حفاظ نرده فلزی برای ورودی ساختمان
حفاظ شاخ گوزنی با ساختاری به صورت پیچی و هلالی شکل نسبت به حفاظ نرده های قدیمی با شکل و جنس بسیار عالی که از متریال فلزی که در اشکال مختلف خم کاری و ساخته شده است. سر حفاظ شاخ گوزنی بسیار تیز می باشد که توسط افرادی کار آزموده در کنار هم به صورت زنجیری جوش داده میشوند و به صورت متراکم در طول و عرض و همچنین در رنگ های گوناگون کوره ای استاتیک توسط درخواست کنندگان محترم ساخته می شود . حفاظ شاخ گوزنی با وجود ظاهری زیبا که به سر دیوار ساختمان ها می دهد جنبه ی امنیت را دارد به دلیل تراکم و تیز بودن نوک حفاظ و همچنین ساختار آن باعث شده تا عبور از روی این حفاظ غیر ممکن باشد.
حفاظ شاخ گوزنی با ساختاری متفاوت نسبت به حفاظ نرده های قدیمی با شکل و جنس بسیار عالی که از متریال فلزی که در اشکال مختلف خم کاری و ساخته شده است. سر این حفاظ ها شاخ گوزنی بسیار تیز می باشند که توسط افرادی کار آزموده در کنار هم به صورت زنجیری جوش داده می شوند.
حفاظ شاخ گوزنی امروزه کاربرد های فراوانی دارد. در ایران پرجمعیت امروز، اغلب خانه ها به صورت آپارتمانی ساخته می شوند. با این حال همچنان خانه های ویلایی بسیاری وجود دارند که برای حفاظت خود نیازمند تمهیدات پیشرفته و به روز هستند. البته خانه های آپارتمانی هم به نوبه ی خود نیازمند مراقبت و نصب انواع ابزار آلات محافظتی می باشند.
متاسفانه امروزه به دلایل گوناگون میزان سرقت از منازل خصوصا منازل ویلایی بالا رفته و بیش از گذشته باید به فکر حفظ امنیت بود. البته سارقان تنها دلیل نیاز به مراقبت از خانه ها نیستند. بلکه ورود حیواناتی همچون گربه به داخل منزل می تواند موجب ورود انواع میکروب ها به محیط خانه شود. اینجاست که اهمیت استفاده از حفاظ های شاخ گوزنی پدیدار می شود.
این حفاظ همان طور که از نامشان پیداست ، شکلی شبیه به شاخ گوزن دارند. (البته این نوع حفاظ ها را، حفاظ بوته خاری یا خارپشتی نیز می نامند.) همین امر باعث می شود که نه انسان ها و نه حیوانات بتوانند روی آن ها بایستند و در صورتی که این نوع نرده حفاظ ساختمان از نوع نرده حفاظ روی دیوار ها نصب گردد، عملا عبور از بالای دیوار ناممکن می شود.
طراحی این نوع حفاظ به گونه ایست که حتی ایستادن بر کنار آن ممکن نیست. در نتیجه سطح امنیتی بسیار بالایی را دارا می باشد.این نوع از نرده حفاظ ها بهترین محافظ برای نرده حفاظ ساختمان شما هستند.
در گذشته نرده های پنجره به صورت میلههای غالباً عمودی و یا در مواردی افقی بود که زیبایی چندانی نداشتند و موجب میشدند پنجره ساختمانهای کنار هم، همه به یک شکل باشند.ین نوع حفاظ بسیار پرکاربرد است و معمولاً از قیمت بسیار مناسبی هم برخوردار است. حفاظ پنجره میتوانند از قوطیهای ۲ در ۲ یا از میلگرد ساخته شوند.
معمولاً طرحهای پیچیدهای ندارند و به صورت کلافهای درهمتنیده عمودی و افقی قرار میگیرند. استحکام این نردهها به صورتی است که امکان خم کردن و دسترسی به پنجره با وجود آنها میسر نیست. تنها نکته مهم این است که فاصله مابین تیغهها باید به صورتی باشد که به هیچ وجه امکان عبور اشخاص از لابلای آن وجود نداشته باشدر هنگام سفارش این گونه مدلها میتوانید ضمن بررسی کاتالوگ طرحهای موجود، انتخاب یکی از آنها را انتخاب کنید و یا میتوانید طرح مورد نظر خود را ارائه دهید تا طبق آن برای شما طراحی و اجرا صورت گیرد. ما هیچی محدودیتی در این زمینه نخواهیم داشت و تلاش میکنیم تا خواسته شما را برآورده کنیم.
قیمت حفاظ پنجره به عوامل مختلفی بستگی دارد. بیاید با هم نگاهی به این عوامل بیندازیم:
طول و عرض پنجره: هر چه پنجره ساختمان بزرگتر باشد و طول و عرض بیشتری داشته باشد، قیمت حفاظ هم بالاتر خواهد بود.
جنس حفاظ پنجره: حفاظ پنجره فلزی میتواند از میلگرد، قوطی یا فرفورژه ساخته شود. هر چه تراکم آهن مورد استفاده بیشتر باشد وزن حفاظ بیشتر شده و قیمت آن هم بالاتر خواهد بود.
طرح حفاط پنجره: طرح حفاظ هم روی قیمت آن مؤثر است. تأثیر طرح نرده پنجره روی قیمت آن از دو جنبه است؛
یکی این که برخی طرحها باعث سنگینتر شدن حفاظ میشوند، مثلاً از گلهای سنگین استفاده میکنند یا طرحهای پرتراکمی هستند که نیاز به مصرف آهن بیشتری دارد.
تأثیر دیگر هم این که برخی طرحها مستلزم اجرای پیچیدهتری هستند که ممکن است روی قیمت تأثیر گذارند و آن را زیاد و کم کننددر بین حفاظ های پنجره، حفاظ های آهنی و فرفورژه از مجبوبیت بالایی برخوردار هستند. دلیل آن هم اهمیت اساسی امنیت در طراحی و نصب این بخش از ساختمان است.حالا که با انواع حفاظ های پنجره آشنا شدید و از چم و خم آن ها مطلع هستید، میتوانید برای اطلاع از قیمت دقیق حفاظ مورد نظر خود با ما تماس بگیرید. ما لیست قیمت به روز حفاظ و نرده پنجره را در اختیار شما قرار میدهیم. مطمئن باشید که از لیست قیمتهای ما شگفتزده خواهید شد. نصب حفاظ پنجره شما نیز به سادگی و در اسرع وقت توسط شرکت آهن سازه انجام خواهد پذیرفت. پس همین حالا با کار شناس ما ۰۹۱۲۸۰۴۷۶۹۴ تماس بگیرید..
صنایع فلزی آهن سازه با داشتن مناسب ترین قیمت درب آکاردئون ، سه هدف برای طراحی و ساخت ممکن است بهترین گزینه برای شما باشد. اگر در پروژه های قبلی خود به طرح ها و نمونه های قبلی ما نگاه کنید ، تجربه ما در این زمینه را کشف خواهید کرد. درب آکاردئون امروز به زندگی احتیاج دارد یکی از اصلی ترین نیازهای زندگی بشر امروز در ساختمان ها و آپارتمان هایی که همسایگان از آنها اطلاع نداریم ، امنیت کامل ساختمان است. درب فلزی آکاردئونی یکی از بهترین راه های افزایش امنیت خانه و جلوگیری از ورود متجاوزان به خانه است.
آیا باید از درب آکاردئونی با درب ضد سرقت استفاده کنید؟ برای کسانی که در خانه ضد سرقت ندارند ، استفاده از درب آکاردئونی فلزی که پوشیده از کسی نباشد ضروری است. برای کسانی که از درب ضد سرقت استفاده می کنند ، این درب نیز لازم است. تصور کنید که یک دزد به درب پشت شما می آید و سعی می کند وارد شود. در بهترین حالت ، اگر فرصتی برای سرقت آن ندارید ، احتمالاً خسارت زیادی به درب گران خود وارد کرده و دیگر قابل استفاده نخواهد بود.
برای رانندگی یک درب آکاردئونی محکم و استاندارد؟ آهنین یکی از معدود شرکت هایی است که چندین دهه تجربه در طراحی و ساخت درب آکاردئونی دارد که قادر به طراحی و استاندارد سازی این درب ها برای خانه شما است. امنیت کلمه ای نیست که بتوانید آن را به خطر بیاندازید. درب آکاردئون یک مانع بزرگ است. قبل از رسیدن به درب جلوی خانه ، داشتن درب آکاردئون می تواند مانعی بزرگ برای سارقان باشد. امنیت همیشه یک راه حل ایمن بوده است که هیچ منطقی قادر به نادیده گرفتن آن نیست. هرچه بیشتر هزینه این کلمه را بپردازید ، کیفیت مراقبت شما بهتر خواهد بود.
تمام دین برنامهای است برای رهایی و رسیدن ما به استقلال / «ایمان به غیب» اسم رمز استقلال انسان است / هفت مرحلهای که ما را به اوج استقلال میرساند
در شبهای قبل، دربارۀ اهمیت استقلال باهم گفتگو کردیم و برخی چالشهای سر راه تقویت روحیۀ استقلالطلبی در فرد و جامعه را باهم بررسی کردیم. هم دین را به استقلال و استقلالطلبی و پرورش روحیۀ استقلالطلبی و مستقلسازی انسان تفسیر کردیم و هم دیدیم که در خارج از دین، چگونه انسان را به بردگی و ضعف سوق میدهند؛ هرچه غیر دین است. اما در این جلسه در یک جمعبندی مختصر، مراحل رسیدن به استقلال و اوج استقلال را عرض میکنم تا یک جمعبندیای از بحث استقلال باشد. در شبهای آینده هم میخواهیم به بحثهای دیگری بپردازیم، البته بحث متفاوتی با بحث استقلال نیست، میخواهیم ببینیم «طرح اساسی دین برای اینکه ما را مستقل بار بیاورد» چیست؟ دربارۀ این طرح دین، از جلسۀ بعد شروع میکنیم به بحث و گفتگو.
در مطلبی که این جلسه میخواهم ارائه بدهم، مباحث گذشته هم یکمقدار منسجمتر و البته تکمیلتر میشوند. شما حرفهای گذشته را در قالب «مراحل رسیدن انسان به استقلال» و اهداف و آثارِ آن، خواهید دید و میتوانید ذهن خودتان را دربارۀ مسیر استقلالطلبی انسان مرتب کنید.
مرحلۀ اول: «تفکر»
استقلالطلبی را با اندیشیدن باید شروع کرد
حرکت انسان به سوی استقلال، از «اندیشه» آغاز میشود؛ یعنی از اندیشیدن، از تفکر، از تحلیل کردن اوضاع و شرایط روحی و از تحلیل کردن اوضاع و شرایط اجتماعی و آن چیزی که در جهان ما جاری است. پس مرحلۀ اول برای استقلالطلبی «تفکر» است و استقلالطلبی را با اندیشیدن باید شروع کرد.
در چه چیزهایی باید اندیشه کنیم؟ الهی که این حرفها اگر حرف درستی است در آموزش و پرورش ما جاری بشود، در مساجد ما و منابر ما جاری بشود و اینقدر ما شاهد دینگریزی نباشیم. خیلی بد است که اینهمه دینگریزی در جامعه باشد. بیتردید اولاً تقصیر، متوجهِ تعلیم و تربیت دینی ما است، که توسط حوزه و ارکان مختلف فرهنگی و آموزشی نظام دارد این تبلیغ و تعلیم دین صورت میگیرد؛ با همۀ ضعفهایی که دارد. إنشاءالله این ضعفها برطرف بشود، جلسۀ قبل، یکمقدار در اینباره صحبت کردیم.
دربارۀ چه چیزهایی باید بیندیشیم؟ ۱٫ دربارۀ اینکه من فطرتاً چقدر استقلالطلب هستم؟
خب ما اگر بخواهیم این ضعفها را برطرف کنیم، نقطۀ عزیمتمان کجاست؟ دربارۀ چه چیزهایی باید تفکر کنیم؟ یک: تفکر کنیم که ما چقدر انسانهای استقلالطلبی هستیم؟ آدم اگر فکر نکند یادش نمیافتد، در وجود خودش کشف نمیکند، به خودآگاهی نمیرسد که استقلال برایش چقدر اهمیت دارد، یکدفعهای برّهوار و بردهوار یک عمر زندگی میکند، اصلاً یکبار برنمیگردد خودش را ارزیابی کند که من برده هستم، من بندهوار دارم زندگی میکنم و زندگیام مانند برّهها شده است.
پس فکر کردن دربارۀ اینکه اساساً من فطرتاً چقدر استقلال را دوست دارم، چقدر برایم ارزش دارد، قبل از اینکه از بیرون، به خورد یک کودک، یک نوجوان و یک انسان بدهند که «این اطلاعات را داشته باش» حتی اطلاعات دربارۀ خدا و پیغمبر و معاد و خیلی چیزهای خوب دیگر، اول این روحیۀ استقلالطلبی را در او زنده کنند تا بتواند «لا إله» را بگوید، «لا إله» جزء اولِ ذکر توحیدی ما است، کسی که مایل نیست «لا إله» بگوید، «إلّا الله» را اگر به او بگویید، از آن «الله»اش هم تنفر پیدا میکند.
۲٫ دربارۀ اینکه انواع بیدینیها چطور ما را به بردگی دعوت میکنند؟
پس دربارۀ چه چیزی تفکر کنیم؟ اول دربارۀ اینکه من اساساً چقدر استقلال را دوست دارم و واقعاً چقدر استقلالطلب هستم؟ یک موضوع دیگر برای تفکر این است که ببینیم انواع دعوتهایی که به بیدینی میشود، انواع بیدینیها، انواع مرامهایی که غیر از دین خالص و ناب هست، چطوری ما را دارند به انواع بردگی دعوت میکنند؟ چه کسی میتواند از تهاجم فرهنگی غرب، از تهاجم فکری غرب و از غربزدگی نجات پیدا کند؟ کسی که بتواند تفسیر مکاتب الحادی غرب را اینطوری ببیند که «اینها دعوت به بردگیِ نوین میکنند»
سوءتفاهمی که این روشنفکرهای غربزده دچارش شدهاند، برطرف کنید و به ایشان بگویید: «شما با شعاری مثل آزادی، با شعاری مثل حقوق بشر، با شعاری مثل دموکراسی، با شعاری مثل لیبرالیزم آنچنان که در غرب اتفاق افتاده و تجربه شده است به بردگی کشیده شدهاید، و حالا شما با این شعارها دارید ما را به بردگی دعوت میکنید، البته یک بردگیِ نوین» اینها ما را به بردگی دعوت میکنند نه به بیدینی، اینها ما را به ضدانقلاب شدن و غیرانقلابی بودن دعوت نمیکنند، اینها ما را به بردگی دعوت میکنند.
یکی از سیاسیون ژورنالیست، حرف بسیار سخیفی گفته است، میگوید: «مقام معظم رهبری فرمودند که دولت بعدی باید دولت انقلابی باشد، پس غیرانقلابیها چهکار کنند؟» خُ اصلاً انقلاب یعنی چه؟ بدبختی ما این است که چهل سال از انقلاب گذشته است اما دستگاه تعلیمی و تبلیغی ما هنوز نتوانسته است انقلاب را ترجمه کند! انقلاب یعنی «من پای استقلال خودم ایستادهام!» شعار اول انقلاب، استقلال بود. همانطور مقام معظم رهبری فرمود، بعضیها سهواً و از سر غفلت و بعضیها از روی خباثت، میخواهند استقلال را بهدست فراموشی بسپارند (بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم؛ ۱۴/۰۷/۷۹)
خیلیها توجه ندارند که یک کسانی همیشه میخواهند ما را به بردگی بکشانند و ما باید مراقب باشیم. باید تفکر کنیم دربارۀ اینکه مرامهای دیگری که در زندگی به ما عرضه میشود (غیر از اسلام ناب) چگونه میخواهند ما را به بردگی بکشانند. این را موضوع تفکر خودمان قرار بدهیم.
۳٫ تفکر دربارۀ اینکه «دین برنامهای است برای آزادی و رهایی انسان»
موضوع سوم برای تفکرمان این است که ببینیم دین برنامهای برای آزادی و رهایی انسان است، هرکسی که برداشت دیگری از دین داشته باشد، برداشتش غلط است. این کلماتی که به شما میگویند «دین برای ما دستوراتی طراحی کرده است برای رساندن به کمال، برای رساندن به سعادت، برای رساندن به فلاح، برای رساندن به قرب خدا و…» ترجمۀ همهشان بلااستثنا این است که ما را برای مستقل بودن و خوب بودن میخواهد، و برای همین منظور، هدفگذاری کرده است.
دین ما را به سمت استقلال دارد سوق میدهد، اصلاً غیرمستقلها راهی بهسوی خدا ندارند، خدا خودش مستقل است، خدا خودش تک است. خدا موجود آویزان و وابسته و تحتتأثیر را قبول نمیکند، حتی خودش هم نمیخواهد آنطوری روی شما تأثیر بگذارد، مثلاً قیامتش را که میبینی، مخفی کرده است، بههمین خاطر است. باید تفکر کنی!
همینکه قرآن را بدون تفکر نمیشود فهمید، برای استقلال انسان است
چرا خداوند اول قرآن فرمود: «اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ» (بقره/۳) این غیب، اسم رمز استقلال تو است. میگوید اینهمه شما بر استقلال تأکید میکنی، استقلال کجای قرآن نوشته شده است؟ هیچکجای قرآن، اسم دوازده امام را هم هیچکجای قرآن ننوشته است، اسم حضرت زهرا(س) را هم هیچ کجای قرآن ننوشته است. اصلاً کی گفته که قرآن را بدون تفکر بخوانی؟ کی گفته که قرآن را بدون تدبر بخوانی؟
اصلاً همینکه قرآن را بدون تفکر نمیشود فهمید، این خودش علامت استقلال است، ارزش برایت قائل شده است. انسان موجود متفکری است. تفکر کنیم دربارۀ اینکه فرمود: «اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ» خدایا، چرا ما را با دانش پیش نمیبری؟ چرا باید ایمان به غیب پیدا کنیم؟ خیلی چیزهای مهم را گذاشتهام پشت پردۀ غیب؛ مثلاً جواب خودم به سؤال تو، حرفهای خودم به تو در مقام هدایت تو، مجازات تو، پاداش تو، خوبیهای خوبانی که میتوانند برای تو درسآموز باشند، خیلیهایش را گذاشتم پشت پردۀ غیب که تو اگر خوب شدی، خودت باشی که خوب شدهای و الا ارزش استقلال تو کجا باید مشخص بشود؟
برای خدا هیچ عبادتی مثل عبادت یک جوان به درگاه او نیست، به استقلال رسیدنِ جوان برای خدا قابل مباهات است، به ملائکه میفرماید: ببینید، این بندۀ مرا نگاه کنید… (إنّ اللهَ تعالى یُباهى بالشّابّ العابِدِ الملائِکَةَ، یَقُولُ: انظُروُا إلى عبدى! تَرَکَ شَهوَتَهُ مِنْ اجَلی؛ کنزالعمّال/ج ۱۵/ص۷۷۶/ح ۴۳۰۵۷)
تمام دین برنامهای است برای رهایی
تمام دین برنامهای است برای رهایی؛ رهایی از اسارت گرایشهای کمارزش خودت، رهایی از تشویقها و تنبیهها، رهایی از تمسخرها، رهایی از توهینها، رهایی از منفعتهای اندک. حتی اگر بخواهی وابستۀ به امام زمان بشوی، فکر نکن که ایشان همیشه تحویلت میگیرد؛ چون با تحویل گرفتنش، تو را اسیر خودت میکند و استقلالت را از دست میدهی. همانطور که شب عاشورا، حسین(ع) به اصحابش فرمود «بروید» برای اینکه میخواست آنها مستقل باشند و روی پای خودشان بایستند.
پس یکی اینکه باید تفکر کنی که تو چقدر استقلالطلب هستی، تفکر کنی در اینکه زندگی بدون استقلال بدتر از مرگ است، این درسهای اولیۀ امام حسین(ع) است. تفکر کنی دربارۀ اینکه دیگران تو را به انواع بردگی و بردگیهای نوین که میبینی دعوت میکنند، مثل همین نسخۀ تقلبی استقلال که اسمش را گذاشتهاند آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و از اینجور کلماتی که در هیچکجای جهان نتیجه نداده است. تفکر دربارۀ آنانی که تو را به بردگی میکشند، به بردگیِ فکری و انواع بردگیهای دیگر. تفکر دربارۀ اینکه دین برنامۀ رهایی است.
پس مرحلۀ اول برای استقلالطلبی «تفکر» است و برای تفکر هم سه موضوع اساسی را نام بردیم.
مرحلۀ دوم: دل بریدن از علاقههای وابستهکننده
مرحلۀ دوم، دل بریدن علاقهها است، حالا که فهمیدی دین برنامهای برای استقلال است، با دین یا بدون دین، علاقههایی که تو را وابسته میکند قطع کن، ترسهایی که تو را وابسته میکند و استقلالت را میگیرد قطع کن، روی گرایشهای خودت کار کن و بگو: من نباید علاقهای داشته باشم که من را وابسته کند.
در مرحلۀ بعدی، میروی روی قلب خودت کار میکنی؛ حالا چگونه باید روی قلب کار کرد؟ یک تمرین اساسی، یک راه اساسی هست که از فرداشب شروع میکنیم، همۀ این اقدامات را در داخل آن راه اساسی خواهیم دید. مرحلۀ دوم مرحلۀ قطع کردن گرایشهای درونی تو است. بالاخره هر علاقهای شیرین است و تأمینش یک لذتی دارد، عیبی ندارد استفاده کن ولی یادت باشد وابستهات نکند.
زندگی در واقع طی کردن مراحلی است برای رهایی
به شما جوانها عرض میکنم که ازدواج، لذت عاطفی ازدواج و لذت جنسی ازدواج، برای این نیست که تو در مسیر ازدواج قرار بگیری و بعد، به این لذائذ عاطفی و جسمی وابسته بشوی. برای این است که ببینی خبری نیست و رها بشوی. اما همین برای بعضیها میشود یک بحران! درحالیکه باید میرسیدی به اینکه به خودت بگویی: «همین بود دیگر! حالا خلاص شو و دیگر فکرت را مشغولش نکن»
زندگی در واقع طی کردن مراحلی است برای رهایی! بهطور طبیعی اگر بخواهی رها بشوی، بخشی از این رهایی فقط در دوران پیری به سراغت میآید که دیگر آن موقع فایده ندارد. مهم این است که به صورت ارادی، این رهایی را پیدا بکنی. البته من نمیگویم این لذتها را نبر، من نمیگویم به این منفعتها نرس، اما طوری زندگی کن که خدا بفرماید: ملائکۀ این بندۀ من به هر نعمتی رسید از آن رها شد، به او نعمات را بدهید. در روایات هست که خدا بعضی از بندگان را با نعمت ادب میکند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ» (نهجالبلاغه/نامه۳۱) چهارپایان فقط با چوب و با کتک، درست میشوند. اما انسان شریف، با نعمت، ادب میشود و به رهایی میرسد.
کم نبودند جوانهای رزمندهای که وقتی خاطراتشان را مرور کنید و در جزئیات زندگی آنها تحقیق کنید میبینید که آنها بعد از اینکه ازدواج میکنند عاشق شهادت میشوند. چرا؟ میگوید این مرحله را گذراندم. یکی از این جوانها که بهعنوان مدافع حرم به شهادت رسیده، قبل از ازدواج عشقش این بود ازدواج کند و دختردار بشود، و اسم دخترش را بگذارد کوثر. عشق خوبی بود، علاقۀ خوبی داشت اما اسیرش بود. ازدواج کرد و دختردار شد، میرفت سوریه و میآمد، هر بار در سوریه که بود، در گوشی خودش مشغول کودک خودش بود.
آخرین باری که رفته بود رفقایش به او در فرودگاه گفتند «آقای فلانی، از کوثر چه خبر؟» چون میدانستند که اسیر کوثر است و زود دلش تنگ میشود. گفتند: نمیخواهی یک زنگ بزنی با دخترت صحبت کنی؟ در همان سفر آخر، به رفقایش گفته بود که دیگر تمام شد، از کوثر گذشتم، توانستم بگذرم. لذتش را بردم و برایم تمام شد. و بعد هم رفت و به شهادت رسید. داستان زندگی این است، حرکت به سوی رهایی!
خدا قلع و قمع نمیکند، میگوید: چه چیزهایی را دوست داری؟ یا به تو میدهم، رها شو، یا از تو میگیرم، رها شو، یا به تو نمیدهم، رها شو، یعنی از آن دل بِبُر. دل بِبُر یعنی چه؟ یعنی به آن وابسته نباش، مستقل باش و از آن رها شو. نه اینکه دوست نداشته باش، دوست داشته باش اما مستقل باش.
پس مرحلۀ دوم رهایی در دل است، مرحلۀ اول، تفکر دربارۀ رهایی و آن استقلال است، مرحلۀ دوم این است که در دلت مستقل بشوی، وقتی در دلت مستقل بشوی، در دین به آن چه میگویند؟ «اخلاص»
مرحلۀ سوم : تقویت عزم و اراده
مرحلۀ سوم چیست؟ در مرحلۀ سوم باید چهکار کنیم؟ مرحلۀ سوم باید در اراده و عزم، قوی بشوی.
انسانی که استقلالطلب است، انسانِ عازم و با ارادهای است، تمرین کن ارادۀ خودت را قوی کنی. نه اینکه خوبیها را مدام دوست داشته باشی و بفهمی اما در مقام اراده، سست باشی. ببینید حضرت امام و استاد ایشان مرحوم شاهآبادی، برای عزم و اراده چه شأنی قائل هستند، باید تمرین کرد. برای تمرین عزم و اراده هم یکجملهای بگویم؛ سادهاش این است «از کم شروع کن ولی دائمی پای آن بایست» مثلاً یک نمازت را سر وقت بخوان ولی پای آن بایست.
عزم و اراده با برنامههای مستمر بهدست میآید
کل برنامۀ دین برای رساندن انسان به استقلال است، آنوقت اصلیترین برنامهاش همین نماز است. بزرگان ما فرمودهاند اگر میخواهید به جایی برسید، نماز را اول وقت بخوانید و پای آن بایستید. نماز اول وقت مهمترین چیزی که نیاز دارد یک استقلال روحی است، استقلال از خیلی از علاقهها و استقلال از خیلی از عوامل بیرونی، استقلال از خیلی از منافع! مستقل باش؛ چقدر این استقلال زیبا است.
این دل بریدنها و رها کردن دل از علاقهها، برای مستقل بودنِ دل، یکسری تمرینهایی دارد. مثلاً در مقام عزم و اراده شروع کن ارادۀ خودت را نشان بده. ببینید شما دوست دارید رها بشوید، دوست دارید مستقل بشوید، رهایی در اندیشۀ شما جایگاه اصیل خودش را پیدا کرده است، از بردگی بدت میآید و از آن متنفر هستی و آن را هم میشناسی، ولی اینها کافی نیست. باید چهکار کنی؟ باید به اوج استقلال در مقام عمل برسی. بخواهی بروی سراغ عمل یکچیزی اینجا وسط هست و آن هم اراده است، عزم است، این را باید تقویت کرد.
عزم و اراده با برنامههای مستمر بهدست میآید، برنامۀ مستمری که هیچکسی تشویقت نمیکند و اگر انجام ندهی هیچکسی تنبیهت نمیکند.
درس خواندن برای امتحان، کسی را بااراده نمیکند بلکه موجبِ سستی اراده میشود
برنامههای مداومی که معمولاً در مدرسه و کارگاه و ادارهها وجود دارد به این صورت است که دیگران روی ما فشار میآورند که ما را کنترل کنند، ولی خاک بر سرِ این برنامهها! اینها کسی را آدم نمیکند بلکه از آدمیت جدا میکند. درس خواندن برای امتحان، کسی را عازم و بااراده نمیکند بلکه درس خواندن برای امتحان موجبِ سستی اراده میشود. وقتی یک کس دیگری تو را وادار کرد به یک کاری، این یعنی تو نابود شدی. تمرین میکنند برای اینکه استقلالت را از بین ببرند، یعنی تمرینت میدهند، تربیتت میکنند. من نمیدانم مدرسه چه جای امتحان است؟!
چرا به هر قیمتی میخواهی بچه را به درس خواندن وادار کنی؟ مدرسه چرا باید جای امتحان باشد درحالیکه روانشناسی، امتحان را رد کرده است، مطالعاتی انجام گرفته است که نشان میدهد امتحان، حافظه را از بین میبرد، خلاقیت را از بین میبرد، بنده چند سال پیش اینجا گزارش روانشناسها را در اینباره خواندم. مدرسه چه جای امتحان گرفتن است؟ خدایا میشود این انقلاب اسلامی ما در آموزش و پرورش هم نفوذ کند؟
یکی از مسئولین آموزش و پرورش چند سال پیش میگفت که ما حاضر هستیم امتحان را برداریم، اما اولیاء اجازه نمیدهند! میگویند: «از بچۀ من امتحان بگیر!» این حرف یعنی اینکه او را برّه و برده بار بیاور ولی هرطوری هست باید درس بخواند! پدر و مادر محترم، شما چرا این حرف را میزنید؟ به جای اینکه بگویید: بچۀ من را برده بار نیاور، حتی بردۀ باهوش! چقدر این بردههای باهوش به نفع استکبار جهانی هستند.
چهکار کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟/«مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به عزت و استقلال میرساند
إنشاءالله علوم انسانی در جامعۀ ما رشد کنند و همانطور که نخبگان ما بهدنبال رشتههای فنی و ریاضی و پزشکی میروند، بهدنبال رشتههای علوم انسانی هم باشند تا ما بتوانیم مرزهای دانش را در رشتههای علوم انسانی فتح کنیم، کمااینکه در تکنولوژی سخت هم دانشمندان جوان ما توانستند پیشرفتهایشان را به مرز دانش برسانند، تا بلکه دین و دانش دینی در جامعه بهتر جا بیفتد.
هرچقدر عقل بشری، فهم بیشتری دربارۀ انسان پیدا بکند، دینداری در جامعه بهتر خواهد شد، سوءتفاهمها نسبت به دین هم راحتتر برطرف خواهد شد. اگر خیلیها تلقیِ ناصحیحی از دین دارند، این تا حدی تقصیر حوزۀ علمیه هست که دین را خوب بیان نکرده است، اما تقصیر بخش علوم انسانی هم هست، اگر علوم انسانی بهتر در جامعه جا بیفتد و همین مقدار پیشرفتی که در علوم انسانی حاصل شده است، بهتر برای مردم بیان شود، مردم نگاه میکنند و میگویند: «این که همان دین است! این که همان کلام امامصادق(ع) است!»
البته ممکن است در روانشناسی و در دانشهای بشری، اشتباهاتی هم رخ بدهد، چون اینها نظریههایی است که اندیشمندان بر اساس تجربه آن را بدست میآورند لذا معمولاً گفته میشود که نتایج دانش بشری قابل تغییر هستند و ممکن است اشتباه باشند، شاید بعد از چند وقت بگویند که «فلان نظریه اشتباه بود» اما غالباً اینطور نیست. یک حکم فقهی هم ممکن است اشتباه باشد، فقیه هم میگوید «تا آنجایی که من بررسی کردم این کار را باید کرد…» ممکن است فقیه دیگری چیز دیگری بگوید، ممکن است همین فقیه نظرش چند وقت دیگر تغییر کند، با اینکه آنجا دانش تجربی نیست، دانش فقهی است، اما بالاخره آن هم حکمِ به ظاهر است، و ما داریم با همین دین زندگی میکنیم و تکلیفمان همین است.
عقل انسان میگوید «احتمالات قابل اعتنا را باید توجه کرد»
در علم پزشکی هم همینطور است، ممکن است چند وقت دیگر بگویند «ما باید بیشتر به حرف پزشکان سنتی گوش میکردیم» کمااینکه امیدوار هستیم وزارت بهداشت در این دولت جدید، نه لزوماً در قسمت پزشکی و درمان، بلکه حداقل در قسمت بهداشت، به طب سنتی بیشتر توجه کند، این برای جامعۀ ما خیلی بد است که از نظر طب سنتی نسبت به بعضی از کشورهایی که سابقۀ دیرینۀ ما را ندارند، عقبتر باشد. شاید همین بیماری کرونا با حضور جدی داروها و تغذیههایی که اطباء سنتی پیشنهاد میکنند، هم فراگیریاش کم بشود، هم بیماریها بهتر درمان بشود. تجربیاتی که بین مردم میبینیم کم نیست؛ کسانی که با داروها و غذاهایی که اهل طبسنتی پیشنهاد میدهند، بهبود کامل پیدا کردهاند. در اطراف خودمان اینجور افراد را کم ندیدیم و کم مواجه نشدیم با کسانی که در بیمارستان دچار فوت شدند و پرسیدیم و دیدیم که هیچ داروی سنتیای استفاده نکردند.
بنده نمیخواهم همینطوری نتیجه بگیرم و بگویم «بر اساس همین مشاهداتی که ما در اطرافمان داشتهایم، پس باید به سمت طب سنتی رفت» بلکه میخواهم بگویم این کار عقلانی است که ما به سمت طب سنتی برویم. علم پزشکی هم که تمام دانشهایش وحی منزل نیست، ممکن است پسفردا دربارۀ پروتکلهای کرونا هم بگویند «باید یک روش دیگری بهکار گرفته میشد…» یا ممکن است تشخیصشان دربارۀ دارو تغییر پیدا کند، ممکن است در مورد واکسن، نظرشان تغییر کند، ولی بالاخره بر اساس آخرین دریافتهای پزشکی داریم زندگی میکنیم و البته خوب است که طب سنتی هم در نظر گرفته بشود؛ طب سنتی هم یک برداشتهایی از طبیعت انسان و تغذیه و اموری از این قبیل دارد.
عقل انسان به آدم میگوید که «احتمالات قابل اعتنا را توجه کند» فقه هم همین است. فقیه میگوید «من طبق آخرین بررسیها به این نتیجه رسیدم» واقعاً ممکن است یک فقیهی نظرش دربارۀ یک فتوا تغییر کند؛ با اینکه دانش تجربی نیست. کمااینکه برخی از فقها و مراجع محترم ما برخی از فتواهایشان طی زمان تغییر کرده است و اشکالی هم ندارد. ولی این معنایش این نمیشود که چون احتمال دارد یک فقیه نظرش بعداً تغییر کند یا چون چندتا فقیه نظراتشان با هم متفاوت است، ما کلاً فتوا و نظر فقهی را از اعتبار ساقط بدانیم. دانش تجربی هم همینطور است؛ چون ابطالپذیر است معنایش این نیست که کلاً آنها را از نظر دور بداریم و ترکشان کنیم.
اکثر یافتههای دانش تجربی، نهتنها ضددین نیست، بلکه مؤید برخی از حرفهای پیچیدۀ دین است
شما وقتی در دانش تجربی و به ویژه در روانشناسی، دقت میکنید میبینید مرز دانش به جایی رسیده است که مدام اینها شاهد و مؤیداتی برای سخنان خدا و پیامبر(ص) هستند که این مطالب را اولیاء خدا از طریق وحی و حکمت و عقل به ما فرمودند. شما میدانید خدا ممکن است به یک کافر هم یک حکمتی بدهد، به یک منافق هم یک حکمتی بدهد، و حکمت گمشدۀ مؤمن است. اما شما وقتی بیایید سراغ دانش تجربی و بگویید «آخرین دانش تجربی بشر میگوید که تربیت درست یک انسان اینگونه است…» معمولاً افراد راحتتر تسلیم میشوند، و بعد میتوانید به او بگویید که «خدا همین را گفته است به اضافۀ یک نکتۀ دیگر…» این روش معقولی برای متقاعد ساختن انسانها است؛ یعنی دیدن آنچه در دانش تجربی به اثبات رسیده است برای پذیرش دین در نود درصد موارد رهگشا است.
شما فکر نکنید در دانش تجربی در هر رشتهای که ببینید، اکثر حرفها ضددین است، اتفاقاً بنده با بررسیهای متعدد در دانشهای مختلف نگاه کردهام و میبینم اکثر حرفها نهتنها ضددین نیست، بلکه مؤید برخی از حرفهای پیچیدهای است که ما قبلاً در دین میشنیدیم و حتی آنها را خوب نمیفهمیدیم و الان دانش تجربی کمک میکند که آنها را خوب بفهمیم.
اصلاً پیامبران چهکار میکنند؟ عقل انسان را پرورش میدهند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» (نهجالبلاغه/خطبه۱) خب عقل انسان پرورش پیدا بکند چقدر حکیمانه به تجربهها نگاه میکند. ببینید أمیرالمؤمنین علی(ع) چقدر به تجربه اعتنا دارند؛ ایشان به ابوموسی اشعری فرمودند: کسی که به عقل و تجربه بیاعتنایی کند و آن را زیرپایش بگذارد، شقیّ است! (إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ؛ نهجالبلاغه/نامه ۷۸) در دین ما تجربه خیلی محترم است.
خیلی از توصیههای اخلاقی را میشود با ادبیات روانشناسی بیان کرد/ دین نمیگوید «عقلت را تعطیل کن و هرچه خدا گفت بگو چشم!»
بنده میخواهم یک پیشنهاد بدهم؛ شما خیلیوقتها بهجای اینکه بگویید «این یک مسئلۀ اخلاقی است و باید رعایت بشود» از گزارههای روانشناسی استفاده کنید؛ در روانشناسی چه میگویند؟ مثلاً اینطوری میگویند: «اگر این کار را بکنی بیماری روحی یا روانی داری…» آنوقت میبینیم قرآن هم اتفاقاً همینطوری سخن میگوید، مثلاً میفرماید: «فی قُلوبِهُم مَرَض» اینها در دلهایشان بیماری هست. بعد وقتی پیش روانشناسها میرویم، آنها هم میگویند: بله، ما هم این را بیماری میدانیم.
این پیشنهاد فایدهاش این است که تعصبات ضددین از بین میرود. دین معنایش این نیست که «عقلت را تعطیل کن و هرچیزی خدا گفت بگو چشم!» اتفاقاً دین یعنی خدا میآید عقل تو را فعال میکند، آنوقت یکی از منابع فهم دین میشود خود عقل! الان فقها هم همین کار را میکنند، یکی از منابع دین، عقل است، یکی از منابعش هم وحی است. فقها که عقل خودشان را تعطیل نمیکنند و فقط بخواهند به وحی بپردازند، اصلاً این شدنی نیست و امکان ندارد. همان وحی را هم بخواهد بفهمد باید با اصول عقلانی بفهمد. لذا یک علمی داریم به نام «اصول فقه» و این اصول فقه، اکثرش گزارههای عقلانی است. و فقها و علما مینشینند دعوای عقلی میکنند.
شاید جوانهای ما ندانند که دقیقاً نیمی از وقت یک طلبه و عالم دینی که سی الی چهل سال درس میخواند، دعوای عقلی است. یعنی کاملاً بدون دین و خدا و پیغمبر و بدون اعتقاد و بدون اسلام هم میتوانید این بحثها را مطرح کنید. لذا در حوزه، عقل را پرورش میدهند. بعضیها وقتی از دور یک آخوند را نگاه میکنند که قال رسولالله(ص) میگوید و قال الصادق(ع) میگوید و قال الله تبارک و تعالی میگوید، فکر میکنند او عقل خودش را تعطیل کرده و فقط هرچه خدا میگوید دارد آنها را نقل میکند! درحالیکه عالم دینی نقّال نیست؛ او اگر عقل را بهکار نگیرد، حتی کلام خدا را هم نمیفهمد و اصلاً خود خدا دستور داده است که اینجا عقلت را بهکار بگیر.
امروز دانش تجربی در علوم انسانی، کمککننده و متقاعدکنندۀ انسانها برای پذیرش دین است
بهطور کلی، دانش تجربی در علوم انسانی امروز کمککننده و متقاعدکنندۀ انسانها برای پذیرش دین هستند. مثلاً شما وقتی در دانش تجربی، اصولی را که برای تربیت فرزند وجود دارد، نگاه کنید میبینید واقعاً خیلی از حرفهایی که دین دنبالش هست، اینها هم دنبالش هستند و باید همانها را تبعیت کرد. الان در خیلی از دعواهایی که ما در صحبتهایمان با آموزش و پرورش داریم، میتوانیم کلاً سخن خدا و پیغمبر را کنار بگذاریم و بر اساس دانش تجربی همۀ آن دعواها را به نتیجه برسانیم.
خدا در قرآن هم همین را میفرماید، یعنی میفرماید که اگر عقلت را بهکار نگیری دین را نمیفهمی، صحّت کلام خدا را نمیفهمی، وحی را نمیپذیری. ما تماماً براساس عقل باید پیش برویم و البته عقل تجربی هم کمک میکند. در روایات هست که تجربه برای فربه شدنِ عقل کمک میکند (الْعَقْلُ غَرِیزَةٌ تَزِیدُ [یَزِیدُ] بِالْعِلْمِ بِالتَّجَارُبِ ؛ غررالحکم/۱۷۱۷) همین علم تجربیِ خطاپذیر و ابطالپذیر، برای فربه شدن عقل کمک میکند. همانطور که پیغمبر(ص) هم کلماتی را از آسمان میآورد آنهم برای فربه شدن عقل کمک میکند.
برای انسان امروز راهی برای گریز از دین باقی نمانده است، شما براساس تجربۀ بشری هم اگر بخواهید دقیق عمل کنید بسیاری از حرفهای دین را اجرا کردهاید. نمونههای فراوانی در دین داریم که دلالت بر این معنا دارند.
استقلال و عزت نفس، یک امر فطری و عقلانی است
بحث ما در این جلسات اخیر، دربارۀ استقلال بود، استقلال یک امر فطری است، عقل انسان اگر بدون وحی هم باشد میتواند به استقلال بها بدهد و بها میدهد، عزت نفس هم یک امری عقلانی است، در علوم تجربی به شدت دارند روی عزتنفس کار میکنند، کاری به قیامت هم ندارند، کاری به این هم ندارند که این حرف را کدام پیغمبر گفته و سیدالشهدا بخاطرش شهید شده است. شما ممکن است اینجا یک سؤالی بکنید و بگویید: اگر علوم تجربی اینقدر حرفها خوب در آن هست پس چرا جهان را سعادتمند نکرده است؟ بله؛ اینجاست که نیاز به دین مطرح میشود. در همین جلسه، یک نمونهاش را عرض خواهم کرد.
عقل انسان و حتی عقل تجربی، دلالت میکند بر استقلال و عزت انسان و تأییدش میکند، میگوید که استقلال و عزت لازم است؛ برای خلاقیت انسان، برای زندگی آرام انسان. دین هم میآید یکدفعهای خدا به آن یک گزاره دیگر هم اضافه میکند، میگوید اگر این کار را نکنی، قیامت از تو سؤال میکنم.
اگر پایگاه عزت و استقلال، عقل آدم است پس دین چهکار میکند؟ دین «انگیزه» به آن اضافه میکند
پایگاه عزت و استقلال، عقل آدم است، پس دین چهکار میکند؟ دین یک نکته را اضافه میکند؛ میگوید «حالا تو اگر استقلال خودت را از دست بدهی، من تو را به دوزخ خواهم کشاند. من روز قیامت از تو سؤال میکنم که با این نعمت چهکار کردی؟» البته دین یک حرف دیگر هم میزند، میگوید: اگر تو به سمت استقلال بروی من کمکت میکنم. خدا مکرر در قرآن، خودش را به عنوان ناصر و یاریکننده معرفی میکند. و یکی از رایجترین عذابهای خدا در قرآن همین است؛ میفرماید «من کمکشان نمیکنم» (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّار….وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ ؛ آلعمران/۹۱)؛ یعنی من باید کمک کنم، یعنی خدا کمککننده است، اما کافر خودش را از کمک خدا محروم میکند.
آقای بهجت(ره) میفرمودند که هرچه دین میگوید، عقل خود آدم هم میتواند به آن برسد… پس چرا ما نفهمیدیم که مثلاً نماز صبح چرا باید دو رکعت باشد؟ یا اصلاً چرا باید اینجوری نماز بخوانیم؟ خب ما کار نکردیم که نفهمیدیم و الا قابل فهم است. مثل اینکه شما چون پزشکی نخواندهای، نمیدانی الان چه نسخهای باید بنویسی، اگر خوانده بودی، الان میدانستی. لذا آیتالله بهجت میفرماید که اوامر و احکام الهی، همه ارشادی هستند، یعنی خودت هم میتوانستی با عقل خودت بفهمی. دین چهکار میکند؟ دین میآید جهان عقلانیت انسان را توسعه میدهد، تضمین میکند، تحریک میکند، جایزه میدهد.
مثلاً شرکت کردن در انتخابات، یک امر معقول است و حق شما هم هست. دین چهکار میکند؟ میفرماید اگر از این حقت استفاده نکنی من روز قیامت از تو سؤال میکنم، چرا با بیاعتناییات به جامعه ضربه زدی؟! دین هیچ توصیۀ غیرعقلانیای ندارد، اگر عقلمان را کار بیندازیم عقلانیتِ همۀ توصیههای دینی را میفهمیم. دین فقط «انگیزه» به آن اضافه میکند؛ با پاداش و جزایی که دارد. جالب است که شیوۀ پاداش و جزایش هم بهگونهای است که استقلال تو را بههم نریزد، و این راز مظلومیت همۀ اولیاء خدا است. شیوۀ انگیزه دادنش هم با تبلیغات و عملیات روانی مسموم نیست، با فریب و اغوا نیست، زیاد تلاش نمیکند بههر قیمتی برایت چیزی را جا بیندازد. باز هم استقلالت را در همان تبلیغاتش رعایت میکند تا خودت بفهمی.
خُب حالا چه کسی گفته است که عزت نیاز انسان است؟ همۀ علماء انسانی میگویند، همۀ انبیاء و اولیاء هم میگویند، اصلاً معلوم است؛ اگر به خودت هم مراجعه کنی این را میفهمی. نمیخواهد زیاد دانش داشته باشی، فطرت و وجدانت این را میگوید. پایگاه اصلی عزت، استقلال آدمی است. اگر فکر کنی، خودت به این نتیجه میرسی.
استقلال و عزتِ ما، دشمنانی دارد؛ از لذتهای کم گرفته تا ابلیس و غارتگران
حالا یک سؤال پیش میآید: من برای رسیدن به این استقلال و عزت باید چهکار کنم؟ دزد استقلال و عزت هم وجود دارد؛ از لذتهای کم و کوچک گرفته تا ابلیس، تا دشمنهایی که میخواهند من را غارت کنند.
انسان در دنیا دشمن دارد، کور باشد کسی که این دشمنیها را نبیند. از آن اول، هابیل و قابیل باهم دعوا کردند سر چه بود؟ انسانها باهم جنگ دارند و خیلیها اگر زورشان برسد همدیگر را میدرند، همه که خوب نیستند. تو در مقابل دشمن، خودت هم باید بتوانی مقاومت کنی، این هم یک واقعیت است که انسان دشمن دارد. بعضیها در این کشور خیلی تلاش کردند، چند دهه تلاش کردند به جوانهای ایرانی بگویند «اصلاً دشمن یعنی چه؟ چرا میگویید که ما دشمن داریم؟! بروید راحت زندگی کنید، این حرفها چیست؟!» درحالیکه ما دشمن آشکار داریم.
خب، حالا من میخواهم به این استقلال برسم، و این استقلال من هم بالاخره دشمن دارد، باید در مقابل آن هم از استقلالم دفاع کنم، استقلال من، دزد هم دارد و از این جهت، کارم سخت شده است. اما چطوری باید به این استقلال برسم؟
چهکار کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟/ «مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به استقلال و عزت میرساند
چند جلسه دربارۀ استقلال صحبت کردیم و باهم توافق کردیم که باید انسان مستقلی باشیم، آیا کار تمام است؟ نه، تمرین لازم دارد. شما چند سال میخواهی عمر کنی؟ هفتاد سال؟ هشتاد سال؟ إنشاءالله که صد و ده ساله بشوی، پس یک تمرین صد و ده ساله هم برای مستقل بودنت لازم داری، یعنی به اندازۀ همۀ عمر!
ما چهکار باید کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟ خیلی تعبیر روشن، مشهور و سادهای دارد به نام «مسئولیتپذیری» که متأسفانه این تعبیر هم دشمنانی دارد، یعنی این حقیقت، این مفهوم و این روشِ بهدست آوردن استقلال و عزت، دشمنانی دارد که این دشمنان در بین عموم افراد جامعه، به بدی هم شناخته نمیشوند، ولی ما آنها را باید افشاء کنیم.
«مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به استقلال و عزت میرساند. مسئولیتپذیری یعنی چه؟ یعنی انسان یک تعهد درونی داشته باشد که هر کاری را میخواهد انجام بدهد، آن را با خلاقیت، با شناخت و با سعی خودش برود انجام بدهد نه با فشار بیرونی، نه با نظارت بیرونی. حس مسئولیت را باید در فرد بالا برد، در مدرسه باید احساس مسئولیت را در کودکان افزایش داد. برای اینکه احساس مسئولیت افزایش پیدا کند باید چهکار کرد؟ باید قوانین را کاهش داد، باید فرصت خطا داد، باید امکان خطا کردن داد، و اگر خطا کرد، نباید زیاد سرزنش بکنی، و الا باز هم نتیجهاش مثل آن وقتی میشود که قانون زیاد باشد. مثلاً اینکه بگویی «من قانون نمیگذارم اما خیلی فلانفلانشده هستی اگر این خطا را انجام بدهی!» خب این «فلانفلانشده» که گفتی، پدرش را در آورد! اگر قانون بگذاری بهتر است از اینکه فحش بدهی! «یعنی او خطا بکند و باز هم من احترام بگذارم؟» بله. چون میخواهیم تعهد درونی او را رشد بدهیم تا خودش بخواهد کار خوبی را انجام دهد یا کار بدی را انجام ندهد.
برخی انتقاد میکنند که چرا دینی حرف نمیزنی و صریحاً از روانشناسی استفاده میکنی؟
دهخدا در ترجمۀ لغوی «مسئولیت» نوشته است: مسئولیت به معنای ضمانت و تعهد است، یعنی به گردن او، در عهدۀ او، در ضمان و پایبندیِ او بودن است، یعنی چیزی را آدم به گردن کسی بیندازد و او تضمین بکند، به عهده بگیرد.
حالا بگذارید یکمقدار از روانشناسی و از صحبتهای روانشناسان خارجی و داخلی استفاده کنم و احساس مسئولیت را برای شما تعریف کنم تا ببینیم آیا روانشناسها حرف غلطی در این زمینه زدهاند یا حرفشان درست است؟ بعضیها از بنده انتقاد میکنند و میگویند که شما چرا دینی حرف نمیزنی؟ صریحاً داری از روانشناسی استفاده میکنی. خُب روانشناسی یعنی چه؟ اگر این روانشناس، عقلش درست رسیده باشد، این کار ما یعنی استفاده از عقل! در جامعهشناسی هم همینجور است، در علوم سیاسی هم همینجور است.
برترین دانشمندان علوم سیاسی کشور ما که در همۀ دنیا تدریس میکنند و به عنوان استاد از ایشان دعوت میکنند، میگفتند «از اول معلوم بود که برجام نتیجه نمیگیرد.» خُب اگر من الان حرف ایشان را بگویم، مگر بد است؟ ما الان مشکلی که با سیاستمدارانمان داریم سرِ دانش و عقلانیت است، همان مشکلی که أمیرالمؤمنین با ابوموسی اشعری داشت و به او فرمود: عقل و تجربه را زیر پا نگذار. (إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ؛ نهجالبلاغه/نامه ۷۸)
مسئولیتپذیری یک الزام و تعهد درونی است/ مسئولیتپذیری سه ویژگی دارد: تشخیص، تصمیم، خلاقیت
یکی از روانشناسان تربیتی اینطور تعریف میکند: مسئولیتپذیری یک الزام و تعهد درونی از سوی فرد است برای انجام مطلوب همۀ فعالیتهایی که بر عهدۀ او گذاشته شده است. او معتقد است مسئولیتپذیری از دورن فرد سرچشمه میگیرد. فردی که مسئولیت کاری را به عهده میگیرد، توافق مینماید که یک سری فعالیتها و کارها را انجام بدهد، یا بر انجام این کارها توسط دیگران نظارت کند.
شخص دیگری در اینباره میفرماید: «مسئولیتپذیری یعنی الزام و تعهد درونی، که دارای سه ویژگیِ تشخیص، تصمیم و خلاقیت است» اینکه ما میگوییم آئیننامهها را در مدرسه کمرنگ کنید، برای همین است. آیا میشود مدرسههای ما اینطوری بشوند؟ مثلاً از دانشآموز بپرسند: شما کِِی تصمیم داری امتحان بدهی؟ کِی میخواهی یک ارزیابی علمی بدهی که ببینی در تلاش علمیِ خودت، به چه نتیجهای رسیدهای؟ مثلاً این هواپیمای کوچکی که ساختی، میخواهی پرواز بدهی ببینی درست کار میکند یا نه؟ خب کسی که یک هواپیما یا کاردستی ساخته است، خودش مشتقاق است که امتحانش کند، اصلاً روز جشن اوست، پدر و مادرش را هم صدا میزند که موقع آزماش هواپیمایش به مدرسه بیایند. امتحان در اصل باید اینطوری باشد.
الان در مدرسهها امتحان تبدیل شده است به عامل استرس!
الان در مدرسهها امتحان تبدیل شده است به عامل استرس، عامل فراموش کردن همۀ آنچه آموخته و عامل نفرت پیدا کردن از درس و تحصیل. امتحان در اصل چطور باید باشد؟ مثلاً این هواپیمایی که درستش کردهای، پرواز بده تا ما ببینیم؟ نترس؛ حالا ممکن است هواپیمایت سقوط بکند، ولی ما به زحمتت نمره میدهیم، مامانت هم میآید بغلت میکند میگوید «آفرین پسرم تو زحمت خودت را کشیدی، فلانی و فلانی هم اولین هواپیماها را که پرواز دادند سقوط کرد.»
مسئولیتپذیری به سه ویژگی مربوط است: تشخیص، تصمیم، خلاقیت. ویژگی تشخیص یعنی اینکه خودت باید تشخیص بدهی. مثلاً اینکه چند نوع امتحان را جلوی تو بگذارند و بگویند: «تو فکر میکنی کدامیک از انواع این امتحانها برایت مفیدتر است و تلاش علمی تو را بهتر نشان میدهد؟» نه اینکه معلم بخواهد با امتحانش، تو را گیر بیندازد! مثلاً تو رفتهای کلّی مسئله حل کردن یاد گرفتهای و در زمینۀ حل مسئله تلاش کردهای، آنوقت این معلم میآید چهارتا سؤال حافظهای از تو میپرسد و نابودت میکند! یا همین کنکوری که نوعاً به قتل عام استعدادهای جوانهای ایرانی منجر میشود.
چطور برای مسئولیتپذیری انگیزه پیدا کنم؟/ طرح خدا برای مسئولیتپذیر شدنِ انسان چیست؟
انسان برای رسیدن به اوج استقلال همیشه باید تمرینهایی داشته باشد و تلاشهایی بکند چون عوامل از بینبرندۀ استقلال آدمی در مسیر زندگی فراوان هستند. رسیدن به استقلال و حفظ این استقلال و عزت یک نبرد مداوم میخواهد، انسان یک مبارزۀ دائمی نیاز دارد تا بتواند اسیر و بردۀ کسانی که میخواهند او را به بندگی بکشند نشود؛ هم یک فرد در طول مسیر زندگی خودش، هم یک جامعه به این مبارزه دائمی نیاز دارد.
شما هرکجا زندگی میکنید، باید همیشه از خودتان مراقبت بکنید، از اموال و داراییهایتان مراقبت بکنید تا نه اموال شما را کسی بدزدد و برباید و تخریب کند، نه خود شما را کسی به بردگی بکشد. البته بعد از ظهور حضرت ولیعصر، عوامل اجتماعی به بردگی کشیدن و از بین بردن استقلال انسان از بین میرود اما در زمان حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء عوامل درونیِ از بین رفتن استقلال انسان کماکان هست و انسان به مبارزه و جهاد دائمی باید بپردازد.
آدم برای حفظ استقلال خودش، برای حفظ عزت خودش و برای وابسته نشدن، باید مبارزه کند، بعد از اینکه شما استقلال را بهدست آوردی و تثبیت هم کردی، از یک حداقل تا یک حداکثرِ بینهایت میتواند ادامه پیدا کند و شما برای اینکه به اوج استقلال برسید باز نیاز دارید به مبارزۀ دائم. نه استقلال به سادگی به دست میآید، نه به سادگی بدون تلاش حفظ میشود، نه استقلال یک سطحی دارد که شما برای بدست آوردن آن کافی باشد که صرفاً در یک مرحله، تلاش بکنید. بلکه باید دائماً تلاش کنید تا به اوج استقلال برسید؛ آن اوجی که انسان به توحید و فناء فیالله و اوج تقرب میرسد، در واقع یعنی به اوج استقلال رسیده است.
مسئولیتپذیری، رمز عملیات ما برای رسیدن به استقلال است/ کسی که مسئولیت کارهای خود را نپذیرد نمیتواند مستقل بشود
برای این مبارزۀ دائمی و همیشگی و فراگیر در کل زندگی، ما نیاز به یک برنامۀ جامع داریم. مسئولیتپذیری رمز عملیاتی است که ما باید انجام بدهیم تا به استقلال برسیم. کسی که خودش مسئولیت کارهای خودش را نپذیرد هیچوقت نمیتواند مستقل بشود، کسی که پذیرش این را نداشته باشد که «من خودم باید پاسخگوی کارهای خودم، انتخابهای خودم، ضعفها و قوتهای خودم باشم» نمیتواند انسان مستقلی باشد. مسئولیتپذیری یعنی من میخواهم مستقل باشم و شروع کردهام به تمرین استقلال.
منتها این مسئولیتپذیری چگونه باید تحقق پیدا کند و اساساً چگونه این مسئولیتپذیری، انسان را به استقلال کامل و مطلوب میرساند؟ امشب میخواهیم یکمقدار در اینباره گفتگو کنیم. اما اینکه این مسئولیتپذیری از بیّنات دین هست در این تردیدی نیست. مقام معظم رهبری در کلامی بیان میفرماید که بیتردید مسئولیتپذیری از بیّنات اسلام است، یعنی امری است که مسلماً در دین اسلام به آن توجه شده است. حالا اگر کل قرآن بلکه کل دین را با نگاه رشد مسئولیتپذیری و کسب مهارت مسئولیتپذیری مطالعه بکنید، آنوقت میبینید که چقدر زیبا هر لحظه، دین دارد شما را برای مسئولیتپذیری تمرین میدهد.
برخی اندیشمندان، اصلیترین ملاک سلامت روانی انسان را مسئولیتپذیری میدانند/ علوم انسانی به ما کمک میکند به حقانیت دین، پی ببریم
غیر از اینکه در دین ما مسئولیتپذیری چنین اهمیتی دارد، در علوم انسانی مثل روانشناسی یا علوم تربیتی و حتی مباحثی در علوم اجتماعی هم مسئولیتپذیری یک اصل مهم تلقی میشود. برخی از اندیشمندان، اصلیترین ملاک سلامت روانی یک انسان را مسئولیتپذیری او اعلام میکنند، یعنی تصریح میکنند که ملاک اصلی سلامت روانی یک انسان مسئولیتپذیری است.
همانطور که در جلسه قبل بیان شد، علوم انسانی و علوم تجربی برای اینکه ما را به دین تسلیم کنند، خیلی عالی هستند، اگر از علوم انسانی تقدیر کردم و آرزو کردم که علوم انسانی در جامعۀ ما پیشرفت بکند، منظورم این بود که علوم انسانی به ما کمک میکنند به حقانیت دین پی ببریم.
راهحلهای علومانسانی، ابتدایی است اما آشنایی با علومانسانی میتواند جلوی دینگریزی را بگیرد
اما آیا علوم انسانی به تنهایی دست ما را میگیرند و به سعادت میرسانند؟ ابداً، علوم انسانی نه تنها انسان را به اوج نمیرسانند، بلکه راهحلهایی که میدهند بسیار راهحلهای ابتدایی است. ولی آشنایی شما با علوم انسانی منجر به این میشود که دیگر دینگریزی از بین برود. ما کسی را در جامعۀ خودمان نمیتوانیم به زور دیندار کنیم، اصلاً دین چیزی نیست که به زور بشود به کسی تحمیل کرد، چون استقلال انسان باید حفظ بشود و باید هرکسی خودش بخواهد. ولی در جامعه به یک چیزی نیاز داریم؛ و آن اینکه دینگریزی و دینستیزی باب نشود، فرهنگ نباشد، رواج نداشته باشد. حرف ما این است که «اگر نمیخواهی دین داشته باشی نداشته باش، چرا دینستیزی میکنی؟! دینستیز نباش و دینگریزی را در جامعه تبدیل به یک ارزش نکن.»
متأسفانه الان در لایههایی از اجتماع ما دینگریزی یک ارزش است، طرف با افتخار میگوید «ما از آن دیندارها نیستیم!» خُب این خیلی بد است که این مملکت چهل سال است به اسم اسلام دارد اداره میشود اما فرهنگ و تعلیم و تربیت بهگونهای اداره شده است که نتیجهاش این است که دینگریزی در یک لایههایی از جامعه، کلاس دارد! یعنی نه تنها دین درست ترویج نشده است، بلکه علوم انسانی هم درست تبیین نشده است و الا دینگریزی در این سطح وجود نداشت.
مگر ما در دوران جاهلیت به سر میبریم که دینگریزی در یک جامعهای ارزش تلقی بشود حتی برای یک سطوحی از جامعه، چه برسد به اینکه برخی از سطوحِ مؤثر در جامعه، دینگریزی برایشان یک ارزش تلقی بشود! این یعنی جاهلیتی در جامعه تزریق شده و نهادینه شده است، این یعنی صددرصد اشتباهات فاحشی در ادارۀ افکار عمومی صورت گرفته است. این یعنی اشتباهات فاحش در آموزش و پرورش وجود دارد و در تبلیغ ما طلبهها اشتباهات فاحش وجود دارد؛ البته نه اینکه همهاش اشتباه باشد.
اگر کسی نمیخواهد دینداری بکند خُب دینداری نکند؛ کمااینکه اگر کسی نمیخواهد ورزشکار بشود، خُب ورزشکار نشود! مگر همه باید ورزشکار بشوند؟ زور که نیست! اما کسی یک ورزشکار را مسخره نمیکند و کسی ورزشکار نبودن را برای خودش کلاس نمیداند. در هیچ محفل خانوادگی و خصوصی هم کسی ورزش را مسخره نمیکند و بهطور تحقیرآمیزی نمیگوید که «ما از اینهایی که میروند دنبال ورزش نیستیم!» هرکسی این را بگوید، به او میگویند: تو خودت آدم ضعیف و حقیری هستی.
نباید در جامعۀ ما کسی از سرِ جهالت و سوءتفاهم، دینگریز یا دینستیز بشود
اینکه اولیات دین برای مردم جا نیفتاده و از علوم انسانی برای پذیرش اولیات دین و معقول بودن مسیر دین استفاده نشده است، یک فاجعه است! ولی بنده از این فاجعه در میگذرم و میگویم: انسانها میتوانند دیندار بشوند و میتوانند دیندار نشوند، این میل خودشان است و اصلاً علامت استقلال آدمها است و علامت این است که دین، استقلال آدمها را رعایت میکند. اما فاجعۀ بزرگتر این است که دینداری را بیکلاسی تلقی کنند و دینگریزی را یک نوع کلاس بدانند! این نباید در جامعۀ ما باشد؛ یعنی نباید دینگریزان و دینستیزان از سر جهالت و سوءتفاهم، دینستیزی کنند.
تو اگر میخواهی با دین دشمن بشوی، عیبی ندارد و کسی هم نمیتواند جلوی دوزخ رفتن تو را بگیرد. مگر کسی میتواند جلوی شمربنذیالجوشن شدنِ کسی را بگیرد؟! حرف ما این است که نباید در جامعۀ ما کسی از سرِ سوءتفاهم، دینگریز یا دینستیز بشود. مثلاً اینطور نباشد که یک کسی بگوید: «من دشمن دین هستم برای اینکه دین به استقلال فکری من لطمه میزند!» وای خدای من! چه کسی این را به تو گفته است؟! میگوید: «شما خودتان میگویید که مقلّد باش!» این را چه کسی گفته است؟ محدودۀ تقلید کجاست؟ اصلاً تقلید آن چیزی که تو برداشت کردی نیست. چه کسی این برداشت را از دین، به تو داده است؟
در جلسات بعدی عرض خواهم کرد که نسبت ولایت با این استقلال و با آن مسئولیتپذیری چیست؟ آنوقت شما تعجب میکنید که چرا توسط ارکان تعلیم و تربیت دینی و غیردینی در کشورمان، ولایت بهعنوان «نگهبان استقلال و ارزش فکری انسانها» و «نگهبانِ ارزش انتخاب انسانها» معرفی نشده است؟ پس تا حالا دربارۀ ولایت چه گفتهاند که این سوءتفاهم ایجاد شده است؟
اصلیترین کارکرد ولایت، حفظ استقلال و عزت آدمهاست
بعداً توضیح خواهیم داد که اصلیترین کارکرد ولایت، بلکه تنها کارکرد ولایت، حفظ استقلال و عزت و حفظ ارزش استقلال آدمها است. اینکه ولایت بخواهد تعلیم بدهد، این تعلیم یک کار فرعیِ ولیّ خدا است، کسی دیگر هم میتواند تعلیم بدهد. لقمان حکیم ولایت نداشت و پیامبر نبود اما تعلیم میداد، تعلیماتش را خدا در قرآن نوشته است، تعلیم دادن که نیاز به ولایت ندارد.
آیا برداشتی که جامعۀ ما از ولایت دارد، درست است؟ آیا برداشتش از دین درست است که برداشتش از ولایت درست باشد؟ یک فاجعهای دارد در جامعۀ ما رخ میدهد. دوستان طلبۀ من و اساتید من در حوزه، یک فاجعه دارد در جامعه رخ میدهد، چرا نمیبینیم؟ شاید در حد نود درصد، برداشت اشتباه از دین و برداشت معکوس از دین وجود دارد، و حتی ولایت را از بینبرندۀ استقلال آدمها، استقلال فکری آدمها و حق انتخاب آدمها برداشت میکنند. کسانی در حد سیاسیون درجه یک کشور، خودشان را غیرولائی نشان میدهند تا برایشان کلاس باشد! درحالیکه شأن ولایت چیزی جز این نیست که استقلال آدمها را نگه دارد و عامل دیگری در عالم وجود ندارد که استقلال انسانها را حفظ کند. این به تجربه ثابت شده است و زیاد هم دین نمیخواهد، علوم انسانی کافی است برای اینکه این را ثابت کند.
آیا این اشتباه فاحش در جامعۀ ما، یک فاجعه نیست؟ آیا برنامهریزان درسیِ آموزش و پرورش در چهل سال گذشته نباید پاسخ بدهند؟ از کدام قسمت دین برداشتند در کتابها نوشتند که این برداشت معکوس از اصل دین در ذهن اقشاری از جامعه ایجاد شده است؟ علوم انسانی، یک حداقلهایی از عقلانیت دینی را برای انسان به اثبات میرسانند، ولی این در جامعۀ ما اتفاق نیفتاده است؛ عالمان دینی از علم و تجربۀ بشری به قدر کافی برای جا انداختن حداقلهای دین استفاده نکردهاند، درحالیکه ائمۀ هدی این کار را میکردند و قرآن هم این کار را میکند.
قرآن هم به تجربۀ بشری استناد میکند، اهلبیت(ع) هم این کار را میکنند؛ چون آن کسی که حداقلِ دین را ندارد و فعلاً ایمان به وحی و نبوت و معاد ندارد، شما چطور میخواهی با او صحبت کنی و به او بگویی که دین، این را گفته است…. خُب او میگوید: من کجا دین را پذیرفتهام که حالا تو داری از طرف دین، با من صحبت میکنی؟! لذا آدم باید برود سراغ چیزی که او قبول دارد، آن چیزی که آدمها قبولش دارند، همان چیزی است که تجربه میکنند لذا اگر ما از علوم تجربی و روانشناسی و … استفاده میکنیم، به همین دلیل است.
اگر تبیین شده بود که دین برای منفعت بشر است، معلوم میشد که دیندار هنر نکرده و بیدین ضرر کرده
وقتی که بدون استفادۀ از تجربۀ بشر و عقل حداقلی انسان، از خدا و پیغمبر صحبت میکنید، طرف مقابل فکر میکند شما دارید به او زور میگویید، کمااینکه خیلی از مردمی که دینداری نمیکنند تلقیشان این است که دین دارد به آنها زور میگوید. باید یک اعتقادی داشته باشند تا این زورگوییِ دین را بپذیرند و تحمل کنند. حتی بعضی از مذهبیهای ما هم همین تصور را دارند، به همین دلیل مغرور میشوند و فکر میکنند خیلی هنر کردهاند که دیندار هستند و تصور میکنند از خیلی از چیزها گذشتهاند و فداکاری کردهاند! نه؛ تو هنر نکردی که دیندار شدی، تو از چیزی نگذشتهای! قرآن میفرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء/۷)
تو هنری نکردی که دیندار شدی، تو فقط انسانیتت را اجرا کردی. مثلاً شما که شب استراحت میکنی و میخوابی، صبح که بلند میشوی، قیافه میگیری که «من خیلی هنر کردم که خوابیدم»؟ عبادت هم همانقدر برایت ضروری است، پس این دیگر قیافه گرفتن ندارد. باطریِ موبایلت را که شارژ میکنی، قیافه میگیری و دچار عُجب میشود؟! نه، چون نیاز داشتی.
تو از راه علوم تجربی و انسانی هم میتوانستی بفهمی که نماز، انرژیبخش است؛ مثل غذا که انرژیبخش است. پس نماز که میخوانی چرا قیافه میگیری؟ این یعنی حداقلهای دین هم گفته نشده و جانیفتاده است.
اگر حداقلهای دین گفته شده بود، معلوم میشد که این دین، یک مسیر عقلانی را دارد میرود و برای منفعت بشر دارد حرکت میکند، آدم دیندار هنر نکرده، بیدین هم نادانی کرده و ضرر کرده است. اگر این گفته شده بود، این مسائل هم در جامعه جا میافتاد، ولی الان اینها جا نیفتاده است، چون حداقلهای دین را نگفتهایم.
حداقلهای دین، اثبات صانع نیست!
حداقلهای دین، اثبات صانع نیست! بگذارید یک نمونه برای شما بگویم؛ مثلاً حداقلهای اخلاق اسلامی و پذیرش دین در فرهنگ چیست؟ پبامبر اکرم(ص) میفرماید: «إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» اگر حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد بکن! یعنی دیگر منِ پیغمبر هم نمیتوانم برایت کاری بکنم. بعد میفرماید این سخن همۀ انبیاء است که به صورت ضربالمثل باقی مانده است. (لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ ع إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» (عیون اخبارالرضا ع/ج۲/ص۵۶)
یعنی قبل از اینکه تو دیندار بشوی باید یک مایهای از حیاء داشته باشی که بیایی سراغ دین؛ و الا من دربارۀ چه چیزی با تو صحبت کنم؟ تو باید یک جای دیگری برایت ثابت شده باشد که اگر حیا نباشد نظام حیات بشر از بین میرود و نظام اجتماعی متلاشی میشود. حیاء خارج از دین باید تثبیت شده باشد، و بعد دین هم میآید حیاء را تقویت میکند، پُر آب و رنگش میکند، بیشترش میکند، جهتِ خوب به آن میدهد، حیاء احمقانه را کنار میگذارد و با این حیاء یککاری میکند که تو از آن سود ببری.
چرا میگوییم برای متقاعدشدن به استقلال و مسئولیتپذیری، از علوم انسانی استفاده بشود؟
چرا ما اصرار داریم که برای استقلال و خصوصاً مسئولیتپذیری، از علوم انسانی استفاده کنیم؟ برای اینکه علوم انسانی و علوم تجربی مخصوصاً وقتی همۀ اندیشمندان عالم آن را بپذیرند، یک کاری میکند که آدم تسلیم دین بشود و دینداری را آغاز کند، یککاری میکند آدم به عمق عقلانیت دین یکمقدار پی ببرد، یکمقدار منتگذاری دیندارها را از دین کم میکند، کلاس گذاشتن بیدینها نسبت به دین را کم میکند.
البته نمیخواهم بگویم همۀ مردم جامعۀ ما اینگونه هستند که حداقلهای دین را دریافت نمیکنند، بلکه یک لایههایی از جامعه اینگونه هستند ولی قابل توجه هستند. این باید در کل جامعۀ ما جا میافتاد و علوم انسانی میتواند این را جا بیندازد. آیا نمیشود ما دین نداشته باشیم و فقط با همین علوم انسانی تا آخر برویم؟ علوم انسانی که عشق تولید نمیکند! علوم انسانی ممکن است آرامش به تو بدهند، اما حماسه خلق نمیکنند، علوم انسانی در تو آتش شور و سرمستی ایجاد نمیکنند، علوم انسانی ممکن است تو را یکمقدار سالم نگه دارند اما در اوج شکوفایی قرار نمیدهد.
علوم انسانی در موضوع مسئولیتپذیری، خیلی رشد کرده است. شاید حدود نصف حرفهای ما در مورد مسئولیتپذیری را علوم انسانی، بارش را به دوش کشیده باشد و این خیلی خوب و کمککننده است؛ چون دیگر کسی سر اینها چانه نمیزند.
انتقاد بنده از آموزش و پرورش، بخاطر رعایت نکردنِ علوم انسانی در تعلیم و تربیت است
بعضیها میگویند چرا شما در مدرسهها دنبال تحمیل ایدئولوژی هستید؟ درحالیکه تقریباً صد درصدِ انتقادهای بنده در طول این سالیان طولانی از آموزش و پرورش، بخاطر رعایت نکردن علوم انسانی در تعلیم و تربیت بوده است، نه بخاطر خدا و پیغمبر! یعنی ما بدون دین و بدون مسلمان بودن هم، این انتقادها را داشتیم. ما میگوییم: «دانشآموز باید مسئولیتپذیر بار بیاید، همین!» اگر این دانشآموز، مسئولیتپذیر بار بیاید، بالاخره یک روز از دمِ در هیئت و مسجد عبور میکند؛ ما همانجا خدا و پیغمبر را به او یاد میدهیم، و او چون مسئولیتپذیر بار آمده، این را بهراحتی میپذیرد، نمیخواهد در مدرسه تعلیمات دینی بدهید، بعضی از تعلیمات دینی بدون تربیتِ شخصیت بچهها، برای آنها عین سم میماند؛ اگر شما خیلی از مقدمات انسانی و نیاز او به دین را برایش جا نیندازی و بعد به او بگویی که «خدا تو را آفریده، پیغمبر فرستاده که برای سعادت تو دستور بدهد، و اگر گوش ندهی به جهنم میروی…» او چه احساسی پیدا میکند وقتی این را بشنود؟ با خدا در میافتد، سعی میکند جهنم را فراموش بکند، از پیامبر هم فرار میکند. حالا ببینید این حالِ چند نفر از ابناء جامعۀ ما است؟
مشکل بنده، آن کسانی نیستند که از دین فرار میکنند و برای بیدینی هم کلاس قائلند، شاید ده درصد مشکلم اینهایی باشند که از دین فرار میکنند، اینها دچار سوءتفاهم شدهاند که دینستیز شدند و دینگریزی برایشان یک کلاسی شده است، اینها ده درصد مشکل هستند، نود درصد مشکل، آن مذهبیهایی هستند که نیاز خودشان را به دین درک نمیکنند، ولی این دین را پذیرفتهاند، اینها را چهکار کنیم؟! اینها الان دیندارِ مغرورِ دارای عُجب شدند، دو قورت و نیمشان هم باقی است، اینها دیگران و آدم ضعیفهای بیدین را هم آدم حساب نمیکنند، این را چهکار کنیم؟
علوم انسانی، دربارۀ مسئولیتپذیری چه میگوید؟
خُب حالا ببینیم در علوم انسانی، دربارۀ مسئولیتپذیری چه گفتهاند؟ حرفهای خیلی قشنگی زدهاند؛ چند نمونهاش را برای شما قرائت بکنم، اینها جزء دانشهای رایجی است که میتوانید راحت پیدا کنید.
یکی از روانشناسهای برجسته میگوید: مسئولیتپذیری عنصر اصلی سلامت روان و به تبع آن، عامل مهم دستیابی به شادکامیِ اصیل و احساس رضایت است… البته شادکامیِ بیخودی و کاذب هم داریم، مثلاً زیرسبیلی رد کردن و زیرآبی رفتن، آدم یکذره خوشحال میشود ولی این خوشحالی اصیل نیست.
او در ادامه میگوید: اعتقاد داریم همۀ افراد بشر از پیر تا جوان و حتی نوزادان، صبح تا شب برای ارضاء نیازها و خواسته و ارزشهای خود تلاش میکنند… و باور داریم همۀ افراد اجتماع باید برای برآوردن نیازها و خواستههای خود احساس مسئولیت کنند و پیامدهای افکار و تصمیمات خود را بپذیرند، نسبت به تکتک رفتارهایشان پاسخگو باشند. رفتار مسئولانه به معنای خردورزی، عقلانیت و یکپارچگیِ شخصیت است… اینها مطالبی است که علوم تجربی به آن رسیده است.
یکی دیگر از روانشناسان، دیدگاه خود را اینگونه بیان کرده است: مسئولیتپذیری آثار مثبت بسیاری دارد، توانایی برخورد با شرایط سخت، انتخاب تصمیمات درست، احساس رضایت داخلی، پرورش انضباط داخلی، کسب اعتماد به نفس و رشد تفکر، افزایش قدرت شناختی، موافقت بیشتر با خانواده و محیط زندگی، مورد توجهِ خانواده و گروه و جامعه قرار گرفتن، برخورداری از یک توان بالا برای انجام درست و بهموقع کارها، ایجاد روحیۀ نشاط، سرحالی، صرفهجویی در هزینههای اضافی و وقت گذاشتن برای ترویج احساس مسئولیت در دیگران.
اینها را اسلام نگفته است، اینها دیگر حداقلِ انسانیت است. من که نباید برای این حرفها، از امام حسین(ع) خرج کنم! آنوقت آن طرف برداشتش این میشود که میگوید «امام حسین(ع) هم، همین را گفته است! خب این را که فلانی هم گفته بود، یعنی امام حسین(ع) برای همین شهید شد؟» نه، امام حسین(ع) برای حرفهای بالاتر از اینها آمده است، صبر کن. شبهای بعد من عرض میکنم که امام حسین(ع) کجای این قصه است.
برخی از آثار مسئولیتپذیری از دیدگاه روانشناسی:
یک روانشناس دیگر دربارۀ «آثار مسئولیتپذیری» میگوید: شناسایی و شکوفایی استعدادها، ایجاد انگیزۀ بیشتر برای پذیرش مسئولیت بیشتر، ایجاد انگیزۀ مبارزه کردن و سختکوشی، ایجاد تعهد و همت برای انجام کار، جفت و جور شدن زمینۀ توانمندی در بقیۀ مهارتهای زندگی، رشد فکری، رشد شخصیت، افزایش عزت نفس، پذیرش اشتباه، تشویق بقیه به مسئولیتپذیری و… ببینید چه آثار و برکاتی را برای مسئولیتپذیری ذکر میکنند و اگر کسی مسئولیتپذیر نباشد چه صدماتی دارد!
روانشناسها یک پیشنهاداتی برای تمرین مسئولیتپذیری دارند، این پیشنهادات هم بماند برای جلسه بعد؛ یک مقداری از اینها را عرض خواهم کرد.
تا اینجا، ما عقلاً فهمیدیم که مسئولیتپذیری برای سلامتی انسان مفید است، هرکسی این را نپذیرفته است برود کتابهای روانشناسها را بخواند. خُب حالا برویم سراغ دین و ببینیم که دین چهکار میکند؟ خواهش میکنم به عنوان یک آدم مؤمنی که قرآن را قبول دارد و دین را قبول دارد این حرفها را گوش نکنید، بلکه بهعنوان یک فرد بیدین این حرفها را گوش کنید، اصلاً گاهی از اوقات به عنوان یک فرد بیدین بروید قرآن را بخوانید، ببینید با آدم چهکار میکند! اصلاً غوغا میشود! این یک روش برای درست کردن انسانهاست، یعنی از بیرون به دین نگاه کنید، از بالا نگاه کنید، از دور نگاه کنید، جامع نگاه کنید، خیلیها با این نگاه، مسلمان شدند و از ما هم جلو زدند. بعضی وقتها ما غرق جزئیات میشویم، درحالیکه باید از بالا نگاه کنیم و ببینیم دارد چهکار میکند!
«سؤال و جواب» و «پاداش و جزای قیامت» از طرحهای کلان دین برای مسئولیتپذیری است
یکی از طرحهای کلان دین برای مسئولیتپذیری، این است؛ خداوند برای اینکه تو مسئولیتپذیر بشوی میگوید «هرکاری بکنی از تو سؤال میکنم» خُب سؤال و جواب کن، چه اهمیتی دارد؟ میفرماید: «نه فقط سؤال و جواب میکنم، بلکه پاداش و جزا هم میدهم؛ آنهم خیلی سنگین!» پس تو داری من را مجبور میکنی! میخواهی بر من نظارت کنی؟ اینطوری که استقلال من از بین میرود! میفرماید: «نه، هم سؤال و جوابت را روز قیامت میکنم که معلوم نیست کِی است، و هم اینکه هیچ چیزی از آن را به تو نشان نمیدهم که بترسی و از سرِ ترس، بخواهی مجبور بشوی و انجامش بدهی، اگر هم بترسی از روی عقلت ترسیدهای، پاداش را هم نقداً به تو نمیدهم بلکه میگذارم برای قیامت. الان فقط به تو خبر میدهم»
خدایا من قبول دارم این سؤال و جواب را که برای من گذاشتی، من را تکان میدهد، من را یکمقدار مسئولیتپذیر میکند و چون پاداش و جزایت بهصورت فوری و عینی هم نیست، استقلال من را حفظ میکند، اما خدایا میشود کلاً سؤال و جواب نکنی؟ (بنده از طرف خدا جواب میدهم) خدا میفرماید: من حرفی ندارم که برای اینکه مسئولیتپذیر بشوی اصلاً روی تو فشار نیاورم، ولی اگر همین مقدار هم فشار نیاورم دیگران تو را به بردگی میکشند، آن را چهکار میکنی؟ برای اینکه یله و رها نباشی و خواستههای کم نفسانی، تو را اسیر نکند و برای اینکه بردۀ خواستههای کمِ رقبای خودت نشوی، من باید تو را از زیر سلطۀ دیگران جمع بکنم یا نه؟
با مسئولیتپذیری در کار و زندگی است که انسان به شکوفایی و خلاقیت میرسد/ مسئولی که نشاطش را از استخر سلطنتی میگیرد نه از کار برای مردم، از او انتظار خلاقیت نباید داشت
بسیاری از اخلاقیات و اعتقادات، در متن یک فعالیت رشد میکنند، بدون اینکه انسان درگیر یک فعالیت یا درگیر یک عملیات خاصی باشد، همینطوری نمیشود اعتقادات را تقویت کرد، ایمان را افزایش داد، روحیات را بهبود بخشید و اخلاقیات را تعالی داد. انسان اگر بخواهد وجود خودش را شکوفا کند در گرایشهای خودش تأثیرات بسیار خوب بگذارد و حتی در فکر خودش و در عقل خودش فربهی ایجاد کند و رشد ایجاد کند، باید این را در یک بستر عمل و تجربه انجام بدهد. اینکه انسان فقط در کتابخانه بنشیند یا به در و دیوار نگاه کند و فکر کند یا اینکه فقط به امور معنوی بپردازد و بدور از صحنۀ عمل، مثلاً به مناجات یا عبادت بپردازد، اینطوری کسی رشد نخواهد کرد. ما حتی وقتی که میخواهیم به دانشآموزان و کودکانمان چیزی را بیاموزیم بهتر است (یعنی نود درصد باید اینطور باشد) که در صحنۀ عمل، این آموزش صورت بگیرد.
«مسئولیتپذیری» در واقع یک نوع فعالیت، یک نوع زندگی کردن، یک سبک زندگی یا یک عنصر کلیدی برای سبک زندگی است. انسان در بستر فعالیت مسئولیتپذیرانه یا زندگی مسئولیتپذیرانه است که میتواند رشد کند. مسئولیتپذیری یک اسم خاص برای یک فعالیت نیست؛ بلکه یک نوع زندگی کردن است، نوعِ زندگی مسئولیتپذیرانه توأم با احساس مسئولیت که البته در متن عمل باید خودش را نشان بدهد.
اگر این نوع زندگی یا ایننوع سبک زندگیِ مسئولیتپذیرانه را در همۀ فعالیتهایمان جاری کردیم، آنوقت در بستر این فعالیتها، به رشد روحی و فکری و شکوفایی استعدادها و فطرت میرسیم. مثلاً درس خواندن، میتواند مسئولیتپذیرانه باشد و میتواند بدون مسئولیتپذیری باشد. زندگی خانوادگی، ادارۀ زندگیِ خانوادگی میتواند توأم با مسئولیتپذیری باشد و میتواند بدون احساس مسئولیت باشد. مادری کردن یا پدری کردن، حتی فرزندی کردن برای پدر و مادر، حتی خواهری کردن و برادری کردن، همۀ اینها میتواند توأم با مسئولیتپذیری باشد و میتواند بدون مسئولیتپذیری باشد. بازی کردن و تفریح کردن و در کارهای گروهی شرکت کردن هم میتواند با مسئولیتپذیری باشد و میتواند بدون مسئولیتپذیری باشد.
فعالیت اداری داشتن هم میتواند با مسئولیتپذیری باشد و هم میتواند بدون مسئولیتپذیری باشد. کارمندی که مسئولیتپذیری نیست، روز به روز که کار میکند هم خودش را نابودتر میکند هم کارش را و هم جامعهاش را. اما کارمند یا کارگر یا استاد و معلمی که با مسئولیتپذیری کار میکند، اصلاً مدل کارکردنش با دیگران فرق میکند.
آثار مسئولیتپذیری
یکی از آثار مسئولیتپذیری «خستهنشدن از کار» است
اگر بخواهم از آثار مسئولیتپذیری بگویم، بسیار فراوان است و از ابعاد مختلف میشود به آن پرداخت؛ یکی از آثارش «خسته نشدن» است، کسی که با مسئولیتپذیری کار میکند، دو برابر یا سه برابر کار میکند و خسته نمیشود.
اگر یکوقت دیدید دارید از درس خواندن، کار کردن، کار در خانه یا هر فعالیت دیگری خسته میشوید و زود، حوصلهتان سر میرود، بدانید دارید آن کار را بدون مسئولیتپذیری انجام میدهید و این البته خیلی زشت است و به انسان صدمه میزند و حتی انسان را شبیه حیوان میکند! انگار که یککسی شما را به این کار وادار کرده و ته دلتان هماهنگ نیستید، تصمیم این کار را خودت نگرفتهای، تو در این فعالیت مستقل نیستی و استقلالت را رعایت نکردهای و داری خودت را خراب میکنی. این کار را نکن؛ مثلاً اگر این کار درسخواندن است، اینطوری درس نخوان، یا اگر هر کار دیگری هست، این کار را انجام نده.
کسی که بدون مسئولیتپذیری وارد زندگی مشترک شده، زود از همسرش عصبانی میشود
مثلاً خیلی از خانمها و آقایان در مسئلۀ همسری و خانوادگی، زود از دست همدیگر خسته میشوند، زود از دست همدیگر عصبانی میشوند، زود از دست همدیگر گله میکنند، زود عیبهای همدیگر را میبینند، بههم سخت میگیرند، اینها کسانی هستند که بدون مسئولیتپذیری وارد زندگی مشترک شدهاند و البته میدانید که معمولاً از کلمات خیلی قشنگی هم برایش استفاده میشود!
شما فکر میکنید دشمنان مسئولیتپذیری چه چیزهایی هستند؟ در اداره، بروکراسی. در آموزشگاه، امتحان و نظم تحمیلی مدرسه. در خانواده، عشق و محبت! بله گاهی از اوقات، عشق میشود دشمن مسئولیتپذیری. وقتی کسی صرفاً با عشق وارد خانواده شده است، صرفاً با دوستداشتنیهایش دارد حرکت میکند، نه با این عنوان که «تو مسئولیتِ این خانواده را پذیرفتهای و حالا باید پایش بایستی، باید چوبش را بخوری، باید تلاش بکنی که درستش بکنی، این خانواده مال تو است» چه زن باشد چه مرد. من مسئول هستم همسرم را درست کنم، هماهنگ کنم، با او هماهنگ بشوم، من باید این خانواده را درست کنم، این خانواده را شکل بدهم.
اگر با مسئولیتپذیری وارد بشوی خسته نمیشوی، با مسئولیتپذیری وارد بشوی زود نمیبُرّی، زود روحیهات ضعیف نمیشود، اگر با مسئولیتپذیری وارد بشوی زیاد تفریح نمیخواهی؛ البته آدم تفریح میخواهد اما نه زیاد. بعضیها روحشان خیلی کشش تفریح دارد، اینها کسانی هستند که با مسئولیتپذیری زندگی نمیکنند، اگر با مسئولیتپذیری وارد نشوی به خودت لطمه میزنی.
«خلاقیت» یکی دیگر از آثار مسئولیتپذیری است
یکی دیگر از آثار مسئولیتپذیری «خلاقیت» است، آدم که دقیقهای یک بار نمیرود پیش مشاور! تو معلوم است مسئولیتپذیرانه وارد این کار نشدهای که راهش را پیدا نمیکنی. اگر مسئولیتپذیرانه وارد یک کاری شده باشی و گفته باشی «هرچه شد با من؛ خودم یکجوری جمعش میکنم» آنوقت راه رفع مشکلات، راه تعالی و بهرهوریِ بیشتر، راه لذت بردن بیشتر از آن کار یا از آن زندگی را پیدا میکنی.
مثلاً کارخانههایی که دولتی هستند، راندمان کمتری دارند. در همۀ دنیا ثابت شده است که وقتی مسئول یا مدیر دولتی برای یک کارخانه میگذارند، راندمان کاریاش به شدت کاهش پیدا میکند، اما کارخانۀ خصوصی که مسئولش یک شخص است یا چند نفر هستند که خودشان این را راه انداختند، میدانند که اگر ضرر بکنند زندگیشان صفر شده است، لذا خیلی مسئولیتپذیرانه کار میکنند. معمولاً اینجور کارخانهها که کسی مدیرش را موظف نکرده است که حقوق بگیرد و برود، صددرصد موفقتر از آن کارخانههای دولتی هستند؛ اصلاً خیلی فرق میکند. کار دولتی در بسیاری از موارد، شکست خورده است، چون اصلاً آئیننامهها و انضباط کار دولتی و آن بروکراسیای که عرض کردم، به شما اجازه نمیدهد که مسئولیتپذیرانه کار بکنید. تا بالای سرت نظارت میآید، تا با حقوق، تشویقت میکنند، تا میخواهند در اثر خطا تنبیهت بکنند، کلاً احساس مسئولیتِ شما از بین میرود، احساس میکنی یکی دیگر مسئول است.
چرا کارِ دولتی و کارمندی راندمان را پایین میآورد؟
کارهای کارمندی به شدت راندمان را پایین میآورد، من از روانشناسهای محترم و از ادارهکنندههای کشور در بخشهایی که مربوط هستند، میخواهم بروند مطالعه کنند که ما چرا در کشورمان اینقدر کارمند دولتی زیاد داریم؟ کشورهای پیشرفتۀ دنیا اینقدر کارمند ندارد. سبک زندگی در جامعۀما غلط است که این اتفاق افتاده است، این مال وضعیتی است که یک پول نفتی باشد به اینها پول بدهند، دولت برای خودش نانخور اضافه کرده است. این حرف بنده معنایش این نیست که الان کارمندها را بیرون بریزیم و بیکاری افزایش پیدا کند، بلکه باید کارها را برونسپاری کرد؛ خصوصاً در آن جاهایی که دولت، بیخودی دخالت میکند و کار را تصاحب میکند و مثلاً دهتا کارمند میگذارد برای یک شرکت کوچک که با دوتا کارمند هم اداره میشود.
چون آن دو نفر، خودشان یک شرکتی راه انداختهاند، مثلاً یک شرکت دانشبنیان یا یک کارگاه و کارخانۀ کوچکی را خودشان راه انداختهاند و خودشان مسئول کار خودشان هستند. در اسلام خیلی به نظم سفارش شده است، ولی نظم دادنِ به دیگران، معمولاً سمّ مهلک است، منتها نظم اگر نظمِ تولیدی خود انسان باشد، نجاتبخش است. انسان مسئولیتپذیر، خودش به کارهای خودش نظم میدهد. و اصلاً شما مجبور نیستید شبیه رفیقتان، به خودتان نظم بدهید. یکی از هشت صبح کارش را شروع میکند، یکی از نُه، یکی از هفت، فرقی نمیکند؛ خودت نظم بده. ساعت خواب و بیداری بدن و ساعت هوشیاریِ بدن آدمها باهمدیگر فرق میکند. همه مجبور نیستند شبیه همدیگر باشند، ولی هرکسی باید خودش زندگیِ خودش را منظم کند. ادارۀ خودمان را به کسی دیگر واگذار نکنیم و الا راندمان کاریمان پایین میآید و خلاقیتمان کم میشود.
برای اینکه انسان مسئولیتپذیر بار بیاید، محیط هم نقش دارد
پس تا الان، دو تا اثر عمده برای مسئولیتپذیری عرض کردم؛ یکی اینکه اگر شما مسئولیتپذیرانه زندگی کنید؛ در شغل، تحصیل و هرچیز دیگری، خستگی کمتر بهسراغتان میآید، بالطبع، تفریح و وقتِ هدرداده هم کمتر خواهید داشت. یکی دیگر اینکه خلاقیتتان افزایش پیدا میکند. آن محیطی که دارید زندگی میکنید، برای اینکه شما را مسئولیتپذیر بار بیاورند باید این اجازه را به شما بدهند و باید یکجوری با نظارت، شما را خفه نکنند که مثلاً شما احساس کنی دیگر مسئولیت درس خواندنت با خودت نیست!
بنده مکرر به دبیرستانها و دانشگاهها رفتهام و خیلی در این فضاهای تحصیلی دقت کردهام، در حوزههای علمیه هم همینطور، وقتی که حضور و غیاب مطرح میشود و میگویند «ما رفت و آمد تو را کنترل میکنیم» یا وقتی امتحان میآید و میگویند که «ما درس خواندن تو را کنترل میکنیم» بهطور ناخودآگاه، طلبه، دانشجو و دانشآموز به خودش میگوید «پس شما مسئول درس خواندن من هستی؟» این تمام شد دیگر! درس خواندن در یک چنین محیطی، دیگر بهدرد نمیخورَد.
چه کسانی به آسانی گناه نمیکنند؟
اگر بخواهیم جزء بهترینها باشیم، بد نبودن آسان میشود؛ ولی اگر بخواهیم کمی خوب باشیم، ترک بدیها بسیار سخت خواهد شد. اگر بخواهیم شیرینی تقرّب را بچشیم، مزههای دنیا برایمان تلخ میشود؛ ولی اگر بخواهیم برای رفع تکلیف بندگی کنیم، شیرینی گناه برایمان چندبرابر خواهد شد. این در اختیار ماست.
پیشنیازهای زندگی در آخرت
ما در عالم آخرت واقعاً زندگی خواهیم کرد. نمیدانم آنجا زندگی چگونه خواهد بود که لازم است قبل از حضور در آن عالم در این دنیا اینهمه دشواریها را تحمل کنیم تا آماده شویم. هرچه هست زندگی در آن عالم نیاز به معرفتها، مهارتها و استعدادهایی دارد که تمام فلسفۀ دینداری ما را تشکیل میدهد.
اولین اقدام برای اینکه ضعف تبلیغاتی خودمان را برطرف کنیم چیست؟/ یک سوژۀ جالب برای هنرمندان جهت ساخت فیلم
در این جلسات میخواهیم برخی از راهکارها برای برطرفشدن ضعف تبلیغات در جبهۀ دین و اهل حق را با همدیگر بحث کنیم. جلسۀ قبل، در آیات کریمۀ قرآن دیدیم که شیطان بهطور قاطع میگوید «من انسانها را گمراه میکنم» (قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛ ص/۸۲)
البته روش شیطان برای گمراهکردن انسان، روش فیزیولوژیک نیست بلکه کاملاً تبلیغاتی است، یعنی از طریق جنگ روانی و عملیاتی که در ذهن و احساس ما انجام میدهد، میخواهد ما را گمراه کند، اصلاً خودِ گمراهکردن، در واقع یک عملیات تبلیغاتی از این جنس است؛ شیطان میخواهد روی افکار مردم اثر بگذارد و این کار را هم خوب بلد است.
شیطان برای گمراه کردن انسانها چهکار میکند؟ قرآن میفرماید: «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْض» (حجر،۳۹) یعنی غیرخدا را، دنیا را، زمین را، زندگی را و… برای انسانها زیبا جلوه میدهد. البته زمین به عنوان «طبیعت» زیبایی دارد، اصل زندگی و دنیا که محلّ زندگی است هم زیبایی دارد؛ اما طوری که ابلیس میخواهد اینها را زیبا جلوه بدهد، یک چیز دیگری است. اتفاقاً درک زیبایی طبیعیِ دنیا، تو را به خدا و به خالق این زیبایی میرساند. درک زیبایی زندگی هم تو را شاکر خدا و ممنون و مقرّب به خدا خواهد کرد. اگر کسی به تو محبت کرد و هدیۀ زیبایی به تو داد، تو به خودِ او بیشتر علاقهمند میشوی تا به هدیۀ او. هیچوقت به او نمیگویی که هدیۀ تو از خود تو زیباتر است. این حرف توهین است. لذا اگر ما بدون آسیب و آفت، زیباییِ طبیعی دنیا و زیباییهای زندگی و طبیعت و وجودِ خودمان را درست درک کنیم، از خدا دور نمیشویم.
شیطان سبک زندگی غلط را برای انسانها زیبا جلوه میدهد تا به راه خدا نیایند
سخن شیطان که میگوید: «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» یعنی من برای آنها زیبا جلوه میدهم، یعنی چه؟ خداوند در آیات دیگری معنای دقیق این زیبا جلوه دادنِ شیطان را که در واقع مکر خداست، بیان میفرماید: «زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا» (بقره،۲۱۲)، «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم» (نمل، ۲۴) خداوند متعال کلمۀ «زُیّنَ» را در قرآن با صیَغ (شکلهای) مختلف به کار برده است ولی بیشترین مصرفش این است که «سبک زندگی این افراد، برایشان زیبا جلوه داده شده است» ما امروزه میگوییم «سبک زندگی» اما خداوند متعال، از تعبیر «اعمال» استفاده میفرماید.
خداوند متعال در شش آیه، زینتدادن اعمال انسان یا سبک زندگی انسان را کاملاً به ابلیس نسبت میدهد. گاهی زینت ابلیس، مجازاتی است که خداوند، انسان را گرفتار آن میکند. خداوند در آیۀ «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَلکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون» (انعام،۴۳) برخی آدمها هستند که قساوت قلب پیدا کردند و شیطان برای آنها زیبا جلوه داد آنچه را انجام میدادند، «ما کانوا یَعمَلونَ»؛ یک کار خاص نیست که شیطان، انجامِ آن یکدانه کار را زینت داده باشد. «کانوا یَعمَلونَ» فعل ماضی استمراری است به معنای «انجام میدادند»، یعنی رفتاری که آدم همیشه انجام میدهد، یعنی سبک رفتار و زندگیِ انسانها. شیطان سبک زندگیشان را زینت میدهد.
قرآن در یک آیۀ دیگری میفرماید: «تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (نحل،۶۳) یعنی بهخدا سوگند، پیامبرانى را بهسوى امتهاى پیش از تو فرستادیم، امّا شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داد و امروز او ولىّ و سرپرستشان است و مجازات دردناکى براى آنهاست! شیطان، رفتار غلط اینها را برایشان زیبا جلوه داد و مانع شد که به راه خدا بیایند، بهواسطۀ اینکه مسحور این زیباییِ دروغین شدند.
خیلیها تحمل شنیدن زشتیهای پنهان فرهنگ و سبک زندگی غربی را ندارند/ کسی که غربیها را خوشبخت بداند، خودش را دائماً زشت میبیند
در مقابل این جریان تبلیغی ابلیس که جریان تبلیغی کافران هم هست و سبک زندگیشان را زیبا میبینند، ما باید چهکار کنیم؟ یکی اینکه باید به کافران نشان بدهیم که شیطان به آنها دروغ گفته و درواقع زندگیشان زیبا نیست. دیگر اینکه به مؤمنانی که شیفتۀ کافران میشوند، بگوییم که زندگی کافران زیبا نیست، چون وقتی دنیای کافران در نظرِ این مؤمنان، زیبا جلوه داده شود-به دستور شیطان که میخواهد همه را با این تزیینِ دروغین، خراب بکند- این زیبایی را ترویج میکنند. ما در این چهل سال، این دو کار مهم را انجام ندادهایم. و نتیجهاش این شده است که خیلیها حتی تحمل شنیدن زشتیهای پنهان فرهنگ و سبک زندگی غربی را هم ندارند.
شاید مهمترین حرفی که بنده میخواهم در این دهه، خدمت شما عرض کنم همین است که فرهنگ و سبک زندگی غربی، زیبا نیست اما برای ما زینت داده شده است. وقتی کسی آنها را خوشبخت بداند، آنها را پیشرفته بداند و زیباییهای زندگی آنها به چشمش آمده باشد، خودش را دائماً زشت میبیند و زیباییهای خودش را نخواهد دید. چنین کسی اصلاً ذهن و چشمش پُر شده است، او نمیتواند درست تفکر کند. انسانِ شیفته، نمیتواند نقد کند. «حُبُّکَ لِلشَّیْءِ یُعْمِی وَ یُصِم» (منلایحضر الفقیه/ج۴/ص۳۸۰) وقتی انسان چیزی را دوست دارد، کور و کر میشود.
در زمان پیامبر(ص) هم شیطان، زندگی مشرکین را برای مسلمانها زینت میداد
حرفی که ابلیس گفته، بیاساس نیست. او میگوید «من کار غلط و سبک غلط زندگی هر کسی را برایش زینت میدهم» همیشه اینطور بوده و هست، نه اینکه این بحث فقط مربوط به الآن و فرهنگ غرب باشد. در زمان رسولخدا(ص) هم شیطان، زندگی مشرکین را برای مسلمانها زینت میداد. خدا میفرمود: چرا آنها پیش برخی از مسلمانها زیباتر بهنظر میرسند؟ مگر مشرکین چه چیزی داشتند که منجر میشد برخی از مسلمانها، عزّت را پیش آنها بخواهند و دوست داشته باشند که آنها تحویلشان بگیرند؟ «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّة؟» (نساء،۱۳۹)
آیا واقعاً زندگیِ دشمنان ما زشت است؟ اگر ما توانسته بودیم زشتیهای آنها را نشان بدهیم، امروز همه میتوانستند در اینترنت، این واقعیت را ببینند. ولی متأسفانه ما نتوانستهایم این کار را انجام بدهیم و الان سبک زندگی آنها دارد به اینطرف، تهاجم میکند و خیلیها دارند الگوهای آنها را انتخاب میکنند.
اگر بنده الان شروع کنم از زشتیهای پنهان موجود در فرهنگ و سبک زندگی غربی حرف بزنم، احتمالاً از این حرفها برای تمسخر و جنگ روانی استفاده خواهند کرد. در جلسۀ قبل، دربارۀ این صحبت کردیم که چرا مسخره کردنِ اهل جبهۀ حق، راحت است؟ یک علتش همین است که حرف اینها یکمقدار عمیق است و درست فهمیده نمیشود. مخصوصاً الآن در ارتباط با غرب، آیا شما میتوانید راحت به مردم بگویید «آنهایی که سبک زندگی مؤمنانه ندارند، زندگیشان زیبا نیست»؟ و آیا مردم این حرف را قبول میکنند؟
این موضوع بسیار مهم است، اینطور نیست که خداوند از یک موضوع غیرمهم، اینقدر با تأکید صحبت کند. ابلیس کار خودش را خوب بلد است؛ او گفته است که من قطعاً سبک زندگی غلط اینها را زینت خواهم داد و این کار را هم انجام میدهد.
تا وقتی لایههای عمیق زندگی غربی را موشکافی نکنی نمیتوانی بدیِ آن را درک کنی
آیا واقعاً زندگی در فضای فرهنگ و سبک زندگی غربی، بد است؟ تا وقتی لایههای درونی و عمیق این زندگی را موشکافی نکنی و اندوه و افسردگی و غمِ پشتسر این لبخندهای ظاهری را نبینی، نمیتوانی این بدی را درک کنی. چون شیطان کارش را-که همان زیبا جلوه دادن است- دارد بهخوبی انجام میدهد.
ما الان میتوانیم بگوییم: «این چه وضع دموکراسی، آزادیخواهی و حقوق بشر در غرب است؟ که عین آبخوردن، مردمشان به مسئولان خود اجازه میدهند رسماً از تروریستها حمایت کنند و این تروریستها، دو میلیون نفر کشته یا آواره یا مجروح یا اسیر در سوریه ایجاد کنند؟ آیا در کشورهای غربی هیچ انسانی نیست که به این جنایتها اعتراض کند؟» البته بعضی وقتها شما میبینید که مثلاً در فرانسه، انگلیس یا آمریکا علیه این جنایتها یک اعتراضاتی هم شده است که غالباً مسلمانها و عربهایی که آنجا هستند دارند اعتراض میکنند.
این هم خیلی دردآور است که مردم همین کشورهای عربی و مسلمان، میبینند که این غربیها دارند در کشورهای مسلمان، اینقدر آدمکشی و جنایت میکنند، اما با این حال، یکی از آرزوهای درصد قابل توجهی از جوانهایشان این است که بروند در غرب زندگی کنند! درواقع باید به آنها گفت: یعنی دوست داری بروی در کنار قاتلان مردم کشورت زندگی کنی؟ چهطوری این واقعیت را نمیبینی؟! «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» سبک زندگی آنها برای این جوان، زینت داده شده است و به همین خاطر، بدون فکر، سبک زندگی و فرهنگ آنها را قبول میکند.
برای اینکه ضعف تبلیغاتی خودمان را برطرف کنیم باید چهکار کنیم؟
چرا آنها از نظر تبلیغاتی، موفقتر از ما هستند؟ اگر ما بخواهیم ضعف تبلیغاتی خودمان را برطرف کنیم باید چهکار کنیم؟ بنده حدود بیست سال است که این ایده را دنبال میکنم؛ به هر هنرمندی میرسم، میگویم: نمیخواهد از ایران، برای ایرانیها و خارجیها فیلم بسازی، هرچه فیلم از ایران برای ایرانیها ساختند بس است. اگر هم از ایران، برای خارجیها در جشنوارهها فیلم بردند، معمولاً بدبختی ایرانیها را نشان دادند. شما برو برای ما و برای خودشان، از باطنِ خراب زندگی غربیها فیلم بساز. برای خودشان فیلم بساز، ما هم میبینیم. در آنجا هم برخی از محدودیتهای فیلمساختن در ایران را نداری. مثل این فیلمهایی که خارجیها-بدون محدودیت- میسازند و در تلویزیون و سینمای ایران هم پخش میشود، همانجا بساز و بعد بیا اینجا پخش کن. یک لایه برو داخل زندگی آنها و عمیقتر نگاه کن. فریب سطح زندگیاش را که لبخند میزند، نخور.
ممکن است وقتی به غرب، فیلمساز بفرستیم، یکسری از این فیلمسازهای ما بروند و از خوبیهای ظاهری غرب، فیلم بسازند و بیاورند تحویل ما بدهند، یعنی خودِ این فیلمسازها هم تحت تأثیر ظاهر فریبندۀ غرب قرار بگیرند. بالاخره این جنگ تبلیغاتی است و برخی در این جنگ، مغلوب میشوند. بنده این راهحلّ استالین را قبول ندارم، چون معلوم است که این راهحل غیرانسانی است: میگویند وقتی سربازهای روسیه در جنگ علیه هیتلر به آلمان رفتند و برلین را گرفتند، استالین قطار سربازان را در مسیر برگشت منفجر کرد و تمام سربازانش را کشت. پرسیدند چرا این کار را میکنی؟! اینها فاتحان هستند. گفت اینها غرب را دیدند و الآن که برگردند، به کم راضی نمیشوند و میخواهند اینجا را غربی کنند! این روشها حتماً غلط است. تو باید مثل شیر، به میدان نبرد بروی و سالم بیرون بیایی، صید خودت را بگیری و پیروز بیرون بیایی. ما نمیخواهیم نسبت به غرب، «کورباش و دورباش» بگوییم. اتفاقاً میخواهیم همه با دیدۀ عبرتبین، به غرب نگاه کنند.
اخیراً دیدم بعضی از جوانها یک حرکتی انجام دادند که به آنها خسته نباشید میگویم، البته این کار نسبت به آن چیزی که باید انجام بشود، صرفاً یک نیمقدمی است که برداشته شده است. اینها رفته بودند در برخی از کشورهای غربی، با زن و مرد و دختر و پسر جوان صحبت میکردند و میگفتند: در ایران اگر آقا و خانم باهم بیرون بروند، آقا خرج خانم را میدهد. آنها میگفتند: در اینجا زن و مرد، دُنگی خرج میدهند! از زنها میپرسید: آیا خوب است که آقا خرج شما را بدهد؟ مثلاً یکی از آنها میگفت: بله، اینکه خیلی خوب است ولی اینجا یک چنین جوانمردیای پیدا نمیشود. (البته کلمۀ جوانمردی را بنده استفاده میکنم و نقل به مضمون میکنم) در ایران، مرد به زن احترام میگذارد و به او میگوید من در تمام طول عمر، خرجت را میدهم چون بر من واجب است که خرجت را بدهم. آن خانم غربی وقتی این حرف را شنید، گفت: واقعاً؟! اگر من با چنین کسی زندگی کنم هرچه بگوید حرفش را گوش میکنم. اصلاً چنین چیزی برایش قابل تصور نبود؛ اینقدر سبک زندگی آنها، برایشان زیبا جلوه داده شده است!
پیشرفت خوب است، اما به چه قیمتی؟
الآن مشکل ما چیست؟ بعضی از روشنفکرها و رسانهایهای ما نمیفهمند دموکراسی از دیکتاتوری بدتر است. درحالیکه این خیلی ساده است، پنجاه سال پیش علامۀ طباطبایی(ره) فرمودند دموکراسی از دیکتاتوری بدتر است علّتش را هم توضیح دادند. (ترجمه تفسیر المیزان/ج۴/ص۱۹۴) معلمهای دینی جرأت نمیکنند این حرف را در کتابهای مدرسهای بنویسند. چرا؟ میگویند «من چهطوری این حرف را توضیح بدهم؟ معلوم است که دموکراسی بهتر است!» پس این آمار جنایتها و کشتارها، چه میشود؟ آیا میدانی که این کشورهای پیشرفته با دزدی، جنایت و غارت، به این ثروت رسیدهاند؟ آیا میدانی اگر همین الآن کشورهای پیشرفته دست از غارت و ظلم بردارند، قدرت رقابت ندارند؟! خیلی از کشورهای جهان سوم صنعت آنچنانی ندارند اما اگر کشورهایی که صنایع پیشرفته دارند، همین الآن دست از غارت منابع جهان سوم بردارند، در رقابت شکست میخورند.
میگویند: «بَهبه! فلان کشور، چه ماشینهایی میسازد، فلان کشور چه تأسیساتی دارد…» اگر اینها همین الآن دست از غارت بردارند، دیگر نمیتوانند این چیزها را بسازند. اگر همین الآن، آمریکا دست از غارت و جنایت بردارد، صنایعش میخوابد! چرا اینقدر با ما مشکل دارند؟ اگر ما الآن قیمت نفت را در منطقه، به حدّ مطلوب بالا ببریم، آنها به گدایی و التماس میافتند. آنوقت قیمت ماشینشان چقدر میشود؟ بله؛ در دانش و تکنولوژی پیشرفت کردهاند، اما بدون جنایت شروع نکردند، بدون جنایت ادامه ندادند و همین الآن هم بدون جنایت نمیتوانند ادامه بدهند!
وقتی این حرفها را به بعضیها میگویی، بلافاصله میگویند: «پس ژاپن چطور؟ مگر ژاپن هم استعمارگر است؟» خُب ژاپن، در دست آنهاست و از خودش ارادهای ندارد. سرمایهشان و اموال و داراییهایشان در اختیار آنهاست. برخی میگویند: «خُب پیشرفت چین را چه میگویی؟» آیا شما حاضر هستی به سبک زندگی مردم چین، زندگی کنی؟ کدام ایرانی حاضر است مثل چینیها کار کند و زندگی کند؟ البته نمیگویم که ما تنبلی کنیم و کار نکنیم؛ کار کردن و منظّم بودن خوب است اما به چه قیمتی؟
میدانی در غرب، نظم و صداقت را به چه قیمتی بهدست آوردند؟ /خواستند ابرو را درست کنند، چشم را درآوردند!
بعضی چیزها برای ما تزئین شده است. شما نمیتوانی به کسی که غرب و تمدن غرب در ذهنش تزئین شده، تفکر دینی را منتقل کنی، چون او مدام دین را سیاه میبیند، نورانیت و صفای دین را نمیبیند. او اصلاً خودبهخود به سمت تنفر از دینداران میرود. برآورد شخصی بنده این است که بسیاری از مذهبیهای ما بلکه حزباللهیهای ما هنوز نتوانستهاند از مانع کورکنندۀ تزئین فرهنگ و تفکر غرب عبور کنند. مثلاً میگویند آنجا خیلی منظم کار میکنند! میدانی این نظم را به چه قیمتی بهدست آوردند؟ یا میگویند: آنجا در ادارات با آدم، درست و صادقانه برخورد میکنند. میدانی آنها چهطوری به این صداقت رسیدند؟ بعد ببین آیا شما حاضر هستی آنطوری صداقت داشته باشی؟ این از همان حرفهایی است که اگر بگویم، تحمّل نمیشود.
این ضربالمثل را شنیدهای که میگوید «آمد ابرو را درست کند، زد چشمش را کور کرد» فرض کنید به شما بگویند: یک دستگاهی آمده است که ابرو را خیلی خوب درست میکند، میخواهی مجانی به تو بدهیم؟ شما میگویی: اینکه خیلی خوب است. بعد میگویند: اما مشکلش این است که چشمت را کور میکند! شما نهتنها آن را نمیگیری، بلکه ناراحت هم میشوی و میگویی: این چه دستگاهی است که برای من آوردی؟ یک میلیارد هم پول اضافه رویش بگذاری و به من بدهی، من نمیگیرم! الان یک جاهایی در برخی از فرهنگها، یک امتیازهایی را ایجاد کردند و خواستند ابرو را درست کنند، اما چشم را درآوردند.
غربیها فرهنگ صداقت را به قیمت از بین بردن حیا در جامعه ایجاد کردند
اگر در یک جامعهای حیا را از بین ببری و صداقت را بر حیا ترجیح بدهی، دیگر صداقت در آن جامعه ارزش ندارد. آقای دکتر کاردان رئیس انستیتوی روانشناسی دانشگاه تهران و استاد روانشناسی اجتماعی بودند. ایشان میگفتند: فلان روانشناس غربی گفته است «در فرهنگ غرب، وقتی یک پسری بابایش از دنیا رفته و پول فراوانی به او ارث رسیده است، چرا باید غمگین باشد و دمِ در مجلسِ عزای پدرش بایستد؟ او طبیعتاً خوشحال است و میتواند پارتی بدهد!» آقای دکتر کاردان میگفت: ژاپنیها برای فرهنگ آمریکاییها این ضربالمثل را استفاده میکنند که «قورباغه را ببین، اینقدر دهانش را باز کرده که زبان کوچک حلقش هم پیداست!» از بس بیحیایی در بین آمریکاییها رواج دارد. آیا میدانید اگر در جامعهای بیحیایی رواج پیدا کند صداقت افزایش پیدا میکند؟ پس اگر در جامعهای صداقت افزایش پیدا کرد باید ببینید چرا افزایش پیدا کرده و آیا مبنایش درست است؟
صداقت ارزش اول در دین است، اما قبل از آن «حیا» است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت» (امالی شیخ صدوق/ص۵۱۰) یعنی اگر حیا نداری برو هر کاری دلت میخواهد انجام بده؛ من اصلاً نمیتوانم با تو کاری بکنم. وقتی حیا داشتی بیا من صداقت را برایت آموزش بدهم. صداقت اوّلین صفت مؤمنان است. اما قبل از اینکه مؤمن بشوی باید حیا داشته باشی و الّا اصلاً از ایمان با تو صحبت نمیکنند. اگر صداقت بر اساس منفعتطلبی و از سرِ بیرحمی به دیگران باشد چطور؟ این صداقت چه ارزشی دارد؟ خیلی وقتها آدمها از سرِ لطف به دیگران بعضی از حرفها را نباید بزنند چون اگر راستش را بگویند، طرف مقابل، دلش میشکند. اگر صداقت علامت یک خودخواهی خیلی شدید باشد چطور؟ اگر صداقت، بیمهری را رواج بدهد چطور؟ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» (جاثیه،۲۳)؛ بعضیها بتپرست بودند، بعضیها هواپرست بودند. هوای نفس، در غرب تئوریزه شده و به یک مکتب تبدیل شده که آن را میپرستند. آیا جرأت میکنی در مقابل آن بایستی
لوازم یدکی پراید پژو l90
یدک بازار ، قیمت بروز لوازم یدکی خودرو:
گلگیر پراید
۲۹۵۰۰۰
گلگیر ۴۰۵
۳۳۰۰۰۰
گلگیر سمند
۳۳۵۰۰۰
کاپوت پراید
۷۷۰۰۰۰
کاپوت ۴۰۵
۱۳۷۵۰۰۰
کاپوت سمند
۱۱۶۰۰۰۰
پیستون ۳۰ روآ
۴۵۲۰۰۰
رینگ ۳۰ روآ ریک
۳۰۵۰۰۰
رینگ ۲۰ روآ ریک
۳۰۵۰۰۰
لنت جلو پراید پارس ابی
۹۵۰۰۰
لنت عقب پراید پارس ابی
۱۱۴۰۰۰
لنت جلو تیبا پارس ابی
۱۸۶۰۰۰
لوازم یدکی پژو لنت عقب تیبا پارس ابی
۲۱۴۰۰۰
لنت جلو پراید هایکیو
۱۶۵۰۰۰
لنت عقب پراید هایکیو
۱۶۷۰۰۰
لنت جلو تیبا هایکیو
۲۶۹۰۰۰
لنت عقب تیبا هایکیو
۲۷۳۰۰۰
صافی آلومینیومی پراید
۱۷۵۰۰
صافی پلیمری ۴۰۵
۹۰۰۰
صافی سرکج پراید پلیمری
۹۰۰۰
واشر قالپاق ۴۰۵
۱۸۰۰۰
تسمه تایم EF7 اوبتی بلت
۳۶۸۰۰۰
تسمه دینام EF7 پاورگریپ
۲۲۰۰۰۰
ترموستات ال ۹۰ اورجینال
۲۰۷۰۰۰
واترپمپ پژو۲۰۶ تیپ ۵ سوخت آما
۲۴۷۰۰۰
میل لنگ پراید توس
۸۷۸۰۰۰
میل لنگ پژو توس
۱۱۰۷۰۰۰
واشر سرسیلندر کلیک
۲۰۷۰۰۰
تسمه دینام پراید دانگیل
۶۹۰۰۰
کیت کلاچ والئو تسمه دینام پژو ۴۰۵ دانگیل پریمیوم
۱۸۵۰۰۰
سنسور دریچه گاز پژو ۴۰۵ دیناپارت
۱۰۵۰۰۰
درب سوپاپ پژو ۴۰۵ مژده
۳۰۶۰۰۰
دیسک و صفحه پژو پری دمپر والئو
۱۱۹۸۰۰۰
واشر سرسیلندر پیکان ۱/۵ میل توس
۵۹۵۰۰
واشر سرسیلندر پیکان ۲میل توس
۶۰۵۰۰
واشر سرسیلندر روآ سال اورجینال ۴ لایه
۱۴۸۰۰۰
درب رادیات شرکتی
1380000
دیسک و صفحه پراید ایسین
۶۲۰۰۰۰
فنر لول جلو ۲۰۶
۱۷۰۰۰۰
چراغ جلو رانا کروز
۱۶۲۵۰۰۰
کمک عظام پراید
۳۰۵۰۰۰
کمک عظام تیبا
۳۷۵۰۰۰
کمک جلو ۴۰۵ عظام
۴۷۵۰۰۰
کمک عقب ۴۰۵ عظام
۳۶۰۰۰۰
کمک جلو سمند عظام
۴۷۵۰۰۰
کمک عقب سمند عظام
۳۶۵۰۰۰
کمک جلو ساینا ایندامین
۳۴۰۰۰۰
کمک عقب ساینا ایندامین
۲۹۵۰۰۰
کمک جلو پیکان عظام
۴۶۵۰۰۰
کمک عقب پیکان عظام
۲۶۰۰۰۰
تسمه دینام Ef7 پاورگریپ
۲۲۰۰۰۰
تسمه تایم ۴۰۵ اورجینال
۲۱۵۰۰۰
واتر پمپ t5 سوخت اما
۲۴۷۰۰۰
سرپلوس ۲۰ Abs فرانتک
۲۸۵۰۰۰
دیسک و صفحه ۴۰۵ ایساکو کد ۷۰۱
۱۰۳۰۰۰۰
سرپلوس ۲۲ خار Abs Hsb
۲۳۱۰۰۰
دیسک و صفحه ۴۰۵ والئو پری دمپر
۱۱۹۸۰۰۰
دیسک و صفحه ۴۰۵ والئو
۱۷۶۸۰۰۰
لنت جلو ۴۰۵ تکستار شرکت
۳۱۵۰۰۰
میلنگ پراید توس
۸۷۸۰۰۰
میلنگ ۴۰۵ توس
۱۱۷۰۰۰۰
دیسک و صفحه سکو پراید
۶۲۰۰۰۰
تسمه تایم Ef7 اوبتی بلت
۳۶۸۰۰۰
سرسیلندر لخت ۴۰۵ بشل
۲۰۸۰۰۰۰
دیسک و صفحه زانتیا ۲۰۰۰ والئو سبز
۳۲۴۵۰۰۰
دیسک و صفحه پراید دایکن
۷۷۰۰۰۰
لنت تکستار ۴۰۵
۳۱۲۰۰۰
تسمه تایم ۴۰۵ رایکالتون
۱۸۳۰۰۰
درب سوپاپ مژده
۳۰۷۰۰۰
واشر سرسیلندر کیک
۲۱۹۰۰۰
واشر سرسیلندر کلیک
۲۰۷۰۰۰
یاتاقان پراید
۲۰۰۰۰۰
یاتاقان ۴۰۵
۳۲۸۰۰۰
دیسک و صفحه ۴۰۵ دایکن
۱۴۷۰۰۰
سر سیلندر ۲۰۶ تیپ۲ ایساکو کامل
.
فروش ویژه
لنت تکستار ۴۰۵
۳۰۲۰۰۰
فقط امروز
فروش ویژه
استپر پراید دیناپارت اصلی
۱۴۸۰۰۰
فقط امروز
دیسک و صفحه ایساکو کد ۷۰۱
۱۰۲۰۰۰۰
فقط امروز
نیم موتور ۴۰۵ موجود
کیت کلاچ سکو وارداتی پراید
۶۱۵۰۰۰
تعداد تخفیف
تسمه تایم اصلی رایکالتون
پراید
۱۱۷۰۰۰
پژو
۱۷۸۰۰۰
کارتنی فقط امروز
واترپمپ امکو پراید
۱۸۵۰۰۰
کارتنی فقط امروز
کیت کلاچ ال ۹۰ دایکن
۱۲۵۰۰۰۰
موتور فن امکو
۲۴۸۰۰۰
بسته ۶ تایی
فقط امروز
سرپلوس tk 20 abs
۲۳۰۰۰۰ ⚠️
کارتنی
کیت کلاچ والئو آبی پری دمپر ۴۰۵
۱۱۹۰۰۰۰۰
بلبرینگ کلاچ پراید
کارتنی
hsb ۸۸۰۰۰
gt ۸۱۰۰۰
🛠️⚙️🛠️⚙️🛠️⚙️🛠️⚙️🛠️⚙️🛠️⚙️
کمک جلو سمند lx عظام
۴۸۰۰۰۰
کلید تک پل صبا سوراپارت
۱۷۵۰۰
کلید تک پل صبا سوراپارت
۱۸۵۰۰
کلید تک پل ۱۳۱ سوراپارت
۱۸۵۰۰
کلید دوپل ۱۳۲ سوراپارت
۱۹۵۰۰
کلید بالابر پژو اتو
۲۳۵۰۰
وایر شمع بوجیکورد ۴۰۵
۱۶۲۰۰۰
سوپاپ پراید یورو۴ ساوه
۲۸۰۰۰۰
سوپاپ پراید یورو۴ spr
۳۷۲۰۰۰
لنت جلو ۴۰۵ تکستار
۳۰۲۰۰۰
کمک جلو ۴۰۵ کوشاوران
۴۲۲۰۰۰
کمک عقب ۴۰۵ کوشاوران
۳۴۸۰۰۰
درب سوپاپ ۴۰۵ مژده
۳۱۲۰۰۰
پیستون ۴۰ پیکان عظام
۴۸۵۰۰۰
پیستون ۴۰ روا عظام
🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔷🔹🔷🔷
پژو ۴۰۵
۹۸۰۰۰۰
۲۰۶ تیپ۵
۱۰۴۵۰۰۰
پراید
۶۱۵۰۰۰
قیمت حمل بار باربری آریوبار
قیمت حمل بین شهری و شهرستان
دیگر نگران اذیتها و مشکلات اسبابکشی نباشید اگر حتی اطلاعاتی درباره جابجایی حمل اثاثیه منزل اسباب کشی اثاث کشی یا جابجایی وسایل و لوازم خود دارید میتوانید برای گرفتن اطلاعات نیز با کارشناسان ما در حوزه جابهجایی ارتباط برقرار کنید.
تمام کارشناسان ما آماده پاسخگویی به شما عزیزان برای رفع مشکلات نرخ کرایه خاور اسباب کشی بین شهری و همچنین ارائه خدمات به صورت شبانهروزی میباشند و از هیچ خدمتی به سلامت رساندن کالای شما دریغ نمیگذراند.
ممنون می شویم از اعتماد شما و سالها مشتریمداری از ما تا بتوانیم یکی از برترین سامانه های حمل بار جابجایی با رعایت اصول ایمنی سلامت رساندن کالا باشیم همیشه درصدد این بودیم که بتوانیم کیفیت را در جابهجایی به حداکثر برسانیم.
ازاینرو از پایانه باربری بین شهری سرویسهای ویژه بستهبندی نیز در حوزه جابهجایی استفاده کردهایم این سرویسهای بستهبندی برای وسایل مختلف به گونههای مختلف امکانپذیر هستند به وسیله مشمع های حباب دار یا باب رپ بابل استرس انواع چسب ۵ سانتی انواع روکشها انواع کیسههای جای پتو و رختخواب انواع کارتونهای ۵ لایه مستحکم برای بستهبندی و نگهداری از وسایل شما استفاده مینماییم.
از اینرو سامانه باربری آریو با استفاده از افرادی که اینگونه وسایل را به صورت تکنفره حمل می کنند مقداری از خسارت های ناشی از جابجایی را برای شما کاسته است استفاده از فردی که بتواند به صورت کاملاً حرفهای و خبره وسایل و لوازم شما را جابجا کند قطعاً کار راحتی نیست.
باربری آریوبار با قیمت حمل اثاثیه منزل بین شهری استفاده از تدابیری که طی سالهای آتی در حوزه جابهجایی به کار گرفته است توانسته است با استخدام افرادی که حد اقل و تجربهای در حوزه جابهجایی و حمل اثاثیه منزل دارند بتواند لوازم وسایل شما را به صورت کاملاً حرفهای برای شماره جابجا کند بدون اینکه هیچگونه از وسایل و لوازم شما آسیبی ببیند.