هنرمندان بیش از علماء میتوانند روی نگاه افراد تأثیر بگذارند
سهشنبه ، 20 آگوست 2019
۰ دیدگاه
نوشته:mehdi
نگاه و زاویۀ دید شما، محل نشاندادن و لو دادن علاقههای پنهان شما و محل محاسبۀ نفس است. گرایشها و علاقههای انسان از طرز نگاهِ او به پدیدهها مشخص میشود و نگاه او هم از اعمال و رفتارش قابل تشخیص است. مثلاً وقتی توبه را عقب میاندازی، علامت این است که نگاهت به «زمان» غلط است؛ فکر میکنی هفتاد سال یعنی خیلی!
هنرمندان بیش از علماء میتوانند روی نگاه افراد تأثیر بگذارند
- انسانها بر اساس نوع نگاهشان پیش خدا ارزش پیدا میکنند و وقتی ارزش بیشتری پیدا میکنند، نگاهشان هم بهتر میشود. در دنیا هم اگر انسانها از چیزی لذت میبرند، مثلاً اگر یکدرصد لذتشان فیزیولوژیک باشد، ۹۹درصدِ لذتشان ناشی از طرز نگاه آنهاست.
- همه با «نگاه» کار دارند؛ کسانی که میخواهند زندگیِ انسانها را اداره کنند روی نگاه انسانها کار میکنند، کسانی که روی تبلیغات کالا کار میکنند تا کالای خود را بفروشند هم در واقع میخواهند نگاه آدمها را در جریان تبلیغات، تغییر بدهند. بیشترین کسانی که میتوانند روی نگاه آدمها تأثیر بگذارند هنرمندها هستند. هنرمندها بیش از علماء میتوانند روی نگاه افراد تأثیر بگذارند.
علم انسان در اختیار گرایشهای اوست!
- نگاه، برآیندی از ترکیب علاقههای انسان و آگاهیهای انسان است. انسان در نگرش خود به پدیدهها، علاقههای خودش را نشان میدهد. علاقههای انسان، آگاهیها و اطلاعات او را تسخیر میکنند. علم و اطلاعات، مفید است اما علمزدگی یعنی بهادادنِ بیش از حد به علم! اینکه گمان کنید علم، خودش خیلی از کارها را میتواند انجام دهد اشتباه است؛ علم در اختیار گرایشهای انسان است! علم و آگاهی-در مقام تشبیه- مثل یک تسبیح است و علاقههای شما مثل سرانگشت دست شما هستند که میتوانند هرطور خواستند، این تسبیح را بچرخانند!
- برخی میگویند: «علم، گرایشها را میسازد و ما اول باید آگاهی پیدا کنیم و بعد گرایشهای خود را طبق آگاهیها تنظیم نماییم» اما این یک حرف کاملاً غیردقیق است؛ زیرا هرکسی که اول به سراغ علم میرود، به دلیل علاقهاش به علم و آگاهی، سراغ آن میرود، پس او هم در اصل بهدنبال احساسات و گرایشهای خودش است؛ منتها گرایش و علاقۀ او، به کسب علم و آگاهی تعلق گرفته است.
گرایشها «دید» انسان را عوض میکنند؛ بهحدی که گاهی پشه را فیل میبیند!
- علم و آگاهی انسان تحت تأثیر گرایشهای او، یک نتیجهای میدهد که همان «نگاه» است. مهم این است که این نگاه، خودش تحت تأثیر کدام گرایش قرار میگیرد؟ بهعنوان مثال، یک هنرمند و به ویژه هنرمندی که میخواهد هنر حماسی تولید کند، باید شجاع باشد و هیچ نوع ترسی در وجودش نباشد؛ نه ترس از آبرو، نه ترس از دسترفتن فرصتها، نه ترس از ضایعشدن و… باید شجاع باشد؛ مثل یک عارف بالله و یک انسان موحد، وارسته و رها از همهچیز!
- گرایشها روی نگاه انسان تأثیرگذار هستند لذا کسی که شجاع نباشد نمیتواند نگاه حماسی پیدا کند، هرچند که حماسه و شهادت و جهاد را خوب برایش توضیح بدهند، اما چون شجاع نیست نمیتواند صحنه را درست ببیند. پس گرایشهای انسان (مثلاً شجاعت یا ترس) یک «دید» به انسان میدهد و نگاه او را تغییر میدهد بهحدی که ممکن است باعث شود فرد، یک پشه را فیل ببیند!
وقتی دلار را بزرگ ببینی، نمیتوانی به «اقتصاد بدون دلار» فکر کنی!
- امام خمینی(ره) فرموده بود که اگر ناو آمریکایی وارد خلیج فارس شد، آن را بزنید! بعدها یکی از فرماندهان ارتش آمریکا گفت که اگر ایرانیها یک موشک به ناو ما زده بودند، همۀ ناوهایمان را از خلیج فارس خارج میکردیم و دیگر برنمیگشتیم، اما خوشبختانه نزدند! حالا چرا نزدند؟ چون آمریکا را بزرگ دیدند. این «نگاه» است؛ واقعیت نیست.
- در مسائل اقتصادی هم مسئولین ما اقتصاد بدون «دلار» به ذهنشان نمیرسد و نمیتوانند به آن فکر کنند، چون دلار را خیلی بزرگ دیدهاند؛ این تأثیر «نگاه» است نه تأثیر علم و نه تأثیر واقعیت! خداوند برای حل مسائل اقتصادی در عین بحران هم راه حل گذاشته است، اما آن کسی که باید ببیند، نمیبیند و به چشمش نمیآید، چون نگاهش به مسائل، طورِ دیگری است. کسی که نگاهش درست نباشد خلاقیت پیدا نمیکند و در نتیجه راه حل هم پیدا نمیکند، پشه را به بزرگیِ فیل میبیند و فرار میکند و این فرارکردن از پشه را منطقی میداند! این نگاه ناشی از گرایشهای اوست؛ ناشی از ترسهایی است که در دلش وجود دارد.
نگاه و زاویۀ دید انسان، نشاندهندۀ علاقههای پنهان اوست!
- نهتنها نگاه، بلکه «بصیرت» انسان هم ناشی از گرایشهای اوست. أباالفضلالعباس صاحب بصیرت بود و حتماً از بصیرتش بود که مقامش در بین شهدا اینقدر بالا رفت. بصیرتش خبر از گرایشهای پنهانش میدهد، خبر از صفای باطنش و مرام و معرفتش میدهد! عباس هیچ نقطۀ سیاهی در دلش نیست.
- انسان به سختی میتواند بفهمد چه گرایشهایی دارد، چون قلب انسان بسیار پیچیده است. با گرایشهای پنهانت چه میکنی؟ بصیرت، نگاه، دیدگاه و زاویۀ دید شما، محل نشاندادن و لو دادن علاقههای پنهان شماست. نگاه، محل محاسبۀ نفس است. برای مثال، وقتی توبه و تدارکِ تقرب به خدا را عقب میاندازی، علامت این است که نگاه تو به «زمان» غلط است، مثلاً فکر میکنی هفتاد سال یعنی خیلی! نگاه انسان از اعمال و رفتار او، قابل تشخیص است و از روی نگاه انسان، گرایشها و علاقههای او مشخص میشود.
گاهی خدا عمداً انسان را به اشتباه میاندازد تا زیاد روی فهم خودش حساب باز نکند!
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: کسی که دوست داشته باشد فردا را زنده بماند، او دوست دارد برای همیشه زنده بماند (مَنْ یَأْمُلُ أَنْ یَعِیشَ غَداً فَإِنَّهُ یَأْمُلُ أَنْ یَعِیشَ أَبَدا؛ جعفریات/۲۴۰) أمیرالمؤمنین روانشناس و انسانشناس است و بیحساب حرف نمیزند! اگر علاقه داری همیشه زنده بمانی، این علاقه، روی کار و عمل تو تأثیر میگذارد، آنوقت نمیتوانی اثر حماسی تولید کنی، حبّالدنیا و علاقه به زندگی جاودانه در این دنیا فقط به این نیست که انسان نتواند از جان خودش بگذرد، بلکه گاهی اثرش این است که حاضر نیست از نظر و دیدگاه غلط خودش بگذرد!
- گاهی خداوند خودش عمداً انسان را به اشتباه میاندازد تا انسان بگوید «وای چه اشتباهی کردم!» در واقع باید بگوید «باز هم اشتباه کردم؛ من خیلی اشتباه میکنم…» همانطور که امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرماید «إرحَم عَبدَکَ الجاهِل» یعنی انسان نباید زیاد روی فهم خودش حساب باز کند. أمیرالمؤمنین(ع) در مناجات شعبانیه-به تعبیر دیگری- عرضه میدارد «أبلَیتُ شَبابِی فی سَکرَةِ التَّباعُدِ مِنک» یعنی من نگاهم آنقدر پرت است که گویی مست هستم!
نظریات هرکسی نشان میدهد که در دلش چه خبر است؟
- گاهی انسانها خودشان را سانسور میکنند و نظراتشان را نمیگویند. نظریات هرکسی نشان میدهد که در دلش چه خبر است؟ نظریات هر کسی نشاندهندۀ تمایلات و گرایشها و گاهی امراض درونیِ آن فرد است. زمانی که أمیرالمؤمنین(ع) به جنگ جمل میرفتند، شخصی به حضرت گفت: آنها هم مسلمان هستند چرا باید به جنگ با آنها برویم؟ حضرت فرمود: مسلمانی که خلاف شرع رفتار کند باید به جنگش برویم. آن فرد گفت: بالاخره آنها مؤمن یا مسلمان هستند، چرا باید به روی مسلمان شمشیر بکشیم؟! یکی از اصحاب حضرت میخواست با آن فرد بحث کند، اما حضرت فرمود: رهایش کنید. معلوم نیست که این نظر از کدام گرایش درونیاش ناشی شده که به اینجا رسیده است. (فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ إِنِّی أَکْرَهُ الْخُرُوجَ فِی هَذَا الْحَرْبِ لِئَلَّا أُصِیبَ مُؤْمِناً فَإِنْ أَعْطَیْتَنِی سَیْفاً یَعْرِفُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ قَاتَلْتُ مَعَکَ وَ قَالَ لَهُ أُسَامَةُ؛ أَنْتَ أَعَزُّ الْخَلْقِ عَلَیَّ وَ لَکِنِّی عَاهَدْتُ اللَّهَ أَنْ لَا أُقَاتِلَ أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ…. فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَیْسَ کُلُّ مَفْتُونٍ معاتب أَ لَسْتُمْ عَلَى بَیْعَتِی قَالُوا بَلَى قَالَ انْصَرِفُوا فَسَیُغْنِی اللَّهُ تَعَالَى عَنْکُمْ ؛ الجمل و النصره/۹۵)
- آقای سعادتپرور(ره) از شاگردان برجستۀ علامه طباطبائی(ره) بودند-که علامه فرموده بودند؛ بعد از من به ایشان مراجعه کنید- ایشان در کتابی که دربارۀ ظهور دارند، روایتی را توضیح میدهند که در زمان ظهور، وقتی بعضی از سربازان حضرت، یک نظری میدهند، حضرت دستور میدهد گردن آنها را بزنند! چرا؟ چون حضرت میداند که او برای چه این نظر را داده است و در آینده با این گرایشهای درونی و نظرات ناشی از آن، چه بلایی میخواهد بر سر جامعه بیاورد! لذا حضرت معطل نمیکند و همانجا دستور اعدام میدهد.
چرا بعد از ظهور، کسی نمیتواند نظر باطل خود را جا بیندازد؟
- در زمان ظهور، حق آنقدر روشن میشود که اکثر مردم حرف حق را از باطل تشخیص میدهند، لذا دیگر کسی نمیتواند حرف مُفت بزند و نظرِ باطل خودش را برای همه مطرح کند و مردم را فریب بدهد، چون میداند که مردم نمیپذیرند و با او مخالفت میکنند. لذا کسی که با این مقدار از وضوح و روشنی حق، جرأت کند نظر باطلی بدهد، باید سر از بدنش جدا شود.
- آن کسانی که نظر باطل میدهند و حرفِ مفت میزنند، آیا خودشان میفهمند که نظرشان باطل است؟ بله میفهمند، کمااینکه افرادی مثل ابوجهل، خودشان میفهمیدند که پیامبر(ص) بر حق است. به ابوجهل گفتند: یتیم عبدالله میگوید که من پیغمبر هستم، آیا راست میگوید یا دروغ؟ گفت ایشان که دروغ نمیگوید، حتماً پیغمبر است! گفتند پس تو به او ایمان آوردی؟ گفت نه، ایمان نیاوردم. آدم خوبی است، اخلاقش را دوست دارم و… اما نمیتوانم بپذیرم که او رئیس من باشد، من خودم رئیس هستم. (فقال له أبو جهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب محمد قط؛ و لکن إذا ذهب بنو قصىّ باللواء و الحجابة و السّقایة و النّدوة و النبوّة، ما ذا یکون لسائر قریش ؛ أمالی المرتضى/ج۲/ص ۲۶۵ و الشفا القاضی عیاض/ج۱/ ص۲۷۰ )
اگر صاحبدل بشوی، صاحبنظر میشوی!
- از خداوند بخواهیم که ما را صاحبنظر نماید. اگر خداوند بخواهد تو را صاحبنظر کند، باید دلت را خیلی پاک کند. اگر صاحبدل بشوی، صاحبنظر میشوی، صاحبنظر که شدی همان نظری را میدهی که نظر آقا و مولایت است.
- حاجآقای دولابی میفرمود: خیلی وقتها پیش میآمد که یک حرفی را از یک صاحبدلی میشنیدم، بعد همان حرف را در یک جلسۀ دیگر مثلاً از یک آدم حسابی دیگر میشنیدم، یکدفعهای میدیدم که امام هم دارد همان حرف را میزند و… این حرفها و نظرات، خیلی نزدیک به هم بود. ایشان میفرمود اینها نظرات حضرت ولیعصر است و حضرت نظرات اینها را باهم هماهنگ کرده است.
(الف۳-ن۲)
اگر از مطلب راضی بودید آنرا برای دوستانتان به اشتراک بگذارید