از کشورهای پیشرفتۀ جهان اجرا کردند و همینجوری هم کشورهای دیگر جهان را اداره میکنند. البته در کشور ما موفق نشدند، منتها دعوایش را همیشه راه میاندازند.
با دوقطبیسازی، کسانی بالا میآیند که شایسته نیستند
- در جریان همین دوقطبیسازی است که بالاخره یک کسانی رشد میکنند و بالا میآیند بدون اینکه شایسته باشند و این افراد در همین دوقطبیسازی-که بیبیسیچیها با تبعیت از بیبیسی خبیث، دنبالش هستند- فرصت جولان پیدا میکنند و حقایق پنهان میماند.
- یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) در سورۀ منافقین بیان میشود؛ این سوره دربارۀ کسی نازل شد و به دلیلی نازل شد که میخواست جامعه را دوقطبی بکند. خیلی خوب است همۀ سیاستمداران در اینباره گفتگو کنند و پرهیز بدهند از دوقطبی.
انتخابات یکی از موقعیتهایی است که برخی میخواهند جامعه را دوقطبی کنند
- انتخابات مجلس، انتخابات پر تنشی از نظر رسانۀ ملی نیست، چون معمولاً مثل انتخابات ریاست جمهوری، مناظرهای در رسانه صورت نمیگیرد. ولی به هر حال انتخابات یکی از موقعیتهایی است که بعضیها میخواهند از آن سوءاستفاده کنند و جامعه را دوقطبی کنند.
- انتخابات در یک جامعۀ سالم، انتخاباتی است که افراد و کاندیداهایی که انتخاب میشوند، حرفهای خودشان را بزنند و با جذابیتی که در برنامههایشان هست، رأی جمع کنند، نه با تخریب دیگر کاندیداها. اگر در یک انتخابات همّت بر تخریب کاندیداهای دیگر باشد، آنهم به صورت دوقطبیسازی-که با تخریب یک نفر، فرق میکند؛ البته هر دو نوع تخریب، بد است ولی تخریب به صورت دوقطبیسازی، خیلی بدتر است- این انتخابات نتیجۀ سالمی نخواهد داشت. مثل دموکراسی غربی میشود که مردم به هر کسی رأی میدهند در نهایت میبینند که صهیونیستها روی کار هستند! در چنین انتخاباتی مردم به هر کسی رأی بدهند، وابستگان عناصر خارجی روی کار هستند و این انتخابات، انتخابات مردمسالارانۀ حقیقی نخواهد بود.
- آیا میتوانیم به انتخاباتی برسیم که در آن انتخابات، کاندیداها و نامزدهای انتخاباتی با احترام به همدیگر(نه اینکه به همدیگر تهمت بزنند و دروغ بگویند) شروع کنند طرحهای خودشان را بگویند و فوقش اگر خواستند علیه همدیگر حرفی بزنند، بگویند «طرح من بهتر از طرح شماست، ایدۀ من بهتر از ایدۀ شماست» و بیشتر از این نگویند تا جامعه دچار تنش نشود.
برخی در حد نمایندۀ مجلس، دنبال «تونِسیزاسیون کردن» ایران و دعوت به آشوب هستند!
- اباعبدالله الحسین(ع) با اینکه قیام کرده بود، فرمود: من نمیخواهم جامعه را دچار تنش بکنم. «إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ بَطِراً وَ لَا أَشِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِما» (مناقب آلابیطالب(ع)/۴/۸۹) الآن ما در حدّ نمایندۀ مجلس داریم که دنبال «تونسیزاسیون کردن» (شبیهسازی اتفاقات تونس) در ایران هستند! من نمیدانم آیا شورای نگهبان یا قوۀ قضائیه واقعاً با کسانی که اینجور دعوت به آشوب میکنند، نباید قانوناً برخورد کنند؟
- ما در حدّ رسانههای بسیار نزدیک به دولت، رسانههایی را داریم که خبر دروغ میزنند تا مملکت را به آتش بکشند. وقتی خبر را زدند و به رسانههای دشمن منتقل شد، بعداً البته پاک میکنند. آنوقت ظاهراً از نظر قانونی هم دیگر مشکلی نخواهد داشت. ولی از نظر مروّت و انصاف طبیعتاً ما انتظار داریم که رئیسجمهوری محترم اطرافیان خودشان را نهی از منکر کنند که از اینگونه رفتارها بپرهیزند چون اینها آرامش را در جامعه از بین میبرد. کمااینکه خودِ ایشان فرمودند که در جامعه باید مردم آرام باشند.
- این یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) است. آخرش هم یزید وقتی کنار سر بریدۀ اباعبدالله الحسین(ع) به توهین مشغول بود، باز هم به یک دوقطبی «بنیهاشم بنیامیه» اشاره کرد و گفت: «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ» یعنی یزید گفت: اصلاً دعوای نبوت و اینها مطرح نبوده، بلکه بنیهاشم و بنیامیه دعوا داشتند، یک زمانی بنیهاشم برده الآن هم بنیامیه بُرده است!
- درست است این روش دوقطبیسازی روشی است که صهیونیستها برای ادارۀ جهان بهکار میگیرند و بیبیسی خبیث و بیبیسیچیهای خبیث دنبال میکنند، ولی یک روش منسوخ قدیمی است. انشاءالله هر موقع از این روشها فاصله گرفتیم باید برای ظهور قریبالوقوع، منتظرتر و آمادهتر باشیم.
۲٫ یکی دیگر از ریشههای شکلگیری قتل امامحسین(ع) در کلام حضرت زهرا(س)
- یکی دیگر از ریشهها و مقدمات قتل اباعبدالله الحسین(ع) را در سخن حضرت زهرای اطهر(س) میتوانیم ببینیم. ایشان دو ویژگی برای مردم مدینه برشمردند که این دو ویژگی یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) است. ) یک ویژگی این است که فرمود: «مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» (احتجاج/ج۱/ص۱۰۶) شما وقتی سخن باطل را میشنوید، به سوی سخن باطل با سرعت بیشتری میروید تا سخن حق!
- و بعد فرمود: «الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر»؛ ویژگی دوم این است که فعل قبیح خاسر را میبینید و چشمپوشی میکنید. کلمۀ «خاسر» در اینجا یعنی فعل قبیحی که به جامعه ضرر میزند. خیلی وقتها اگر انسان از کسی، افعال قبیحی دید باید آن را پنهان کند و ستّارالعیوب باشد. اما شما وقتی یک «فعل قبیح خاسر و ضررزننده» میبینید، چشمپوشی میکنید و ندیده میگیرید. جامعهای که وصفش این است که حضرت زهرا(س) میفرماید، این جامعه به جایی میرسد که اباعبدالله الحسین(ع) را به قتل میرساند.
۳٫ «کوتاهآمدن از مُرّ حق» و «عدم توهینِ باطل» از ریشههای قتل امامحسین(ع) است
- حالا یکمقدار-بهلحاظ تاریخی- جلوتر میآییم و از بسیاری از حوادث زمان حضرت زهرا(س) میگذریم. امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان خلافتشان کلام بلندی دارند، اگر در این کلام هم دقت کنیم، میبینیم که ایشان دارند به یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) اشاره میکنند. میفرماید: «لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ مُرِّ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِینِ الْبَاطِلِ لَمْ یَتَشَجَّعْ عَلَیْکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُم» (کافی/۸/۶۶) اگر شما باطل را توهین میکردید، یعنی اینقدر محکم با باطل برخورد میکردید که سبک میشد و جلفبودن خودش را نشان میداد، اگر شما از مُرّ حق کوتاه نمیآمدید…
- مُرّ حق، یعنی آنجاهایی که-خصوصاً در مسائل اجتماعی- یک ذره هم نباید از حق کوتاه آمد. «توهین باطل» هم یعنی اینکه یک کاری میکردید تا بدبودن و زشتبودنِ باطل، نشان داده بشود. اگر این کار را میکردید، کسانی بر شما مسلّط نمیشدند که الآن هزاران نفر کشته بدهید برای اینکه بخواهید آنها را برکنار کنید که تازه آخرش هم نتوانید!
از شورای نگهبان تقاضا میکنم که در انتخاباتها از «مُرّ حق» کوتاه نیاید
- امیرالمؤمنین علی(ع) در کلام فوق، صریحاً به دو عامل انحطاط جامعه اشاره میکنند، یکی اینکه «لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ مُرِّ اَلْحَقِّ»، از مرّ حق کوتاه نمیآمدید. من از شورای نگهبان عزیز تقاضا میکنم که در انتخاباتها از مرّ حق کوتاه نیایند. شورای نگهبان وقتی نتواند وسط انتخابات مثل یک داور، به نامزدهای انتخاباتی «کارت قرمز» نشان بدهد، یعنی از مرّ حق کوتاه آمده است. باید بتواند وسط انتخابات این کار را انجام بدهد و هیچ تنشی هم نباید در زمین بازی ایجاد بشود. مثلاً بتواند بگوید که «آقا شما دروغ گفتید!» شما دروغ گفتید که گفتید میخواهند پیادهروها را دیوار بکشند. تمام! هرچه بادا باد! یا مثلاً یک کاندیدایی اگر برود پول پخش کند؛ همینطور.
- یک امام جمعۀ محترمی در یکی از استانها فرموده بودند «مردم، اگر برای انتخابات پول پخش کردند، پول را بگیرید یا کارت را بگیرید و شام را بخورید، ولی علیه آن کاندیدا رأی بدهید.» معلوم میشود که این اتفاقها میافتد. آنجا بلافاصله داور باید وسط زمین، کارت قرمز نشان بدهد. اینها قانوناً ممنوع است. از مرّ حق نباید کوتاه آمد. مردم هم در درازمدت، تشکر خواهند کرد. ممکن است یک داوری در یک زمینی بالاخره یک کارت قرمز نشان بدهد، ولی بعضی از طرفداران تیم خوشحال نباشند، اما در نهایت این داور است که امکان بازیِ فوتبال را فراهم میکند؛ حتی اگر اشتباه بکند. داوری را که نمیشود حذف کرد!
در خفقان رسانهای طبیعتاً خیلی از اندیشمندان جرأت نمیکنند به «توهینِ باطل» بپردازند
- البته من الآن در این فضای موجود، زیاد گلهمند نیستم که چرا خیلی از اندیشمندان به توهین باطل نمیپردازند یا خیلی از اندیشمندان سکوت میکنند. واقعاً گلهمند نیستم به دلیل اینکه در خفقان رسانهای-که تبدیل شده است به یک معروفی که نمیشود نهی از منکرش کرد- کسی جرأت نمیکند حرف بزند.
- من از نزدیک با بسیاری از علماء و بسیاری از اساتید دانشگاه حرف میزنم، بعضاً میگویند: «میدانیم ولی نمیتوانیم بگوییم!» شده است عین زمان شاه که میگفتند «از ترس ساواک نمیتوانیم بگوییم!» الآن میگویند «نمیتوانیم بگوییم؛ از ترس هوچیگرها و بیبیسیچیهای خبیثی که جامعه را دوقطبی کردهاند! اگر بگوییم، داغونمان میکنند!»
- من معذورم که نام ببرم چه اندیشمندانی در حوزه و دانشگاه به شخص بنده این را میگویند. بنده میگویم: مگر شما این حرف را قبول ندارید؟ میگوید: بله ولی نمیشود گفت! تازه خیلیها بنده را هم نهی میکنند و میگویند «حرمت خودت را حفظ کن، خودت را با اینها درگیر نکن!» گفتم من خودم را با کسی درگیر نمیکنم، اولاً بنده کسی نیستم و اگر اینها بخواهند من را ضایع بکنند، چه اشکالی دارد؟! خودشان به روش بیبیسی خبیث، برای یک آدم حاشیه درست میکنند، بعد از چند ماه میگویند «فلانیِ پُرحاشیه!» و بعد اسم این را هم حرفۀ رسانه میگذارند و این روش را کار حرفهای میدانند!
- انشاءالله زمان چیرگی حق بر باطل هم خواهد رسید که ما ببینیم آیا در زمان امام زمان(ع) حرفِ مفت زدن، امکان دارد؟ زمان امامزمان(ع) حرفزدن آزاد است، ولی شبیه قیامت میشود که «لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» (نبأ/۳۸) هستند کسانی که سخن باطل میگویند و امام زمان(ع) آنها را اعدام میکند. هرکه میخواهد بگوید هرچه میخواهد؛ تلخ یا شیرین! مثلاً شاید بگویند که «آزادی بیان، در آن زمان نیست!» نه، آزادی بیان هست، هیچکسی مجبور به انتخاب دین نمیشود و همه، حقایق را میگویند. اما بیان بیمارگونه، تکّه انداختن با غرضورزی و تخریب را همۀ مردم میفهمند و تشخیص میدهند، امام زمان(ع) هم طبق روایات دستور اعدام آنها را میدهد. مردم هم اعتراض نمیکنند که بگویند «آزادیِ بیان نیست!» چون میدانند که این اصلاً بیان نیست، بلکه غرضورزی است.
۴٫ یکی از ریشههای قتل امامحسین(ع) خیانت فرمانداران و تحمیل صلح به امامحسن(ع) بود
- اگر بخواهیم ریشههای قتل اباعبدالله(ع) را بشماریم زیاد هست، یکی دیگر از این ریشهها در زمان امام حسن مجتبی(ع) بود. چون دیگر وقت نیست، من به کلمات حضرت اشاره نمیکنم.
- خیانت فرمانداران و سرداران امام حسن مجتبی(ع) به امام حسن مجتبی(ع)، به بهانۀ صلح و آرامش بود که موجب شدند صلح به امام حسن مجتبی(ع) تحمیل بشود؛ این هم یکی دیگر از مقدمات بود. و قبل از آن هم اگر بدانید که اشعث با چه کلمات زیبنده و فریبندهای، صلح و در واقع مذاکره را به امیرالمؤمنین علی(ع) تحمیل کرد! الآن اگر اسم اشعث را بردارند و شما ندانید که این حرفها را در مقابل امیرالمؤمنین(ع) زده است، و شما این حرفها را بخوانید میگویید «عجب سخنرانی قرّاء و خوبی است!»
- یک نمونۀ دیگر، ابوموسی اشعری بود با آن سستیای که در مقابل معاویه داشت که نقل شده است امیرالمؤمنین علی(ع) اشعث و ابوموسی را لعنت میکرد در حالی که آنها در قلمرو حکومت خودشان بودند. اینها از عوامل شکلگیری کربلا بود. اینکه اشعث، آتشِ کوتاه آمدن در مقابل دشمن را در دل جامعه انداخت و تا عمروعاص این را شنید، گفت که «دیگر کار لشکر علی(ع) تمام شد، فردا قرآنها را سر نیزه کنید!» و بعد هم ابوموسی اشعری آن مذاکرۀ شوم و احمقانه را انجام داد. اینها همه از مقدمات قتل اباعبدالله الحسین(ع) است. ما وقتی قاتلین اباعبدالله الحسین(ع) را لعن میکنیم نباید بسنده کنیم به آنهایی که در صحرای کربلا حاضر بودند و به قتل مبادرت میورزیدند.
۵٫ عدم توجه به هشدار امامحسین(ع)/ اگر به نهی امامحسین(ع) در سخنرانی منا توجه میکردند، کربلا بهپا نمیشود
- همچنین موارد دیگری هم بود؛ تا میرسد به زمان امام حسین(ع). ایشان یکسال قبل از قیام خودشان، در منا سخنرانی کردند و به اصحابشان فرمودند که صحابه و تابعین-هر کدامشان هستند- جمع کنید. دویست نفر از صحابه و هفتصد نفر از تابعین جمع شدند. جمعیتی بیش از هزار نفر به اضافۀ بنیهاشم جمع شدند و بعد حضرت آنجا سخنرانی قرّایی فرمودند.
- امامحسین(ع) در اولِ سخنرانی خودشان میفرمایند: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُول…» (تحفالعقول/۲۳۷) و بعد هم این آیۀ قرآن را فرمودند: «لَولا یَنهاهُمُ الرَّبّانِیّونَ وَالأَحبارُ عَن قَولِهِمُ الإِثمَ» عبرت بگیرید از نهی خدا دربارۀ علماء یهود که فرمود چرا علماء یهود دیگران را از قول بد نهی نکردند؟ چرا دیگران را از سخن گناهآلود نهی نکردند؟
- آن نهیای که امام حسین(ع) انجام دادند، اگر به آن توجه شده بود کربلا بهپا نمیشد و اباعبدالله الحسین(ع) قطعه قطعه نمیشد. حضرت از سکوت علماء نهی کردند و فرمودند «مردم به شما احترام میگذارند» چرا این احترامتان را خرج نمیکنید؟ مگر نمیبینید با محرومین چگونه دارد برخورد میشود؟ با بیماران، ضعفا و…
کسانی حسین(ع) را کشتند که اهلبیت(ع) از آنها چشم یاری داشتند!
- روضه بخوانم؛ زینب کبری(س) به تعبیر امام زینالعابدین(ع) که فرمودند «عالمۀ غیر معلّمه» چقدر دقیق فرمودند! ایشان بالای تلّ زینبیه در آن التهاب، تفکّر عمیق، سخن حکیمانه و محکم و البته توأم با آرامشِ خودشان را فراموش نکردند و حرفی زدند که جاودانه در تاریخ ماند. یعنی اگر شما بگویید کدام جمله مناسب لحظهای است که اباعبدالله الحسین(ع) را در گودی قتلگاه دارند به قتل میرسانند؟ تا روز قیامت هم اگر فکر کنید جملهای مناسبتر از جملۀ حضرت زینب(س) پیدا نمیکنید!
- ایشان فریاد زدند: عمر سعد، تو شاهد هستی و میبینی که حسین(ع) فرزند پیغمبر را میکشند؟ (وَ خَرَجَتْ أُخْتُهُ زَیْنَبُ إِلَى بَابِ الْفُسْطَاطِ فَنَادَتْ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَیْحَکَ یَا عُمَرُ أَ یُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟!؛ ارشاد مفید/۲/۱۱۲) این یعنی چه؟ یعنی حضرت زینب(س) چند روز است که نمیدانند عمر سعد فرماندۀ سپاه دشمن است؟ معاذالله بگوییم حضرت زینب(س) خبر ندارد و آمده است یک دفعهای عمر سعد را دیده و از این صحنه تعجب میکند! نه، ایشان میداند و همه را در جریان هست. ایشان دارد اعلام میکند که «مردم! کسانی آمدند حسین را کشتند که ما چشم یاری داشتیم! این را در ذهن بسپارید» کسانی حسین(ع) را محاصره کردند و کشتند که اگر میخواست اباعبدالله الحسین(ع) مظلوم واقع بشود، باید چنین کسانی میآمدند و دفاع میکردند. این سخن بسیار مهمّی است. شمر هم به شرح ایضاً! و بسیاری از کسانی که آنجا بودند، از شام نیامده بودند. «ألا لعنة الله علی القوم الظالمین»
- خدایا جامعۀ ما را هرچه حسینیتر قرار بده. عزاداریهای ما را هرچه عمیقتر قرار بده. خدایا آنهایی که وحدت این ملت را از بین میبرند نیست و نابود بگردان. خدایا آنهایی که انتقادهای کارشناسی را تبدیل میکنند به دعواهای جناحی، و جناحبندیهای دروغین بر ملت و بر فضای سیاسی جامعه تحمیل میکنند اگر قابل هدایت نیستند ریشهکن بگردان. در فرج مولایمان تعجیل بفرما. «و صلّی الله علی محمدٍ و آله الأطهار»
(الف۲-ن۲)
چطور میشود در عین وابستگی به خدا، استقلال هم داشت؟/ اخلاص یعنی تحت تأثیر هیچ چیزی نیستی و مستقل هستی/ خدا نمیخواهد کسی بدون استقلال و تحت تأثیر جوّ، خوب بشود
فرد یا جامعهای که عزت خودش را حذف کند، دیگر نمیشود دین را برایش مطرح کرد
در جلسه قبل، عرض کردیم که پیام اصلی عاشورا تأکید بر عزت، جان دادن برای حفظ عزت، فدا شدنِ دیگران برای عزت امام و جان دادنِ امام برای تن به ذلت ندادن است. بین ظلم و ذلت، یک تفاوت ظریفی وجود دارد؛ ذلت را انسان هیچوقت نمیپذیرد اما گاهی از اوقات انسان مظلومیت را به دلیل مصالحی تحمل میکند. عزت خیلی مقولۀ بالایی است.
عزت، برترین ارزش انسانی است که اگر یک انسان یا یک جامعه، این ارزش را حذف کنند دیگر نمیشود دین را در آن جامعه مطرح کرد، خیلی از قسمتهای اصلی دین دیگر به درد آن فرد یا جامعه نمیخورد، چون بسیاری از قسمتهای اصلی دین برای حفظ این عزت است. وقتی یک جامعهای عزت را از دست داد، یا وقتی یک فرد، عزتش را در نظر نگرفت یعنی حاضر است عبد بشود، حاضر است ذلیل بشود؛ این میشود عبد غیر خدا.
طاغوت و استکبار، عزت انسانها را از بین میبرد
فرعون قومش را استخفاف میکند و ذلیل میکند تا بر آنها سوار بشود. (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ؛ زخرف/۵۴) اینکه میفرماید «أنِ اعبدوا الله و اجتَنِبوا الطّاغوت» (نحل/۳۶) اجتناب از طاغوت بهخاطر این است که طاغوت طغیان میکند و عزت تو را از بین میبرد.
یک مثال بزنم؛ جریان استکبار جهانی و جریان صهیونیستها، خیلی از دانشمندان و نخبگان جهان را جذب میکنند به ایشان هم پول حسابی میدهند، ولی در یک نگاه کلی میبینیم که آنها را ذلیل و بردۀ باسواد و مرفهِ نظام سلطه قرار دادند. اینها از یک محدودهای بیشتر حق اعتراض ندارند، حق تصمیمگیری ندارند، حق تأثیرگذاری بر سیاستمداران بزرگ جهانی را ندارند. البته ممکن است در یک حدود حداقلی به ایشان احترام بگذارند، مثل آن گوسفندی که پروارش میکنند و برای ذبح شدن آمادهاش میکنند، در آن مدتی که آمادهاش میکنند، علوفۀ خوب هم جلویش میگذارند چون باید پروار بشود و گوشت خوبی داشته باشد.
اینجاست که آدم به عزت، یک نگاه دقیقی پیدا میکند، اندازهها و استانداردهای عزت چقدر است؟ خاک بر سر آن دانشمندی که دانشش را در خدمت صهیونیستها قرار داده است و پول و درآمد اصلیِ این دانش را آنها میبرند و بهوسیلۀ آن، سلطۀ بر بشریت پیدا میکنند و دیگران را چپاول میکنند، این دانشمند خاک برسر، نمیتواند اعتراض کند و بگوید: شما که دارید از دانش من استفاده میکنید، چرا آدم میکشید؟ چرا ملتها را چپاول میکنید؟ نمیتواند بگوید، حق ندارد بگوید.
باید خیلی عمیق به موضوع عزت نگاه کرد و استانداردهای عزت برای یک انسان را باید مشخص کرد، خدا در قرآن سر این موضوع با آدمها بحث میکند ، میفرماید «أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّةَ» (نساء/۱۳۹) اینها دارند نزد کافران، دنبال عزت میگردند؟ آنها یک لبخندی به تو میزنند، یک تحویلی میگیرند، اما این عزتی که فکر میکنی پیش آنها هست در واقع عزت نیست!
نمیشود امامحسین(ع) برای اصلیترین ارزش حیات بشر قیام نکرده باشد و برای یک ارزش فرعی قیام کرده باشد
در اهمیت موضوع عزت، همین بس که کربلا و حماسۀ عاشورا برای حفظ عزت و با شعار «هیهات منّا الذّلّة» برقرار شد. نمیشود امام حسین(ع) برای اصلیترین ارزش حیات بشر قیام نکرده باشد و برای یک ارزش فرعی قیام کرده باشد؛ ما نمیتوانیم این را قبول کنیم. ما امام حسین(ع) را یگانۀ تاریخ بشریت میدانیم، همۀ انبیاء برای او گریه کردند، این گریه هم حکمت دارد، وقتی همۀ انبیاء باید برای او گریه کنند معنایش چیست؟ یعنی او شاخص تاریخ بشریت است تا روز قیامت؛ حتی روز قیامت هم این منحصر به فرد بودنِ أباعبداللهالحسین(ع) در جایگاه خودش، و منحصر به فرد بودنِ قیام او، باقی میماند.
صحرای محشر هم حول امام حسین(ع) و انتقام از دشمنان او و شفاعت دوستان او شکل میگیرد. نمیشود «هیهات منّا الذّلّة» شعار عاشورا باشد و اما شعار اصلی حیات بشر نباشد، نمیشود؛ اصلاً امکان ندارد. اگر شما بگویید که «مگر مسئلۀ اصلی حیات بشر عبودیت خدا نیست؟ چرا مسئلۀ اصلی بشر را نفی عبودیت غیرخدا میدانی؟» اگر این را بگویید، بنده در پاسخ میگویم: اولاً شعار «لاإلهإلّاالله» را توجه کنید، «لاإلهإلّاالله» نمیفرماید که خدا هست یا اینکه خدا یکی است؛ البته توحید هم در آن هست ولی به معنای علم کلامیاش نیست،
اصلیترین مسئلۀ حیات بشر «ذلیل نشدن در مقابل غیرخدا» است
شما وقتی شعار «لاإلهإلّاالله» را نگاه میکنید اولاً نفی عبودیت غیرخدا است، و همین نفی عبودیت غیرخدا، عطر و بوی کربلا را دارد، یعنی نفی ذلت؛ که عبودیت غیر خدا این ذلت را به دنبال میآورد.
عزت، اصلیترین شعار کربلا است، عاشورا نمیتواند به اصلیترین مسئلۀ حیات بشر نپرداخته باشد. اصلیترین مسئلۀ حیات بشر ذلیل نشدن در مقابل غیر خدا است، وقتی این اتفاق بیفتد، انسان رها میشود، آزاد میشود و خودبهخود به سمت عبودیت خدا خواهد رفت و شما این را در جامعۀ مهدوی و حکومت امام زمان(ع) خواهید دید که چقدر راحت آنجا مردم تربیت دینی پیدا میکنند، چقدر راحت همۀ جهان باهم هماهنگ هستند، یک حکومت جاودانه، الی یوم القیامه برگزار میشود؛ آنهم حکومتی که راحت مردم را اداره میکند. چرا این اتفاق میافتد؟ چون نفی عبودیت غیرخدا به صورت کامل تحقق پیدا کرده است، چون امکان ذلیل شدنِ انسانها در مقابل طواغیت، دیگر از بین رفته است.
اگر استانداردهای عزت را بشناسیم آنوقت میفهمیم که تا حالا تن به چه ذلتهایی دادهایم!
شما فکر میکنید امام زمان ارواحنا له الفداء وقتی تشریف آوردند، مدام برای مردم سخنرانی میکنند؟ مگر رسول خدا اینکار را انجام میداد؟! نه؛ امام زمان ارواحنا له الفداء فراوان درس عرفان و اخلاق نمیدهند. بلکه همان «هیهات منّا الذّله» را برای بشر تبدیل میکنند به یک حقیقت؛ یعنی آن را از شعار تبدیل میکنند به یک حقیقت عمومی، یعنی همان نفی ذلت در مقابل طواغیت را تحقق میدهند. آنوقت چه میشود؟ شکوفایی اتفاق میافتد. شما فقط این عزت را برای انسان ایجاد کن، ذلتش را در مقابل طواغیت و در مقابل غیرخدا از بین ببر، امکان ذلتش را از بین ببر، آنوقت مردم خودشان شکوفا میشوند.
البته دعوا بر سرِ شکوفاشدن نیست، دعوا بر سرِ «برداشتن موانع» است و موانع هم با عزت، برداشته میشود. هزاران بهانه میآورند برای اینکه ما را ذلیل کنند، درد اینجاست! ما هم هزاران بهانه میآوردیم برای اینکه از عزتمان کوتاه بیاییم، اگر استانداردهای عزت را بشناسیم آنوقت میبینیم که ما تا حالا تن به چه ذلتهایی دادهایم!
عزت، مسئلۀ اصلی حیات بشر است که أباعبداللهالحسین(ع) روی این مفهوم به شهادت رسیدند. أباعبداللهالحسین(ع) حماسۀ کربلا را بر روی مفهوم برجستهای شکل دادند، برای همین است که این حماسه در طول تاریخ از ابتدا تا انتها، محور شده است و نباید از کنارش رد بشویم.
انسان چگونه عزت پیدا میکند؟ وقتی که نفوذناپذیر باشد
خودِ کلمۀ عزت هم در معنای لغوی، حکایت از استقلال دارد، معنای عزت چیست؟ آیا به معنای گرامی بودن است؟ نه، معنای دقیقش «نفوذناپذیر بودن» است. دیشب عرض کردم که پایگاه اصلی عزت، استقلال انسان است. انسان چگونه عزت پیدا میکند؟ وقتی که نفوذناپذیر باشد. اگر تو نفوذناپذیر باشی، آیا در درون خودت چیزهایی داری که بتوانی خودت را اداره بکنی؟ بله. یک قلعۀ نفودناپذیر اگر پیدا کنید مثلاً در این قلعههای قدیمی میبینید که در دل خودش چاه آب هم دارد، در دل خودش حتی امکان کشاورزی هم تا حدی دارد، یعنی مایحتاجش را تا حد زیادی در داخل خودش تأمین میکند تا بتواند در مقابل دشمن مقاومت بکند.
فرد عزیز، یعنی مستقل! به همین دلیل رکن رکین عزت، استقلال است. بنده برای اینکه عزت را بتوانم خیلی توضیح بدهم از مفهوم عزت فاصله میگیرم، چون نگران این هستم که در کلیات این مفهوم، باقی بمانیم، لذا میآیم روی مفهوم استقلال. استقلال توضیحدهندۀ بخش کلیدی و بخش اصلی عزت است.
ببینید این اسلام ناب و نازنین ما، چقدر متهم شده است. بنده تا آخر این جلسات، یکی از کارهایی که در این گفتگو انجام خواهم داد، برطرف کردن غربت دین است و جواب دادن به اتهامهایی که به دین بسته شده است و الان در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. حتی خیلی از متدینین هم دین را با وجود این اتهامها پذیرفتهاند! یعنی میگویند «بله این اتهام که وارد است، ولی عیبی ندارد!» درحالیکه این اتهام وارد نیست، چرا این برداشتهای ناصواب از دین را همینطوری قبول میکنید؟! از طرف دیگر، وقتی آدم بخواهد یک برداشت ناصوابی که در جامعه، عمومیت پیدا کرده، برطرف بکند، یکدفعهای از خیلیها صدای اعتراض بلند میشود. لذا آدم باید خیلی با احتیاط حرف بزند!
مفهوم «آزادی» که اینهمه در جهان مشهور شده، فقط یک جزئی از استقلال و عزت است؛ همۀ آن نیست
عزت، اصلیترین ارزش وجودی انسان است که سیدالشهدا بهخاطرش به شهادت رسیده است، اگر اصلیترین نبود این حماسه اینقدر در تاریخ و حیات بشر، محور قرار نمیگرفت. اصل عزت یعنی استقلال داشتن. حالا استانداردهای عزت را ببینید؛ چه کسی عزتمند است؟ وقتی خودش اجازه داشته باشد فکر بکند، خودش اجازه داشته باشد تصمیم بگیرد، بتواند آزادانه عمل بکند، نمیدانم آزادی که اینهمه در جهان مشهور شده است چند درصد عزت است؟ چند درصد استقلال است؟ یک جزئی از آن هست ولی همۀ آن نیست.
شما یک فردی را آزاد بگذار، اما به او قدرت نده؛ ببین چهکار میتواند بکند؟ در فیلم «گلادیاتور» نشان میدهد که مثلاً آن پادشاه ظالم میخواهد جلوی همۀ مردم، یک ژستی بگیرد که «من با گلادیاتور، آزادانه مبارزه میکنم و او را شکست میدهم» اما قبل از مبارزه، پنهانی یک خنجر در دل او فرو میکند و او را زخمی میکند، بعد میآید و علنی میگوید «آزادش کنید و بگذارید آزادانه با من مبارزه کند» درحالیکه این گلادیاتور، در اثر زخم آن خنجر، خودبهخود داشت میمُرد، اصلاً دیگر نیازی به ضربۀ بعدی نداشت، بعد آوردند و علنی گفتند: شما آزاد هستی… بله به او آزادی داد، اما آن خنجر را چرا زدی؟ این آزادی دیگر ارزش ندارد! قدرتش را گرفتی، تواناییاش را از بین بردی….
آزادیای که غربیها و لیبرالها میدهند همینجوری است، یک خنجر به انسان میزنند و با هزار ترفند، او را ضعیف میکنند و قدرتش را میگیرند بعد میگویند: تو آزاد هستی! در عرصۀ سیاسی با ژورنالیسم سیاه سیاسی این کار را انجام میدهند که بعضی از نمونههای روزنامهها و بعضی از آدمهایشان در کشور ما هم هستند، میتوانید بروید مشاهده کنید، مطالعه کنید و نمونهبرداری کنید. همین کسانی که من به ایشان میگویم «بیبیسیچیهای خبیث» یا خود بیبیسی و «ویاُ اِ» که اینها در واقع مثل همان خنجر هستند؛ مردم را اغوا میکنند، البته مردم ظاهراً آزادانه عمل میکنند. امروز انسانها چطور میتوانند علیه ستم قیام کنند؟ چون این دشنۀ تبلیغات اغواگرانه تا دسته در سینۀ آدمها فرو رفته است لذا دیگر زور ندارند که قیام کنند.
البته مردم دنیا باز هم مثل آن قهرمان فیلم گلادیاتور که با همان ناتوانیاش، تلاش کرد تا پادشاه ستمگر را از پا در بیاورد، کمکم علیه این نظام سلطه و این نظام سیاسی لیبرال دموکراسیِ منحط و منحوس، قیام میکنند. مثل تظاهراتی که یک سال و اندی در فرانسه علیه نظامشان انجام میدادند.
مقام معظم رهبری در اولین فراز بیانیۀ گام دوم فرمودند: «هر ملتی علیه ظلم قیام نمیکند…» و چقدر این حرف عمیق است و بعد فرمودند «اگر هم قیام بکند در قیامش باقی نمیماند و انقلاب خودش را حفظ نمیکند» ولی این دو ویژگی در مورد مردم ما هست.
عزتِ انسان به استقلال است؛ استقلال در فهمیدن و تشخیص دادن/خدا میخواهد استقلال ما در جریان بندگی حفظ بشود
عزتِ انسان به چیست؟ به استقلال انسان است. استقلال در چیست؟ استقلال در فهمیدن، استقلال در تشخیص دادن. برای اینکه استقلال در فهمیدن و تشخیص دادن رخ بدهد، پیامبر گرامی اسلام(ص) زیاد نباید توضیح بدهد، زیاد نباید تبلیغات بکند، زیاد نباید حق را روشن کند، زیاد نباید معجزه بیاورد.
ما یک احساس وابستگی به خدا داریم و این وابستگی را حتی باید تقویتش هم بکنیم، اما در متن همین وابستگی، استقلال هست. خدا اگر میخواست به معنای رایج کلمه، تو را وابستۀ خودش بکند، تو را مطیع و منقاد خودش بکند(یعنی بدون استقلال) برایش کاری نداشت، مثلاً هر جوانی به سن تکلیف میرسید یک خواب میدید، محشر و قیامت را به او نشان میدادند و میگفتند: «هذا بهشت، هذا جهنم! حالا نماز میخوانی؟» او هم میگفت: بله؛ فقط بگو چند رکعت؟ از فردا نماز شب هم میخواند و تمام! اینکه برای خدا کاری ندارد! پس چرا این کار را نکرد؟ برای اینکه میخواهد استقلال تو در بندگی حفظ بشود.
آن برداشت اشتباه عمومی چیست؟ برداشت اشتباه از کلمۀ اطاعت، برداشت اشتباه از کلمۀ عبودیت، برداشت اشتباه از کلمۀ وابستگی. بله؛ ما واقعاً وابستۀ خدا هستیم، ما واقعاً عبد خدا هستیم، ما واقعاً باید عبودیت کنیم، ما واقعاً باید اطاعت کنیم، ولی میدانید معنای اینها چیست؟ همۀ اینها با حفظ استقلال انسان است که در بستر امتحانات الهی آن استقلال پیش میآید، آنجاهایی که خدا تو را تنها میگذارد که تصمیم بگیری، آنجاهایی که خدا میخواهد ببیند تو خودت چه چیزی در چنتهات هست؟
اخلاص یعنی تحت تأثیر هیچ چیزی نیستی و مستقل هستی/ خدا بلافاصله ما را عذاب نمیکند چون میخواهد استقلال ما حفظ بشود
برای خدا رفتار خوب تو مهم نیست؛ علت رفتار خوب تو مهم است، لذا فرمودهاند فقط از کسی که اخلاص دارد، قبول میکنند (إنَّاللّه تعالى لا یَقْبَلُ مِن العَمَلِ إلاّ ما کانَ لَهُ خالِصا ؛ کنز العمّال /٥٢٦١ ) (عَلَیْکَ بِالْإِخْلَاصِ فَإِنَّهُ سَبَبُ قَبُولِ الْأَعْمَال؛ غررالحکم/۶۱۱۳) (مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصاً ؛ کافی/۲/۲۹۵) اخلاص یعنی تحت تأثیر هیچ چیزی نیستی و مستقل هستی. حالا اگر من تحت تأثیر خدا باشم چه؟
میدانی خدا چطور بر روی تو تأثیر میگذارد؟ میدانی چقدر با فاصله این کار را میکند؟ چرا خدا بلافاصله تو را عذاب نمیکند؟ چرا بلافاصله تو را تشویق نمیکند؟ میخواهد استقلال تو حفظ شود.
یک کسی میگفت: مفهوم آزادی در کجای قرآن آمده است؟ گفتم یکسوم قرآن لااقل از استقلال و آزادی حرف زده است! گفت کجای قرآن؟ گفتم اینهمه از بهشت و جهنم صحبت میکند یعنی چه؟ خدا میفرماید: من بعداً تو را عقاب میکنم، حالا شاید هم ببخشم! من بعداً به تو یک نعمتی میدهم…. چرا پاداش و عذاب الهی اینقدر با فاصله و با تأخیر است؟ چرا همین الان عذاب نمیکند؟
در علوم تربیتی معمولاً اینطور میگویند که اگر کسی خطا کرد، او را تنبیه کنید تا متوجه بشود که خطا کرده است… این علوم تربیتی، ارزش استقلال برای انسانها قائل نیستند اما خداوند ارزش قائل است، حتی خدا هیچ چیزی از جهنم را هم به ما نشان نمیدهد و اجازه هم نمیدهد کسانی که آنجا رفتند، به همین سادگی برگردند و به ما بگویند چه خبر است؟
خوببودن بدون استقلال، چه ضرری دارد؟/ اگر مستقل نباشی؛ هم «جلوی شکوفایی و تعالیِ خودت را میگیری» هم «بردۀ طواغیت میشوی»/ استقلال یعنی تحت تأثیر هیچچیزی نباشی بهجز «عالیترین تمایل خودت»
خوب بودن بدون استقلال ارزش ندارد / آدمی که مستقل نباشد به سختی آدم خوبی خواهد شد
خوب بودن و کار خوب انجام دادن بدون استقلال ارزش ندارد. اساساً آدمی که مستقل نباشد به سختی آدم خوبی خواهد شد و البته خوبیِ او هم باز ارزشی ندارد، مگر اینکه خوبیهای او موجب بشوند او انسان مستقلی بشود. حالا شما خودتان حساب کنید که خوب بودن مهمتر است یا مستقل بودن؟ البته از آنطرف هم هست؛ یعنی اگر مستقل باشی و خوب نباشی هم چیز بدی است، در اینباره امشب کمی صحبت خواهیم کرد، ولی آنهایی که روحیۀ استقلالطلبانهای دارند و آدمهای مستقلی هستند معمولاً بد نمیشوند.
ممکن است بعضیها فکر کنند یککمی مستقل هستند و بد بشوند، در اینباره یکمقدار صحبت خواهیم کرد، اجمالاً برای اینکه دعوا پیش نیاید دوتا کار را باید همزمان انجام بدهیم؛ یکی اینکه روی استقلال خودمان، استقلال شخصیت و داشتن روحیۀ مستقلانه، کار کنیم و مستقلانه زندگی کردن را تمرین کنیم و حتی استقلالطلبی خودمان را افزایش بدهیم، روی استقلال که سرمایۀ اصلی عزت است باید کار کنیم. دیگر اینکه روی خوب بودن هم کار کنیم.
معمولاً جامعه پُر است از سفارش به خوب بودن، اما کمتر در مورد استقلال صحبت میشود، حتی ضد استقلال هم عمل میشود. بچه را به مدرسه میفرستند و میخواهند به هر ضرب و زوری شده، درس بخواند، خُب این خیلی غلط است، این تربیت دینی نیست، این یک آموزش و پرورش اسلامی نیست. یکی از جاهایی که خیلی دیر و خیلی کم، اسلامی شده است، آموزش و پرورشمان است. هرجا دیدید در یک سخنرانی یک مطلب اساسی گفته شد و جوانها استقبال کردند، یعنی ضعف آموزش و پرورش! چرا این مطلب مهم را در آموزش و پرورش نگفته بودند و جوانهای ما این را نمیدانستند؟ چرا یک جوانی باید یک مطلب اساسی را در منبر بشنود، پس این آموزش و پرورش در نظام جمهوری اسلامی دارد چهکار میکند؟
مثل اینکه یک کسی در دوران دانشجویی یا میانسالی با جدولضرب آشنا بشود و بگوید «چه چیز خوبی است!» درحالیکه مدرک دیپلم هم دارد! پس در مدرسه چه چیزی به او یاد دادهاند؟ جدولضرب که جزء ابتدائیات است که باید آنجا یاد بدهند. یکی از ابتدائیات در آموزش و پرورش این است که نباید دانشآموز را به هر ضرب و زوری و به هر انگیزهای، وادار بکند به درس خواندن؛ و الا این آموزشِ غیرمستقل بودن خواهد بود، آموزشِ آویزان بودن و وابسته و متأثر بودن از این و آن، خواهد بود.
اخلاص صرفاً یک مقولۀ دینی و معنوی نیست؛ بلکه در زندگی انسان نقش اساسی دارد
کسانی که فکر میکنند اخلاص صرفاً یک مقولۀ معنوی است، در اشتباه هستند. اخلاص حقیقت زندگی است، مرگ بر زندگیِ بدون اخلاص. زندگی بدون اخلاص شکل نمیگیرد. خیلیها تصور میکنند که اخلاص فقط مال عبادت و نماز است و الا زندگی میتواند بدون اخلاص پیش برود، برای زندگی و حیات بشر که اخلاص مهم نیست!
این توهین به خداست که تصور کنیم اخلاص فقط برای خدا مهم است و در زندگی ما اهمیت ندارد. آیا میشود یک چیزی بهنام «اخلاص» برای خدا مهم باشد اما نقشی در حیات بشر نداشته باشد! آخر این چه خداپرستیای است که بعضیها دارند؟! قرآن میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ» (حج/۱۱) کسانی هستند که عبادت خدا را یک گوشهای از زندگی گذاشتهاند، همۀ زندگیشان را پر نکرده است. «علی حرفٍ» یعنی گذاشتهاند یک طرف.
اخلاص یک مفهوم صد درصد عینی برای موفقیت انسان و جامعه است/ اخلاص تعبیر دینی برای مفهوم «استقلال» است
اخلاص یک مفهوم صد درصد عینی برای موفقیت انسان در زندگی و برای موفقیت جامعه است و عامل توسعه و پیشرفت است و عامل سلامت روحی و سلامت در روابط اجتماعی و تعادل روانی انسانهاست؛ لذا اخلاص برای زندگی انسان خیلی مهم است. برای همین هم خدا هیچ عملی را بدون اخلاص قبول نمیکند. اخلاص یک امر دینی نیست؛ یک امر حیاتی است برای بشر، اصلاً دین یک امر حیاتی است برای بشر. در جلسات بعد، به این بپردازیم که چرا در جامعۀ ما این تلقی ایجاد شده است که دین یک امری است در کنار زندگی، هرچند به عنوان یک تزیین خوب و البته قابل احترام!
اخلاص تعبیر دینی است از مفهوم استقلال. شما هم لازم است مستقل باشید (یعنی مخلص باشید) هم لازم است خوب باشید. اینکه میگوییم «خوب بودن بدون استقلال ارزش ندارد» تعبیر دینیاش این میشود که «خوب بودن بدون اخلاص، ارزش ندارد»
اگر بخواهی بچهات مستقل بار بیاید، نباید به هر انگیزهای او را به درسخواندن و حتی نمازخواندن وادار کنی
وقتی که شما میخواهی یک کسی (مثلاً فرزند خودت) را مستقل بار بیاوری، نباید به هر ضرب و زوری وادارش کنی به درس خواندن، همانطوری که به هر ضرب و زوری و به هر انگیزهای نباید کسی نماز بخواند و همانطور که به هر انگیزهای نباید جهاد بکند.
یکی از رزمندههای گردان حبیب که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید، من را به عنوان طلبۀ گردان به کناری کشید و گفت: باید این روایت را بیایی برای ما بخوانی… گفتم: من رویم نمیشود، این روایت مال شماها نیست، در صدر اسلام یک کسانی بودند که این روایت مربوط به آنهاست… گفت باید این را بخوانی، بالاخره بنده را وادار کرد به اینکه بروم آن روایت را بخوانم، کدام روایت؟ اینکه بعضیها در راه خدا در جهاد کشته میشوند و به شهادت میرسند، روز قیامت خدا میفرماید چه آوردهای؟ میگوید من در راه تو شهید شدم، خدا میفرماید: تو دروغ میگویی، تو آمدی جنگیدی برای اینکه بگویند آدم شجاعی است، از مرگ نترسیدی تا این پُز شجاعتت بههم نخورد، ببریدش جهنم! میگفت این را بنشین برای ما بخوان، ما بترسیم از اینکه مخلص نباشیم. (قال النبی ص: إِنَّ أَوَّلَ النَّاسِ یُقْضَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَیْهِ رَجُلٌ اسْتُشْهِدَ فَأُتِیَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَهَا قَالَ فَمَا عَمِلْتَ فِیهَا قَالَ قَاتَلْتُ فِیکَ حَتَّى اسْتُشْهِدْتُ قَالَ کَذَبْتَ وَ لَکِنَّکَ قَاتَلْتَ لِیُقَالَ جَرِیءٌ فَقَدْ قِیلَ ذَلِکَ ثُمَّ أُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلَى وَجْههِ حَتَّى أُلْقِیَ فِی النَّارِ ؛ منیهالمرید/ ص۱۳۴)
حالا میگوییم شهید شدن باید انگیزه الهی داشته باشد، ولی آیا درس خواندن، هر انگیزۀ بیخود و مسخرهای داشته باشد اشکالی ندارد؟ چرا با خودمان این کار را میکنیم؟ آنوقت این جامعه را میشود از بیعرضگی، کمکاری، رشوهخواری، رانتخواری و مدیریتهای فاسد جمعش کرد؟!
در اصل، خوب بودن بدون استقلال و اخلاص معنا نمیدهد / خوب بودن و رفتار خوب هم نتیجۀ مستقل بودن است
در اصل باید بگوییم که خوب بودن بدون استقلال و اخلاص معنا نمیدهد. ولی من برای اینکه دعوا نشود فعلاً یککمی مسالمتآمیز صحبت میکنم و میگویم: هم خوب بودن و کارهای خوب انجام دادن مهم است، هم اخلاص و استقلال. ولی اگر میخواستم طبق ادبیات دقیق صحبت کنم آنوقت میگفتم: فقط مستقل بودن ارزش دارد چیز دیگر مهم نیست! خوب بودن و رفتار خوب هم نتیجۀ مستقل بودن است. و اگر کسی حقیقتاً مستقل باشد دچار آفت نمیشود. ولی اگر اینطوری بخواهیم صحبت کنیم، دفاع از این حرف خیلی سخت میشود؛ چون ذهنیتهایی که با این حرفها فاصله دارند، بههم میریزد و متقاعدکردن اینها سخت است.
کسی که به «لذت و منفعتِ کم» قانع شد، بهراحتی میشود استقلالش را گرفت / ملتی که استقلالش را از دست بدهد، هم «منافعش» و هم «عزتش» از بین میرود
در همین آغاز کلام، یک جمله از مقام معظم رهبری را که در حدود یازده سال پیش یعنی در سال ۱۳۷۹ بیان فرمودند، برایتان قرائت بکنم تا ببینید چقدر راحت فرمایشهای ایشان روی زمین میماند و آنطور که باید به آن پرداخته نمیشود. و از طرف دیگر، نشان بدهیم که ما زیاد در طرح موضوع استقلال، تنها نیستیم و احیاناً اگر ما بخواهیم به این موضوع اهمیت بدهیم، بدانید که ایشان به عنوان یک حکیمی که از بالا دارد نگاه میکند، رصد میکند و از دانش دینی کافی برخوردار است و از زمان ما بسیار جلوتر است، ایشان هم نسبت به اهمیت این مفهوم استقلال چه نکاتی را بیان فرمودهاند. (البته ایشان یکبار دیگر هم شبیه این مطلب را در جای دیگری بیان فرمودهاند)
میفرماید: «شعار اصلی انقلاب ما این سه کلمه بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی، همان نظامی است که وارد میدان شد؛ با تلاشهای خود و چالشهایی که با آن روبهرو بوده است، پیش میرود و راه را باز میکند. شعار آزادی، جزو شعارهای بسیار جذّاب است؛ تکرار شده است؛ درباره آن حرف زدهاند؛ مقاله نوشتهاند؛ کتاب نوشتهاند و شعار دادهاند. درباره آزادی، سخنها گفته شده است؛ بعضی با اعتدال، بعضی با افراط، بعضی با تفریط. شعار آزادی، زنده مانده است؛ اما شعار استقلال برخلاف آن دو شعار دیگر، در انزوا قرار گرفته است (یعنی بر خلاف شعار آزادی و جمهوری اسلامی که خیلی تکرار میشود) شعار استقلال، یکی از مهمترین شعارهاست. اگر استقلال نباشد، یک ملت به آزادی خود و به شعار آزادی خود هم نمیتواند خوشبین باشد. استقلال را بعضی عمداً، بعضی سهواً، بعضی از روی غفلت و بعضی از روی خباثت، میخواهند به دست فراموشی بسپارند. من امروز دربارۀ مسئله استقلال -در وقتی که گنجایش این سخن را داشته باشد- در برابر شما برادران و خواهران عزیز مطالبی را عرض میکنم.» (بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم؛ ۱۴/۰۷/۷۹)
بعد میفرماید: «معنی استقلال چیست؟ برای یک ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی اینکه یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ بیگانگان دست دراز نکنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. این معنای استقلال است. اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان -که یقیناً دلسوز او نیستند- بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست میدهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، منافع خود را.» (همان)
ببینید در اینجا ارتباط بین استقلال با «عزت» خیلی روشن، تصریح میشود که ما چند جلسه در اینباره گفتگو داشتیم. همچنین وقتی میفرماید «استقلال یعنی اینکه یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد» دربارۀ یک فرد هم همینطور است، یعنی یک فرد هم باید خودش سرنوشت خودش را به عهده بگیرد که در اینباره شبهای بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد.
در فرهنگ جامعۀ ما اشتباهاً یا از روی خباثت، به موضوع استقلال تأکید نشده است
در فرهنگ جامعۀ ما یا اشتباهاً یا از روی خباثت، به موضوع استقلال تأکید نشده است، امشب ما یککمی متفاوت صحبت بکنیم، وضع این مفهوم استقلال را در جامعۀ خودمان مورد بررسی قرار بدهیم، چرا باید جوانهای ما اینقدر از بیان این مطلب استقبال بکنند و چرا مهم است؟ چرا تا حالا به آن خوب پرداخته نشده است، تقصیر حوزه و دانشگاه است، تقصیر سیاسیون است؟ دربارۀ اینها باید باید یکمقدار بررسی کنیم.
یعنی میخواهیم از بیرون به بحث استقلال نگاه کنیم، ممکن است این بحث استقلال را ما امشب زیاد جلو نبریم، اما این گفتگوها لازم است تا معلوم بشود که یک موضوع(یعنی استقلال) چرا انتخاب میشود؟ چرا باید به آن توجه کرد؟ و اینکه باید برای آن چهکار کنیم؟
برای توجه به مفهوم استقلال در جامعهمان دوتا مشکل اساسی داریم:
ما برای توجه به مفهوم استقلال در جامعهمان دوتا مشکل اساسی داریم. یک انسان و یک جوان، چرا به مفهوم استقلال باید کم توجه کند؟ اگر کسی بخواهد استقلال واقعاً برایش یک ارزش باشد و یک ارزش هویتی برایش داشته باشد، باید با آن احساس عزتمندی کند و اگر استقلال نداشته باشد احساس کند که ذلیل شده است و اگر کسی استقلال روحی نداشته باشد احساس کند که ذلیل شده است. جوان باید اینگونه باشد.
علت لذت شما از عزاداری أباعبداللهالحسین(ع) این است که او شعار استقلال سر داد؛ بلکه بالاتر و کاملتر از استقلال و نتیجۀ استقلال که «عزت» است و پای این عزت ایستاد و خون داد. شما در داستان زندگی هرکسی این را ببینید، تحسین و تقدیر میکنید. خب در زندگی خودتان چه؟ هیچکدامتان نگذارید استقلالتان لطمه بخورد.
اگر مملکت ما بخواهد مستقل باشد باید تکتک آدمها اهل استقلال باشند
اگر مملکت ما بخواهد مستقل باشد باید تکتک آدمها اهل استقلال باشند. اگر مملکت ما بخواهد عزتمند باشد باید تکتک افراد اهل عزت باشند و الا سیاسیونی هستند که بدون استقلالطلبی و بدون عزتمندی میآیند وابستگی را تئوریزه میکنند، از مردم رأی میآورند و پدر مردم را هم در میآورند. بعد مردم میمانند که از کجا خوردهاند؟ از آنجایی خوردیم که یک عدهای به استقلال و عزت، زیاد بها ندادند. بعضی از این موارد را شاید شبهای بعد یککمی دربارهاش صحبت بکنم، یک افشاگریهایی تاریخی باید انجام بگیرد، البته نمیخواهم اصل بحث، تحتالشعاع چهارتا مثال پرتنشِ سیاسی قرار بگیرد.
در جامعۀ ما دوتا مانع هست برای اینکه به موضوع استقلال بپردازیم. برای اینکه ما یک جامعهای داشته باشیم که بر استقلال تأکید بورزد و تک تک جوانها بر استقلال تأکید بورزند دوتا مشکل و مانع سر راهمان داریم. چرا انسانها نباید به موضوع استقلال زیاد بپردازند، نباید به موضوع عزت زیاد بپردازند؟ اینکه خیلی موضوع مهمی است.
مانع اول سر راه استقلال و عزت، قانعشدن به لذت و منفعتِ کم است
عامل اولش این است که در جامعۀ ما (و نوعاً در جوامع بشری) لذتطلبی، لذتهای پست، منفعتطلبی و منفعتهای کم، انسان را از استقلال باز میدارد. مثل این است که شبیه یک مرغ خانگی، یکمقدار دانه، سر راه ما بریزند و ما بنشینیم دانههایمان را بچینیم، بعدش هم در عروسی و عزا، سرمان را ببرند و تمام!
قانع شدن به کم از لذت و از منفعت، موجب میشود آدم دنبال استقلال و عزت نباشد. چون شما برای رسیدن به عزت و استقلال باید یکمقدار از این کمها بگذرید و بعد به منفعت بسیار زیاد میرسی، به لذت بسیار زیاد میرسی.
آن لذتی که بچهها در جبهه از زندگیشان میبردند آنهم در اوج سختیها، من به این سادگی در این سیسال بعد از دفاع مقدس ندیدم یک جوانی به اینقدر نشاط و سرزندگی و لذتبری از زندگیاش برسد. یک حال دیگری است، یک حس دیگری است، البته شما جوانها در هیئت یکمقداری از آن را تجربه میکنید، یکمقدار بیشترش را در اربعین تجربه میکنید، اما جبهه یک چیز دیگر بود، اصلاً یک چیزی میگویم یکچیزی میشنوی. تا حالا هم نتوانستیم فیلمش را درست و حسابی بسازیم. آیا ما فیلمسازهایی که آن حس جبهه را بتوانند منتقل کنند نداشتهایم؟ البته بعضیها میگویند اصلاً نمیشود منتقل کرد، ولی من قبول ندارم، ما هنرش را نداریم.
چرا این مانع در جامعۀ ما پدید آمده؟ / تربیت دینی در جامعۀ ما اکثراً صحیح نبوده است
پس ببینید؛ یک مانع طبیعی وجود دارد برای پرداختن به استقلال. یک مانع طبیعی وجود دارد برای پرداختن به عزت. اما دقت کنید؛ امام حسین(ع) خودش و بچههایش هزینه دادهاند، که ما را پای مفهوم عزت و استقلال بکشانند؛ کار سادهای نیست، این معجزه است. سینه میزنی، موسیقی، شعر، ریتم، فریاد، هنرهای تجمسی و انواع و اقسام عوامل میآید دست به دست همدیگر میدهد که بر مفهوم عزت و استقلال اینقدر تأکید میکنی. خون داده امام حسین، ساده نیست!
اگر انسانها را رها کنی، با اینکه این موضوع عزت و استقلال را دوست دارند، اما خودشان زیاد دنبالش نمیروند. عامل تربیتی دارد، عامل فرهنگی دارد. این عامل فرهنگی و تربیتی که موجب نرفتن سراغ عزت و استقلال میشود را چگونه باید برطرف کرد؟ حالا بنده درمورد راه برطرف کردنش صحبت خواهم کرد.
اما این عامل به وسیلۀ چه چیزی پیش آمده است؟ خب آدمیزاد است دیگر؛ بالاخره لذتها و منفعتهای اندک چشمش را میگیرد و سراغ اینها میرود، اما تربیت دینی ما در آموزش و پرورش، تربیت دینی ما در مساجدمان و در منابرمان اکثراً صحیح نبودند، من با صراحت به شما عرض میکنم، با همۀ احترامی که به معلمها و منابر تبلیغ دین، درسهای تبلیغ دین و تعلیم دین در حوزه و دانشگاه قائل هستم. تقریباً اکثر درسهای دینی به درد نمیخورند؛ اصلاً اینها نباید گفته بشود، یک چیزهای دیگری باید گفته بشود. من نمیدانم کِی این تحول میخواهد در کشور و در حوزۀ علمیه پدید بیاید؟ اما یک زمانی حضرت امام میفرمود که یک ساعت رادیو را بدهید به ما ببینید ما چه میکنیم! حضرت امامی که استادشان مرحوم شاهآبادی(ره) بود و در مکتب ایشان درس خوانده بودند. اما بعد، یک ساعت که چه عرض بکنم، بیست و چهار ساعت تلویزیون و رادیو به ما داده شد در شبکههای مختلف، ولی ما آن اثر مطلوب را که میخواستیم نگذاشتیم. چرا؟ چون دیگر درسهای استاد امام را ما نیامدیم اینجا اجرا کنیم و یک حرفهای دیگر را آوردیم اجرا کردیم. البته این حرفهای دینیای که زده میشود غلط نیست، ولی از جای درستی شروع نمیشود و بر آن نکات کلیدی اصلی که لازم است، تأکید نمیشود.
میخواهم بگویم تربیت دینی و تربیت اخلاقی در جامعۀ ما گاهی اصلاً غلط است، مثلاً اینکه تو از سر کتکخوردگی و درماندگی و وابستگی و ذلیل بودن (یعنی ذلیلِ این و آن بودن) بروی درِ خانۀ خدا، این اصلاً غلط است، یککمی محکم بایست، یککمی خودت را باعزت حساب کن.
گاهی اوقات برخی از تعلیمات دینی که در جامعه صورت میگیرد، نهتنها روحیۀ عزت را تقویت نمیکند، بلکه آن روحیۀ وابستگیِ درماندۀ بدون عزت را به آدم تزریق میکند. الان نمیخواهم وارد مصادیق بشوم، اما باید بدانیم که هر آدم متواضع باحیای ساکتِ سربراهی، آدم نیست. هر اخلاقی که به ظاهر یک اخلاق خوب است، در واقع اخلاق نیست! یک روایتی هست که همیشه در این مواقع، برای کوتاهکردن کلام، مثال میزنم:
صبر و شکر هم اگر درست آموزش داده نشود، موجب رشد انسان نخواهد شد
شخصی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: فتوت و جوانمردی به چیست؟ (جوانمردی یک پلۀ حداقلی از انسانیت است، اما دینداری خیلی بالاتر از آن است) امام صادق(ع) فرمود: شما میگویید جوانمردی به چیست؟ گفت مردم اینطور میگویند: جوانمرد آن کسی است که وقتی به او نعمت دادند تشکر کند، اگر به او نعمت ندادند صبر کند. امام صادق(ع) فرمود: خب سگهای مدینه هم همینجوری هستند؛ نعمت که به آن میدهی دُمش را تکان میدهد و تشکر میکند، در را رویش ببندی، این دم در میماند و صبر میکند و گرسنگی میکشد. (سَأَلَ شَقیقٌ البَلخِىُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ(ع) عَنِ الفُتُوَّةِ؟ فَقالَ: ما تَقولُ أنتَ؟ فَقالَ شَقیقٌ: إن اُعطینا شَکَرنا، وإن مُنِعنا صَبَرنا. فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ(ع): الکِلابُ عِندَنا بِالمَدینَةِ تَفعَلُ کَذلِکَ! ؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید/۱۱/۲۱۷)
آقا مگر تعلیم دادنِ صبر، بد است؟ مگر تعلیم دادن شکر چیز بدی است؟ من چه عرض کنم؟ ولی میشود صبر و شکر را یکجوری درس داد و آموزش داد که آدم تازه بشود در حد یک سگ!
گفت: آقا امام صادق، شما بفرمایید فتوت چیست؟ فرمود ما اهلبیت اینجوری تفسیر میکنیم؛ میگوییم فتوت این است که اگر به تو نعمت ندادند تشکر کنی و اگر به تو نعمت دادند ایثار کنی، این یعنی جوانمرد. درحالیکه آن قبلی میگفت؟ اگر به تو نعمت دادند تشکر کنی و اگر نعمت ندادند تشکر کنی (فَقالَ شَقیقٌ: یَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَکُم؟ فَقالَ: إن اُعطینا آثَرنا، وإن مُنِعنا شَکَرنا)
بحث پارسال ما در اینجا «مواسات» بود و گفتیم که درواقع نامردی است اگر مواساتی زندگی نکنیم. متاسفانه این تعلیمات دینی رایج در جامعۀ ما تا حد زیادی اشتباه است، گاهی در کلمات اهلبیت(ع) هست که اگر جهاد در راه خدا هم داشته باشی اما از سر غریزۀ شجاعت، ارزش ندارد. میفرماید: بعضیها جهاد میکنند؛ شبیه سگی که از تولههایش محافظت میکند (وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُقَاتِلُ بِطَبْعِهِ مِنَ الشَّجَاعَةِ فَیَحْمِی مَنْ یَعْرِفُ وَ مَنْ لَا یَعْرِفُ وَ یَجْبُنُ بِطَبِیعَتِهِ مِنَ الْجُبْنِ فَیُسْلِمُ أَبَاهُ وَ أُمَّهُ إِلَى الْعَدُوِّ وَ إِنَّمَا الْمَآلُ حَتْفٌ مِنَ الْحُتُوفِ وَ کُلُّ امْرِئٍ عَلَى مَا قَاتَلَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ الْکَلْبَ لَیُقَاتَلُ دُونَ أَهْلِهِ؛ الغارات/ج۲/ ص۳۴۳)
نباید اعتقاد به خدا را دستمایۀ رضایت از وضع موجود قرار دهیم
ما الان جامعۀ دینیمان جلو رفته است، تو نباید اعتقاد به خدا را دستمایۀ رضایتت نسبت به وضع موجود قرار بدهی، به این معنا که مقابل باطل قیام نکنی، آنوقت دین میشود در خدمت تحمل ظلم! باید درس دینی یکجوری باشد، باید تربیت ما یکجوری باشد که بچۀ پانزده شانزده ساله وقتی خواست از دبیرستان خارج بشود برایش مهم نباشد که دیگران مسخرهاش میکنند یا نه؟ یعنی اینقدر استقلال داشته باشد که تمسخر دیگران برایش مهم نباشد.
یک روایتی از امام صادق(ع) هست که در واقع علیه «اخلاق حداقلی» است، ایشان میفرماید: اگر دیدی کسی گناه نمیکند گولش را نخور، شاید آدم ضعیفی است و عرضه ندارد گناه بکند… (إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْیُهُ وَ تَمَاوَتَ فِی مَنْطِقِهِ وَ تَخَاضَعَ فِی حَرَکَاتِهِ فَرُوَیْداً لَا یَغُرَّنَّکُمْ فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْیَا وَ رُکُوبُ الْمَحَارِمِ مِنْهَا لِضَعْفِ نِیَّتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّینَ فَخّاً لَهَا…»(احتجاج/۲/۳۲۰) پس اگر به هر قیمتی گناه نکنی فایده ندارد. میگوید: آقا بالاخره ما گناه نکردیم دیگر! خب شاید عرضه نداری. البته این حدیث طولانی است و امام رضا همینجوری انواع خوب بودنها را نام میبرد و زیرآبش را میزند!
تربیت دینی ما اگر درست باشد و سر آن نقطهای که باید تأکید بشود، واقعاً تأکید بکند، میتوانیم از این چالش فرهنگی عبور بکنیم. یعنی چیزی که مانعِ آن استقلالطلبی و عزتمندی تکتک افراد میشود که فراتر و ارزشمندتر از کار خوب انجام دادن است، در جامعه باب میشود.
البته مانع موجود، فقط تعلیمات دینی هم نیست، از نظر فرهنگی هم تهاجم فرهنگیِ غرب بیست و چهارساعته پمپاژ میکند، سرگرمیهای مبتذلی هست که تو را به خودش وابسته بکند، تو دیگر به فکر استقلال نباشی و اصلاً به فکر این حرفهای سطحِ بالا نیفتی. بالاخره دشمنان وظیفۀ خودشان را دارند انجام میدهند، دارند مدام فرهنگ درگیر شدن با لذتهای حداقلی و منفعتهای حداقلی را تزریق میکنند به مردم. این فرهنگ را دشمنان ما هم دارند تثبیت میکنند، دوستانِ دین هم تبلیغات دینی و تربیت دینیشان، زورِ عبور از این فرهنگ را ندارد.
طبع انسان به لذتِ کم قانع است و حاضر نیست دست از لذت کم بردارد
پس چالش اول یا مانع اول، این شد که طبع انسان به لذت کم قانع است و حاضر نیست دست از لذت کم بردارد. به منفعت کم قانع است، حاضر نیست دست از منفعت کم بردارد. یک چنین آدمی استقلالش را میشود گرفت. تربیت دینی و فرهنگ جامعه باید آدم را از این معضل عبور بدهد، ولی ما در این زمینهها مشکلات فرهنگی و تربیتی داریم.
انسان با استقلال، به همهجا میرسد و بنا است اصلاً کارهای خوب در خدمت این ارزش کلیدی باشد، اما چرا به قول مقام معظم رهبری، در جامعۀ ما دربارۀ موضوع استقلال، کم حرف زده میشود؟
مانع دوم سرِ راه استقلالطلبی «فرهنگ اومانیستی غربی» است
غیر از قانعشدن به لذت و منفعتِ کم، عامل دیگری که چالش و مانع بر سر راه استقلالطلبی است، فرهنگ اومانیستی غربی است، یک فرهنگی آمده ست که تقلبیِ استقلال، تقلبیِ عزتمندی، تقلبیِ ارزش انسان را تحت عناوینی مثل «آزادی» و «حقوق بشر» رواج داده است. فریب دادن با آزادی و حقوق بشر در غرب، سالها است دیگر لو رفته است، اما بعضی از عقبماندهها تازه این فرهنگ را آوردهاند در اینجا توسعه بدهند. اخیراً البته سر و صداهایشان یکمقدار کمتر شده و دیگر چیزی ندارند بگویند. مثلاً آمریکا جامعۀ ایدهآل است؟ فرانسه جامعۀ ایدهآل است؟ انگلیس جامعۀ ایدهآل است؟ اینها که ادعای خودشان، دیگر آخرِ آزادی و حقوق بشر هستند، چرا به نهایت درماندگی و دریدهخویی رسیدند؟ برای دیگران درنده و برای خودشان درمانده شدهاند!
غربیها بهجای استقلال، یک داروی تقلبی دیگر به جامعه تزریق میکنند
وقتی که شما بهجای استقلال، یک داروی تقلبی یا یک مسکّن قلابی به جامعه تزریق کردید چه اتفاقی میافتد؟ من میتوانم حتی در برخی کتابهای مدرسه، این را به شما نشان بدهم، یعنی در کتابهای مدرسه هم ردپاهای این داروی تقلبی هست که بهجای استقلال به خورد جوانها میدهند.
چرا رهبر انقلاب میفرماید که بعضیها خبیثانه و عمداً از استقلال حرف نمیزنند؟ درحالیکه همانها تا دلت بخواهد از آزادی حرف میزنند و برایش بالبال میزنند! چرا؟ چون این کار، برای صهیونیستها و طواغیتِ بینالملل، نان دارد. باور میکنید آمریکا خرج میکند برای اینکه شما در این کشور از مفاهیمی مثل آزادی حرف بزنید و خرج میکند که شما از کتابهای درسیتان قصۀ شخصیتهای مستقلی مثل شهید فهمیده را حذف کنید.
آزادی که در واقع بخشی از استقلال است؛ چرا نمیگذاری ما از استقلال حرف بزنیم؟ ما پای این استقلال خون دادهایم. چون اینکار برای آنها نان دارد؛ مثلاً با توجه به سند ۲۰۳۰ نتیجه میگیرند که دانشآموزها را نباید کنار مزار شهدا ببرید و این را ممنوع میکنند، یکجاهایی هم بخشنامه کردند که دیگر دانشآموز را به مزار شهدا نبرید. البته این در سند ۲۰۳۰ تصریح نشده اما اینطور نتیجه گرفتند و در بعضی از شهرها هم اجرا کردند. اینکه بچهها را به محل شهادت شهدا و مثلاً اردوی راهیان نور نمیبرند اما دهها سرود دربارۀ «آزادی» برایشان میخوانند.
مشکل اول این است که ما نتوانستهایم حقیقت دین را به مردم منتقل کنیم
پس ما دوتا مشکل داریم، یک مشکل این است که خودمان نمیتوانیم حقیقت دین را و آن بخش زیبا و برجستۀ دین را منتقل کنیم؛ همان بخشی که اگر درست منتقل بشود، دل از همۀ اهل عالم میبرد؛ حتی اگر مسلمان نباشند. شما به هرکسی در عالم بگویید که دین اصلش دنبال استقلال تو است، یعنی اینکه اسیر کسی نباشی، خودت برای خودت تعیین تکلیف بکنی و… اصل ارزش در دین ما همین است، آخر ارزش در دین ما این است…. او طبیعتاً میگوید «بارکالله» من این را در اقصینقاط عالم، با انواع و اقسام آدمهای پرت و پلا یا آدمهای بسیار هوشیار، امتحان کردهام.
گاهی اوقات که اینطرف و آنطرف دنیا اینطوری صحبت میکنم، برخی از اندیشمندان جهان میگویند: «این چیزی که تو میگویی که دین نیست!» میگویم: پس تو فکر کردی دین چیست؟ آیا دین آن چیزی است که در قرون وسطی بود؟ یک مشت عقاید مزخرف غیرعقلانیای که فقط میگوید «تو اینها را تقدیس کن و حرف هم نزن»؟! میگویم دین اصلش همین است.
مشکل دوم این است که دشمنان ما با حرفهای قلابی، مردم را فریب دادهاند
از یکطرف، ما خوب دین را عرضه نکردهایم و آن وجه انسانی دین را خوب ارائه ندادهایم، و از طرف دیگر، دشمنان ما هم یک حرفهای قلابیای زدهاند که هرکسی دلش برای انسانیت میتپید، فریب این حرفهای قلابی را خورد و رفت آن دارو را مصرف کرد. لذا رسیدیم به این وضعیتی که الان هست.
آیا راهحل برای رفع این دوتا مشکل وجود دارد؟ بله. یک جمله از حضرت امام(ره) بخوانم که ایشان خطاب به حوزۀ علمیه این حرف را زدند و البته حوزۀ علمیه زیاد اجرا نکرد! (میخواهم بگویم علتش چیست که برخی از شما مخاطبین، میگویید چرا این بحثها برای ما جدید است و ما تابهحال نشنیده بودیم؟)
حضرت امام حدوداً در آخرین سال حیات عمر شریفشان، این را فرمودهاند (در تیرماه ۱۳۶۷) یعنی این کلمات مربوط است به بعد از جنگ و پذیرش قطعنامه و جام زهر که در این دوره، ایشان دیگر سخنرانی عمومی نداشتند و فقط چند تا بیانیۀ فوقالعاده مهم صادر کردند، که توضیح بدهند «حالا بعد از جنگ، باید چهکار کنیم؟»
امام(ره): اگر با جوانها خوب برخورد نکنید، به دامِ لیبرالها میافتند
ایشان در بخشی از بیانیهای که در سالگرد کشتار خونین مکه صادر کردند، چنین میفرمایند: «علما و روحانیون إنشاءالله به همۀ ابعاد و جوانب مسئولیت خود آشنا هستند، ولی از باب تذکر و تأکید عرض میکنم…» (صحیفه امام/ج۲۱/ص۹۸) ایشان توضیح میدهند که جوانها امروز در مسائل دینی اظهار نظر میکنند، با جوانها خوب برخورد بکنید، اگر با جوانها خوب برخورد نکنید چه میشود؟ اینها به دامن لیبرالها میافتند. لیبرالها چه کسانی هستند؟ همانهایی که الگوی تقلبیِ انسانگرایی و ارزش انسان را به جامعه ارائه میدهند!
بعد میفرماید: «در غیر این صورت خداینکرده به دام لیبرالها و ملیگراها یا چپ و منافقین میافتند، و گناه این کمتر از التقاط نیست» (همان) التقاط یعنی چه؟ یعنی همان مکتبی که تروریست درست میکرد، هفده هزار نفر شهید روی دستمان گذاشت. به این میگفتند «التقاط» آنوقت حضرت امام میفرمود: اگر جوانهای ما جذب فرهنگ لیبرالی بشوند، خطرش از آن کمتر نیست.
ایشان میفرماید: «فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزهای به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظرى و فلسفى.» (همان) یعنی فرهنگ نظری و فلسفی، مال حوزه است، فرهنگ تجربی و واقعگرایی، مال دانشگاه است. حوزه معمولاً چطوری دربارۀ دین، بحث میکند؟ با مباحث نظری. دانشگاه از مسائل اجتماعی و انسانی چطوری صحبت میکند؟ به صورت واقعی و تجربی.
اینکه خیلیها دینگریزی دارند، بهخاطر اشکال در ادبیات ما طلبههاست که واقعگرایانه از دین تحلیل نمیکنیم
در اینجا حضرت امام خیلی روشن میفرماید: «باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد» (همان) یعنی ادبیات حوزه، باید یککمی واقعبینانهتر بشود. دقت کنید که حضرت امام(ره) این مطلب مهم را در سال ۱۳۶۷ بیان کردند.
چرا خیلیها دینگریزی دارند؟ اشکال در ادبیات ما طلبهها است. واقعبینانه، واقعگرایانه از دین تحلیل نمیکنیم، انسانگرایانه و انسان مدارانه و بر مدار منفعت انسان در این دنیا از دین تحلیل نمیکنیم.
حالا اجازه بدهید من از یک نابغۀ تاریخ اسلام یعنی «شهید صدر» مطلبی را به شما بگویم. شهید والامقام سید محمد باقر صدر تنها شهیدی است که حضرت امام سه روز برای او عزای عمومی اعلام کرد، برای هر شهید دیگری امام یک روز عزای عمومی اعلام کرد. ایشان در سال ۱۳۴۸ یعنی حدود ده سال قبل از انقلاب این مطلب را بیان فرموده است که بنده چند جملۀ ایشان را برای شما قرائت میکنم:
ایشان دربارۀ شیوۀ تبیین اسلام به عنوان نظامی جامع و در برگیرندۀ همۀ عرصههای زندگی، توضیح میدهد و میفرماید که ما باید اسلام را بهعنوان برنامهای برای اصلاح زندگی امروز معرفی کنیم و به قیامت واگذار نکنیم. باید طرح اسلام را با سایر اندیشهها و طرحها مقایسه کرده و به مسلمانان نشان بدهیم که اسلام تنها راهی است که زندگی واقعی را برای انسان فراهم میکند.
شهید صدر: امروز باید اسلام را با واقعیت زندگی تطبیق داد؛ با وعدۀ بهشت و جهنم نمیشود مردم را دیندار کرد
ایشان میفرماید: «امروز دیگر مسئلۀ بهشت و جهنم برای بیشتر مردم اهمیتی ندارد، چون انسان امروزی مادیگرایانه تربیت میشود، مادیگرایانه رشد میکند، بر اساس اعداد و ارقام محسوس و قابل شمارش بزرگ میشود، براساس منطقِ «سیلی نقد به از حلوای نسیه» زندگی میکند، بنابراین روش تربیتی و الگوهای رفتاری وی باعث میشود که اندیشۀ بهشت و جهنم نزد او بیفروغ شود و در او انگیزهای ایجاد نکند.»
ایشان توضیح میدهد که با مسائل اعتقادی نمیشود انسانها را تربیت کرد، همین روشی که الان آموزش و پرورش ما دارد. میفرماید شاید عقلاً به آن باور داشته باشد، باور دارد بهشت و جهنم هست، اما این اندیشه احساسات او را تحریک نمیکند. از این مهمتر اینکه ایشان میفرماید: «اینکه مسلمانان صدر اسلام جانشان را فدای اسلام میکردند و در راه اسلام از خودگذشتگی مینمودند و در این مسیر از هم پیشی میگرفتند بخاطر بهشت و جهنم نبود، بلکه بخاطر این بود که به اسلام عشق میورزیدند و میدیدند جاهل بودند اسلام آنها را عالم کرد، پراکنده بودند اسلام آنها را یکپارچه کرد، سرگردان بودند اسلام آمد هدایتشان کرد، فقیر بودند اسلام آمد سیرشان کرد» یعنی فواید مادی دین را دیدند. در صدر اسلام هم پیامبر اکرم(ص) با قیامت، مردم را به دین دعوت نکرد، بلکه فواید اجتماعی دین را نشان داد.
بعد میفرماید: «برای این اسلام خودشان را وقف کردند و جان دادند. بنابراین به ناچار باید دو اقدام انجام دهیم، یک: وقتی به تاجری یا زن فقیری دستورات اسلامی را میگوییم، در کنارش به او بگوییم که اگر در این راه استقامت کنی، اسلام این سختیها را برای تو به رفاه و خوشبختی بدل میسازد، نه بعد از مرگ. چون این انسان در عالم حس و جهان مادی زندگی کرده است، این سخن که فقط بعد از مرگ، دین برای تو خوشبختی میآورد هیچ زمان کافی و مؤثر نخواهد بود؛ حتی در زمان خود پیامبر(ص). بلکه به انسان میگوییم تو امروز سختیهای دینداری را بپذیر و همین فردا اسلام راه خوشبختی را در مقابل تو باز میکند.» (سخنرانی شهید صدر/ ۲ اسفند ۱۳۴۸ شمسی)
حضرت امام(ره) در آن کلام فوق، فرمود: یککمی از آن مسائل نظری و فلسفی بیایید پایین، و بهطوری واقعی از دین با مردم صحبت کنید… شهید صدر هم در این بیانات خود که برای سال ۱۳۴۸ یعنی بیست سال قبل از کلام امام(ره) است، میفرماید که امروز باید اسلام را با واقعیت زندگی تطبیق داد و به مردم گفت که اسلام همین الان، راه خوشبختی در زندگی را مقابل شما باز میکند.
اگر تعلیماتی دینی ما درست بود، مردم به آدم بیدین میگفتند «کمعقل»
اگر ما این کار را کرده بودیم، میدانید چه میشد؟ اگر کسی بیدینی میکرد همه به او میگفتند «چه آدم کمعقلی است!» الان اگر کسی ماسک نزند و برود در یک محیط عمومی سرفه کند و عطسه کند، همه به او میگویند «آی، چهکار داری میکنی؟ خب ماسک بزن، چرا اینجوری آمدی؟ یک کسی به او ماسک بدهد…» چون یک مسئلۀ کاملاً واقعی است. ولی الان اگر کسی حجاب نداشته باشد کسی یک مسئلۀ واقعی نمیداند، هنوز در هواپیما میگویند ارزشهای اخلاقی جامعۀ اسلامی را رعایت کنید، حجاب را رعایت کنید! آنوقت رئیسجمهور قبلی ما، با یک تعابیری، حجاب را مسخره میکرد و رأی میآورد. چون حجاب یک مسئلۀ صرفاً ارزشی تلقی شده است نه یک مسئلۀ واقعی.
الان یککسی بیدینی میکند به او نمیگویند «این از نظر روحی بیمار است» نمیگویند این عقل ندارد، برای چه؟ چون تعلیمات دینی ما غلط است. بعد یک عدهای هم آمدند به ما و شما گفتند «اینها نیروهای ارزشی هستند!» میدانید منظورشان چیست؟ میخواهند بگویند که شما ارزشی هستید ولی ما واقعبین هستیم. همان جریان نمایندۀ فرهنگ غرب، آمده است و میگوید «ما واقعبین هستیم اینها نیروهای ارزشی هستند!» و بعد هم اسم این نیروهای ارزشی را گذاشتند «اصولگرا» و اسم خودشان را گذاشتند «اصلاحطلب». یک دعوای مسخره راه انداختند و خیلیها را فریب دادند.
منظورشان از اصولگرا چیست؟ میگویند: اینها یکسری ارزشها دارند مثل «معاد و خدا و ولایت و یکسری مفاهیم بالا…» میخواهند همهچیز را فدای آن کنند، ولی ما واقعبین هستیم. درحالیکه این دروغ محض است. البته این دروغ محض هم میگیرد چون ادبیات حوزهایها به قول حضرت امام نزدیک به ادبیات دانشگاه نشده است.
رهبر انقلاب: فواید عینیِ ولایتفقیه را برای مردم توضیح بدهید
مقام معظم رهبری در سال ۱۳۶۷ یعنی حدود ده سال بعد از آن کلام امام(ره) در دیدار با اعضای مجلس خبرگان این مطلب را بیان فرمودند: «اگر کسى مىخواهد واقعاً نقش مردم؛ نقش عینى، عملى، حسّاس باشد و مسألة ولایتفقیه یک مسألة حقیقتاً مردمى و حکومت الهى توأم بشود با جنبة مردمى باشد، باید… براى مردم تبیین کند، براى مردم بیان کند جاذبهها را، چیزهایى که مردم را به شوق مىآورد، همچنانی که ما برای حج مردم را تشویق میکنیم، ترغیب میکنیم، تبیین میکنیم، احکام حج را میگوییم، فلسفۀ حج را میگوییم خیلی از غیرمعتقدین به حج را وادار به حج رفتن میکنیم، معتقد به حج رفتن میکنیم. (بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان ۱۵/۱۱/۱۳۷۶- برگرفته از کتاب: ولایتفقیه کانون عزت و افتخار، ج۴، ص۲۴۲)
خلاصه کلام ایشان را عرض کنم؛ میفرماید: در مسئلۀ نماز و مسئلۀ زکات هم فواید اینها را تشریح میکنیم و تبیین میکنیم که مردم وارد میشوند… وقتی که شما میخواهید یککسی را دعوت بکنید، فواید عینی آن را توضیح میدهید. ولایتفقیه را هم همینجوری توضیح بدهید.
صدها کتاب برای اثبات حقانیت ولایتفقیه داریم اما در بیان «آثار اجتماعی ولایتفقیه» کتاب نداریم
میدانید چرا ولایتفقیه در این کشور غریب است؟ صدها کتاب دربارۀ ولایتفقیه نوشته شده است که حقانیت ولایتفقیه را اثبات میکند ولی الان که بیش از ده سال از این فرمایش رهبر انقلاب میگذرد که فرمود «آثار ولایتفقیه را توضیح بدهید، نمیخواهد مبانیاش را توضیح بدهید…» هنوز یکدانه کتاب دربارۀ ولایتفقیه نداریم که بگوید «آثار اجتماعی ولایتفقیه چیست؟» چون ادبیات حوزه، ادبیات پرداختن به واقعیات و پرداختن به آثار نیست، ادبیات پرداختن به مبانی است. لذا یک فاصلهای ایجاد میشود. اصلاً عاشق ولایتفقیه شدن، دین هم نمیخواهد، مال هر دینی طرف باشد، اگر فواید و کارکرد ولایتفقیه بهصورت عقلانی توضیح داده بشود، بیدینها بلکه ضددینها هم به آن علاقهمند میشوند. منتها میدانید این در ادبیات حوزه نیست که اینجوری توضیح بدهد.
رهبر انقلاب در ادامۀ کلام فوق میفرماید: «بسمالله اینجا جای نقش مردم است، وارد بشوند در این میدان، زیباییهای این مسئله را از نظر عقل بشر و منطق بشری تبیین کنند…» یک کتاب ولایتفقیه بیاورید که در آن آیۀ قرآن نیاورده باشد، در آن روایت نیاورده باشد، در آن مسائل عقیدتی و احکام نیاورده باشد، بلکه صرفاً از نظر عقل بشری توضیح بدهد. البته خیلی از علما اینها را بلد هستند اما دأب حوزه این نیست و در حوزه به این دانش نمیگویند، لذا اینجوری کتاب نوشته نمیشود.
شهید صدر چه فرمود: گفت به قبر و قیامت و معاد واگذار نکن، سراغ مبدأ و معاد نرو، بگو دین امروز در زندگیات چه کارکردی دارد؟ مقام معظم رهبری هم فرمود که بگویید مثلاً ولایتفقیه چه کارکردی امروز در زندگی مردم دارد؟ مردم اینجوری حرکت میکنند. بعد خودشان توضیح میدهند و میفرمایند: امروز در دنیا در دموکراسیترین کشورهای جهان یعنی کشورهایی که با همین دموکراسی غربی دارند اداره میشوند، مثل کشور آمریکا، نقش مردم و حضور مردم در ادارۀ کشور و هدایت کشور به قدر ایران نیست… اگر میخواهید بدانید، هست کتابهایی و گزارشهای بسیار روشن و روشنگری از آنچه که در انتخابهای حزبی در دنیای دموکراسی امروز دارد میگذرد، در همین دنیای دموکراسی غرب، تا ببینید آنجا واقعاً مردم نقشی دارند یا نه؟
اینها یعنی اینکه بروید واقعبینانه فرق دموکراسی و ولایت فقیه را بگویید، اصلاً به دین چهکار دارید؟ دین به این معنا که فقط اعتقادات و فقط مبانی را بخواهید برای مردم بگویید و فقط آثار قیامتی آن را بخواهید بگویید.
ما میخواهیم کشورمان اصلاً بدون بحث دین، الگوی آزادگی و انسانیت در جهان قرار بگیرد. شما الان اگر بهترین واکسن را تولید بکنید که اثرش قطعی باشد، همۀ دنیا از شما میخرند، کاری ندارند به اینکه شما مذهبی هستی، ریش گذاشتی یا نگذاشتی و… بنده عرض میکنم که استقلال از نظر روحی برای انسان لازم است، از نظر اجتماعی برای یک جامعه لازم است. این را ما باید چگونه تبیین کنیم؟ مثلاً از نظر فردی، بهصورت روانشناسانه بیان کنیم که اگر کسی روحیۀ استقلالطلبی نداشته باشد، دچار روانپریشی است.
حالا دین چهکار میکند؟ دین از نظر روانی، تو را به یک تعادل میرساند. شبهای بعد، این را توضیح خواهیم داد. میخواهیم راه رسیدن به استقلال را از نظر روانشناسی باهم صحبت کنیم، و قرآن و قیامت را در این بحث، به فرمودۀ شهید صدر و به فرمودۀ مقام معظم رهبری و به فرمودۀ امام، کنار بگذاریم.
حرف دینیای که فایدۀ دنیایی نداشته باشد نداریم
چرا باید دین در جامعۀ ما غریب باشد؟ شهید صدر سال ۱۳۴۸ یعنی حدود پنجاه سال پیش میفرماید: دین را باید آثار واقعی دنیاییاش را برای مردم توضیح بدهید تا جذب بشوند…. خُب الان ما سر چه چیزی داریم جوش میزنیم؟ میگوییم این تورم نباید باشد، کارخانهها نباید تعطیل باشد، مردم باید در رفاه زندگی کنند، اینها شاخص دینداری و حسینی بودن در جامعه است. غربیها نباید به ما زور بگویند، ما باید از امتیازاتمان در منطقه و جهان استفاده کنیم، دیگر چه میگویید؟ حرف دیگری نداریم بزنیم، حرف ما همین است. نماز و روزه و حجاب را هم میگفتیم، در واقع آنها هم برای رسیدن به همینجا است و این مسائل هم برای رسیدن به آنجا است. اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند؛ ما حرف دینیای که فایدۀ دنیایی نداشته باشد نداریم. یک روزی ما به اینجا خواهیم رسید.
برخی از رسانههای دروغپرداز که بنده به آنها میگویم «بیبیسیچیهای خبیث» سعی میکنند در جامعه اختلافافکنی کنند. یکی از اختلافات دروغینی که انداختند این است که میگویند: «یک عدهای دنبال واقعیتهای اجتماعی هستند و به دین کاری ندارند و یک عدهای هم دنبال دین هستند (به عنوان فرمانهای خدا) و به واقعیتهای اجتماعی توجه نمیکنند!» درحالیکه اصلاً دین به ما گفته است به واقعیتهای اجتماعی توجه کنید، چرا دروغ میگویید؟!
اصلاً هرکسی دنبال واقعیتهای اجتماعی و منافع مردم باشد، ما با او هیچ اختلافی نداریم. اینکه میگوییم باید به سمت استقلال برویم، این یک حرف انسانی است، همانقدر که حرف دینی است. ما میگویم استقلال مهمتر از آزادی است و این یک تجربۀ بشری است و البته نگاه دینی هم این را اقتضا میکند. ما میخواهیم خودمان را نجات بدهیم، ما دنبال منافع حقیقی انسانها هستیم، ما نمیخواهیم درمانده بشویم، ما میخواهیم بهترین زندگی را داشته باشیم. امامحسین(ع) شهید شد که ما بهترین زندگی را داشته باشیم، شهدا همه دنبال همین بودند.