فرد یا جامعه‌ای که عزت خودش را حذف کند، دیگر نمی‌شود دین را برایش مطرح کرد

در جلسه قبل، عرض کردیم که پیام اصلی عاشورا تأکید بر عزت، جان دادن برای حفظ عزت، فدا شدنِ دیگران برای عزت امام و جان دادنِ امام برای تن به ذلت ندادن است. بین ظلم و ذلت، یک تفاوت ظریفی وجود دارد؛ ذلت را انسان هیچ‌وقت نمی‌پذیرد اما گاهی از اوقات انسان مظلومیت را به دلیل مصالحی تحمل می‌کند. عزت خیلی مقولۀ بالایی است.

عزت، برترین ارزش انسانی است که اگر یک انسان یا یک جامعه، این ارزش را حذف کنند دیگر نمی‌شود دین را در آن جامعه مطرح کرد، خیلی از قسمت‌های اصلی دین دیگر به درد آن فرد یا جامعه نمی‌خورد، چون بسیاری از قسمت‌های اصلی دین برای حفظ این عزت است. وقتی یک جامعه‌ای عزت را از دست داد، یا وقتی یک فرد، عزتش را در نظر نگرفت یعنی حاضر است عبد بشود، حاضر است ذلیل بشود؛ این می‌شود عبد غیر خدا.

طاغوت و استکبار، عزت انسان‌ها را از بین می‌برد

فرعون قومش را استخفاف می‌کند و ذلیل می‌کند تا بر آنها سوار بشود. (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ؛ زخرف/۵۴) اینکه می‌فرماید «أنِ اعبدوا الله و اجتَنِبوا الطّاغوت» (نحل/۳۶) اجتناب از طاغوت به‌خاطر این است که طاغوت طغیان می‌کند و عزت تو را از بین می‌برد.

یک مثال بزنم؛ جریان استکبار جهانی و جریان صهیونیست‌ها، خیلی از دانشمندان و نخبگان جهان را جذب می‌کنند به ایشان هم پول حسابی می‌دهند، ولی در یک نگاه کلی می‌بینیم که آنها را ذلیل و بردۀ باسواد و مرفهِ نظام سلطه قرار دادند. اینها از یک محدوده‌ای بیشتر حق اعتراض ندارند، حق تصمیم‌گیری ندارند، حق تأثیرگذاری بر سیاست‌مداران بزرگ جهانی را ندارند.  البته ممکن است در یک حدود حداقلی به ایشان احترام بگذارند، مثل آن گوسفندی که پروارش می‌کنند و برای ذبح شدن آماده‌اش می‌کنند، در آن مدتی که آماده‌اش می‌کنند، علوفۀ خوب هم جلویش می‌گذارند چون باید پروار بشود و گوشت خوبی داشته باشد.

اینجاست که آدم به عزت، یک نگاه دقیقی پیدا می‌کند، اندازه‌ها و استانداردهای عزت چقدر است؟ خاک بر سر آن دانشمندی که دانشش را در خدمت صهیونیست‌ها قرار داده است و پول و درآمد اصلیِ این دانش را آنها می‌برند و به‌وسیلۀ آن، سلطۀ بر بشریت پیدا می‌کنند و دیگران را چپاول می‌کنند، این دانشمند خاک‌ برسر، نمی‌تواند اعتراض کند و بگوید: شما که دارید از دانش من استفاده می‌کنید، چرا آدم می‌کشید؟ چرا ملت‌ها را چپاول می‌کنید؟ نمی‌تواند بگوید، حق ندارد بگوید.

باید خیلی عمیق به موضوع عزت نگاه کرد و استانداردهای عزت برای یک انسان را باید مشخص کرد، خدا در قرآن سر این موضوع با آدم‌ها بحث می‌کند ، می‌فرماید «أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلْعِزَّةَ» (نساء/۱۳۹) اینها دارند نزد کافران، دنبال عزت می‌گردند؟ آنها یک لبخندی به تو می‌زنند، یک تحویلی می‌گیرند، اما این عزتی که فکر می‌کنی پیش آنها هست در واقع عزت نیست!

نمی‌شود امام‌حسین‌‌(ع) برای اصلی‌ترین ارزش حیات بشر قیام نکرده باشد و برای یک ارزش فرعی قیام کرده باشد

در اهمیت موضوع عزت، همین بس که کربلا و حماسۀ عاشورا برای حفظ عزت و با شعار «هیهات منّا الذّلّة» برقرار شد. نمی‌شود امام حسین‌‌(ع) برای اصلی‌ترین ارزش حیات بشر قیام نکرده باشد و برای یک ارزش فرعی قیام کرده باشد؛ ما نمی‌توانیم این را قبول کنیم. ما امام حسین(ع) را یگانۀ تاریخ بشریت می‌دانیم، همۀ انبیاء برای او گریه کردند، این گریه هم حکمت دارد، وقتی همۀ انبیاء باید برای او گریه کنند معنایش چیست؟ یعنی او شاخص تاریخ بشریت است تا روز قیامت؛ حتی روز قیامت هم این منحصر به فرد بودنِ أباعبدالله‌الحسین(ع) در جایگاه خودش، و منحصر به فرد بودنِ قیام او، باقی می‌ماند.

صحرای محشر هم حول امام حسین‌‌(ع) و انتقام از دشمنان او و شفاعت دوستان او شکل می‌گیرد. نمی‌شود «هیهات منّا الذّلّة» شعار عاشورا باشد و اما شعار اصلی حیات بشر نباشد، نمی‌شود؛ اصلاً امکان ندارد. اگر شما بگویید که «مگر مسئلۀ اصلی حیات بشر عبودیت خدا نیست؟ چرا مسئلۀ اصلی بشر را نفی عبودیت غیرخدا می‌دانی؟» اگر این را بگویید، بنده در پاسخ می‌گویم: اولاً شعار «لاإله‌إلّاالله» را توجه کنید، «لاإله‌إلّاالله» نمی‌فرماید که خدا هست یا اینکه خدا یکی است؛ البته توحید هم در آن هست ولی به معنای علم کلامی‌اش نیست،

اصلی‌ترین مسئلۀ حیات بشر «ذلیل نشدن در مقابل غیرخدا» است

شما وقتی شعار «لاإله‌إلّاالله» را نگاه می‌کنید اولاً نفی عبودیت غیرخدا است، و همین نفی عبودیت غیرخدا، عطر و بوی کربلا را دارد، یعنی نفی ذلت؛ که عبودیت غیر خدا این ذلت را به دنبال می‌آورد.

عزت، اصلی‌ترین شعار کربلا است، عاشورا نمی‌تواند به اصلی‌ترین مسئلۀ حیات بشر نپرداخته باشد. اصلی‌ترین مسئلۀ حیات بشر ذلیل نشدن در مقابل غیر خدا است، وقتی این اتفاق بیفتد، انسان رها می‌شود، آزاد می‌شود و خودبه‌خود به سمت عبودیت خدا خواهد رفت و شما این را در جامعۀ مهدوی و حکومت امام زمان(ع) خواهید دید که چقدر راحت آنجا مردم تربیت دینی پیدا می‌کنند، چقدر راحت همۀ جهان باهم هماهنگ هستند، یک حکومت جاودانه، الی یوم القیامه برگزار می‌شود؛ آن‌هم حکومتی که راحت مردم را اداره می‌کند. چرا این اتفاق می‌افتد؟ چون نفی عبودیت غیرخدا به صورت کامل تحقق پیدا کرده است، چون امکان ذلیل شدنِ انسان‌ها در مقابل طواغیت، دیگر از بین رفته است.

اگر استانداردهای عزت را بشناسیم آن‌وقت می‌فهمیم که تا حالا تن به چه ذلت‌هایی داده‌ایم!

شما فکر می‌کنید امام زمان ارواحنا له الفداء وقتی تشریف آوردند، مدام برای مردم سخنرانی می‌کنند؟ مگر رسول خدا این‌کار را انجام می‌داد؟! نه؛ امام زمان ارواحنا له الفداء فراوان درس عرفان و اخلاق نمی‌دهند. بلکه همان «هیهات منّا الذّله» را برای بشر تبدیل می‌کنند به یک حقیقت؛ یعنی آن را از شعار تبدیل می‌کنند به یک حقیقت عمومی، یعنی همان نفی ذلت در مقابل طواغیت را تحقق می‌دهند. آن‌وقت چه می‌شود؟ شکوفایی اتفاق می‌افتد. شما فقط این عزت را برای انسان ایجاد کن، ذلتش را در مقابل طواغیت و در مقابل غیرخدا از بین ببر، امکان ذلتش را از بین ببر، آن‌وقت مردم خودشان شکوفا می‌شوند.

البته دعوا بر سرِ شکوفاشدن نیست، دعوا بر سرِ «برداشتن موانع» است و موانع هم با عزت، برداشته می‌شود. هزاران بهانه می‌آورند برای اینکه ما را ذلیل کنند، درد اینجاست! ما هم هزاران بهانه می‌آوردیم برای اینکه از عزت‌مان کوتاه بیاییم، اگر استانداردهای عزت را بشناسیم آن‌وقت می‌بینیم که ما تا حالا تن به چه ذلت‌هایی داده‌ایم!

عزت، مسئلۀ اصلی حیات بشر است که أباعبدالله‌الحسین‌‌(ع) روی این مفهوم به شهادت رسیدند. أباعبدالله‌الحسین‌‌(ع) حماسۀ کربلا را بر روی مفهوم برجسته‌ای شکل دادند، برای همین است که این حماسه در طول تاریخ از ابتدا تا انتها، محور شده است و نباید از کنارش رد بشویم.

انسان چگونه عزت پیدا می‌کند؟ وقتی که نفوذناپذیر باشد

خودِ کلمۀ عزت هم در معنای لغوی، حکایت از استقلال دارد، معنای عزت چیست؟ آیا به معنای گرامی بودن است؟ نه، معنای دقیقش «نفوذناپذیر بودن» است. دیشب عرض کردم که پایگاه اصلی عزت، استقلال انسان است. انسان چگونه عزت پیدا می‌کند؟ وقتی که نفوذناپذیر باشد. اگر تو نفوذناپذیر باشی، آیا در درون خودت چیزهایی داری که بتوانی خودت را اداره بکنی؟ بله. یک قلعۀ نفودناپذیر اگر پیدا کنید مثلاً در این قلعه‌های قدیمی می‌بینید که در دل خودش چاه آب هم دارد، در دل خودش حتی امکان کشاورزی هم تا حدی دارد، یعنی مایحتاجش را تا حد زیادی در داخل خودش تأمین می‌کند تا بتواند در مقابل دشمن مقاومت بکند.

فرد عزیز، یعنی مستقل! به همین دلیل رکن رکین عزت، استقلال است. بنده برای اینکه عزت را بتوانم خیلی توضیح بدهم از مفهوم عزت فاصله می‌گیرم، چون نگران این هستم که در کلیات این مفهوم، باقی بمانیم، لذا می‌آیم روی مفهوم استقلال. استقلال توضیح‌دهندۀ بخش کلیدی و بخش اصلی عزت است.

ببینید این اسلام ناب و نازنین ما، چقدر متهم شده است. بنده تا آخر این جلسات، یکی از کارهایی که در این گفتگو انجام خواهم داد، برطرف کردن غربت دین است و جواب دادن به اتهام‌هایی که به دین بسته شده است و الان در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. حتی خیلی از متدینین هم دین را با وجود این اتهام‌ها پذیرفته‌اند! یعنی می‌گویند «بله این اتهام که وارد است، ولی عیبی ندارد!» درحالی‌که این اتهام وارد نیست، چرا این برداشت‌های ناصواب از دین را همین‌طوری قبول می‌کنید؟! از طرف دیگر، وقتی آدم بخواهد یک برداشت ناصوابی که در جامعه، عمومیت پیدا کرده، برطرف بکند، یک‌دفعه‌ای از خیلی‌ها صدای اعتراض بلند می‌شود. لذا آدم باید خیلی با احتیاط حرف بزند!

مفهوم «آزادی» که این‌همه در جهان مشهور شده، فقط یک جزئی از استقلال و عزت است؛ همۀ آن نیست

عزت، اصلی‌ترین ارزش وجودی انسان است که سیدالشهدا به‌خاطرش به شهادت رسیده است، اگر اصلی‌ترین نبود این حماسه این‌قدر در تاریخ و حیات بشر، محور قرار نمی‌گرفت. اصل عزت یعنی استقلال داشتن. حالا استانداردهای عزت را ببینید؛ چه کسی عزتمند است؟ وقتی خودش اجازه داشته باشد فکر بکند، خودش اجازه داشته باشد تصمیم بگیرد، بتواند آزادانه عمل بکند، نمی‌دانم آزادی که این‌همه در جهان مشهور شده است چند درصد عزت است؟ چند درصد استقلال است؟ یک جزئی از آن هست ولی همۀ آن نیست.

شما یک فردی را آزاد بگذار، اما به او قدرت نده؛ ببین چه‌کار می‌تواند بکند؟ در فیلم «گلادیاتور» نشان می‌دهد که مثلاً آن پادشاه ظالم می‌‌خواهد جلوی همۀ مردم، یک ژستی بگیرد که «من با گلادیاتور، آزادانه مبارزه می‌کنم و او را شکست می‌دهم» اما قبل از مبارزه، پنهانی یک خنجر در دل او فرو می‌کند و او را زخمی می‌کند، بعد می‌آید و علنی می‌گوید «آزادش کنید و بگذارید آزادانه با من مبارزه کند» درحالی‌که این گلادیاتور، در اثر زخم آن خنجر، خودبه‌خود داشت می‌مُرد، اصلاً دیگر نیازی به ضربۀ بعدی نداشت، بعد آوردند و علنی گفتند: شما آزاد هستی… بله به او آزادی داد، اما آن خنجر را چرا زدی؟ این آزادی دیگر ارزش ندارد! قدرتش را گرفتی، توانایی‌اش را از بین بردی….

آزادی‌ای که غربی‌ها و لیبرال‌ها می‌دهند همین‌جوری است، یک خنجر به انسان می‌زنند و با هزار ترفند، او را ضعیف می‌کنند و قدرتش را می‌گیرند بعد می‌گویند: تو آزاد هستی! در عرصۀ سیاسی با ژورنالیسم سیاه سیاسی این کار را انجام می‌دهند که بعضی از نمونه‌های روزنامه‌ها و بعضی از آدم‌های‌شان در کشور ما هم هستند، می‌توانید بروید مشاهده کنید، مطالعه کنید و نمونه‌برداری کنید. همین کسانی که من به ایشان می‌گویم «بی‌بی‌سی‌چی‌های خبیث» یا خود بی‌بی‌سی و «وی‌اُ اِ» که اینها در واقع مثل همان خنجر هستند؛ مردم را اغوا می‌کنند، البته مردم ظاهراً آزادانه عمل می‌کنند. امروز انسان‌ها چطور می‌توانند علیه ستم قیام کنند؟ چون این دشنۀ تبلیغات اغواگرانه تا دسته در سینۀ آدم‌ها فرو رفته است لذا دیگر زور ندارند که قیام کنند.

البته مردم دنیا باز هم مثل آن قهرمان فیلم گلادیاتور که با همان ناتوانی‌اش، تلاش کرد تا پادشاه ستمگر را از پا در بیاورد، کم‌کم علیه این نظام سلطه و این نظام سیاسی لیبرال دموکراسیِ منحط و منحوس، قیام می‌کنند. مثل تظاهراتی که یک سال و اندی در فرانسه علیه نظام‌شان انجام می‌دادند.

مقام معظم رهبری در اولین فراز بیانیۀ گام دوم فرمودند: «هر ملتی علیه ظلم قیام نمی‌کند…» و چقدر این حرف عمیق است و بعد فرمودند «اگر هم قیام بکند در قیامش باقی نمی‌ماند و انقلاب خودش را حفظ نمی‌کند» ولی این دو ویژگی در مورد مردم ما هست.

عزتِ انسان به استقلال است؛ استقلال در فهمیدن و تشخیص دادن/خدا می‌خواهد استقلال ما در جریان بندگی حفظ بشود

عزتِ انسان به چیست؟ به استقلال انسان است. استقلال در چیست؟ استقلال در فهمیدن، استقلال در تشخیص دادن. برای اینکه استقلال در فهمیدن و تشخیص دادن رخ بدهد، پیامبر گرامی اسلام(ص) زیاد نباید توضیح بدهد، زیاد نباید تبلیغات بکند، زیاد نباید حق را روشن کند، زیاد نباید معجزه بیاورد.

ما یک احساس وابستگی به خدا داریم و این وابستگی را حتی باید تقویتش هم بکنیم، اما در متن همین وابستگی، استقلال هست. خدا اگر می‌خواست به معنای رایج کلمه، تو را وابستۀ خودش بکند، تو را مطیع و منقاد خودش بکند(یعنی بدون استقلال) برایش کاری نداشت، مثلاً هر جوانی به سن تکلیف می‌رسید یک خواب می‌‌دید، محشر و قیامت را به او نشان می‌دادند و می‌گفتند: «هذا بهشت، هذا جهنم! حالا نماز می‌خوانی؟» او هم می‌گفت: بله؛ فقط بگو چند رکعت؟ از فردا نماز شب هم می‌خواند و تمام! اینکه برای خدا کاری ندارد! پس چرا این کار را نکرد؟ برای اینکه می‌خواهد استقلال تو در بندگی حفظ بشود.

آن برداشت اشتباه عمومی چیست؟ برداشت اشتباه از کلمۀ اطاعت، برداشت اشتباه از کلمۀ عبودیت، برداشت اشتباه از کلمۀ وابستگی. بله؛ ما واقعاً وابستۀ خدا هستیم، ما واقعاً عبد خدا هستیم، ما واقعاً باید عبودیت کنیم، ما واقعاً باید اطاعت کنیم، ولی می‌دانید معنای اینها چیست؟ همۀ اینها با حفظ استقلال انسان است که در بستر امتحانات الهی آن استقلال پیش می‌آید، آنجاهایی که خدا تو را تنها می‌گذارد که تصمیم بگیری، آنجاهایی که خدا می‌خواهد ببیند تو خودت چه چیزی در چنته‌ات هست؟

اخلاص یعنی تحت تأثیر هیچ چیزی نیستی و مستقل هستی/ خدا بلافاصله ما را عذاب نمی‌کند چون می‌خواهد استقلال ما حفظ بشود

برای خدا رفتار خوب تو مهم نیست؛ علت رفتار خوب تو مهم است، لذا فرموده‌اند فقط از کسی که اخلاص دارد، قبول می‌کنند (إنَّ‌اللّه تعالى لا یَقْبَلُ مِن العَمَلِ إلاّ ما کانَ لَهُ خالِصا ؛ کنز العمّال /٥٢٦١ ) (عَلَیْکَ بِالْإِخْلَاصِ فَإِنَّهُ سَبَبُ قَبُولِ الْأَعْمَال‏‏؛ غررالحکم/۶۱۱۳) (مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصاً ؛ کافی/۲/۲۹۵) اخلاص یعنی تحت تأثیر هیچ چیزی نیستی و مستقل هستی. حالا اگر من تحت تأثیر خدا باشم چه؟

می‌دانی خدا چطور بر روی تو تأثیر می‌گذارد؟ می‌دانی چقدر با فاصله این کار را می‌کند؟ چرا خدا بلافاصله تو را عذاب نمی‌کند؟ چرا بلافاصله تو را تشویق نمی‌کند؟ می‌خواهد استقلال تو حفظ شود.

یک کسی می‌گفت: مفهوم آزادی در کجای قرآن آمده است؟ گفتم یک‌سوم قرآن لااقل از استقلال و آزادی حرف زده است! گفت کجای قرآن؟ گفتم این‌همه از بهشت و جهنم صحبت می‌کند یعنی چه؟ خدا می‌فرماید: من بعداً تو را عقاب می‌کنم، حالا شاید هم ببخشم! من بعداً به تو یک نعمتی می‌دهم…. چرا پاداش و عذاب الهی این‌قدر با فاصله و با تأخیر است؟ چرا همین الان عذاب نمی‌کند؟

در علوم تربیتی معمولاً این‌طور می‌گویند که اگر کسی خطا کرد، او را تنبیه کنید تا متوجه بشود که خطا کرده است… این علوم تربیتی، ارزش استقلال برای انسان‌ها قائل نیستند اما خداوند ارزش قائل است، حتی خدا هیچ چیزی از جهنم را هم به ما نشان نمی‌دهد و اجازه هم نمی‌دهد کسانی که آنجا رفتند، به همین سادگی برگردند و به ما بگویند چه خبر است؟