چهکار کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟/«مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به عزت و استقلال میرساند
إنشاءالله علوم انسانی در جامعۀ ما رشد کنند و همانطور که نخبگان ما بهدنبال رشتههای فنی و ریاضی و پزشکی میروند، بهدنبال رشتههای علوم انسانی هم باشند تا ما بتوانیم مرزهای دانش را در رشتههای علوم انسانی فتح کنیم، کمااینکه در تکنولوژی سخت هم دانشمندان جوان ما توانستند پیشرفتهایشان را به مرز دانش برسانند، تا بلکه دین و دانش دینی در جامعه بهتر جا بیفتد.
هرچقدر عقل بشری، فهم بیشتری دربارۀ انسان پیدا بکند، دینداری در جامعه بهتر خواهد شد، سوءتفاهمها نسبت به دین هم راحتتر برطرف خواهد شد. اگر خیلیها تلقیِ ناصحیحی از دین دارند، این تا حدی تقصیر حوزۀ علمیه هست که دین را خوب بیان نکرده است، اما تقصیر بخش علوم انسانی هم هست، اگر علوم انسانی بهتر در جامعه جا بیفتد و همین مقدار پیشرفتی که در علوم انسانی حاصل شده است، بهتر برای مردم بیان شود، مردم نگاه میکنند و میگویند: «این که همان دین است! این که همان کلام امامصادق(ع) است!»
البته ممکن است در روانشناسی و در دانشهای بشری، اشتباهاتی هم رخ بدهد، چون اینها نظریههایی است که اندیشمندان بر اساس تجربه آن را بدست میآورند لذا معمولاً گفته میشود که نتایج دانش بشری قابل تغییر هستند و ممکن است اشتباه باشند، شاید بعد از چند وقت بگویند که «فلان نظریه اشتباه بود» اما غالباً اینطور نیست. یک حکم فقهی هم ممکن است اشتباه باشد، فقیه هم میگوید «تا آنجایی که من بررسی کردم این کار را باید کرد…» ممکن است فقیه دیگری چیز دیگری بگوید، ممکن است همین فقیه نظرش چند وقت دیگر تغییر کند، با اینکه آنجا دانش تجربی نیست، دانش فقهی است، اما بالاخره آن هم حکمِ به ظاهر است، و ما داریم با همین دین زندگی میکنیم و تکلیفمان همین است.
عقل انسان میگوید «احتمالات قابل اعتنا را باید توجه کرد»
در علم پزشکی هم همینطور است، ممکن است چند وقت دیگر بگویند «ما باید بیشتر به حرف پزشکان سنتی گوش میکردیم» کمااینکه امیدوار هستیم وزارت بهداشت در این دولت جدید، نه لزوماً در قسمت پزشکی و درمان، بلکه حداقل در قسمت بهداشت، به طب سنتی بیشتر توجه کند، این برای جامعۀ ما خیلی بد است که از نظر طب سنتی نسبت به بعضی از کشورهایی که سابقۀ دیرینۀ ما را ندارند، عقبتر باشد. شاید همین بیماری کرونا با حضور جدی داروها و تغذیههایی که اطباء سنتی پیشنهاد میکنند، هم فراگیریاش کم بشود، هم بیماریها بهتر درمان بشود. تجربیاتی که بین مردم میبینیم کم نیست؛ کسانی که با داروها و غذاهایی که اهل طبسنتی پیشنهاد میدهند، بهبود کامل پیدا کردهاند. در اطراف خودمان اینجور افراد را کم ندیدیم و کم مواجه نشدیم با کسانی که در بیمارستان دچار فوت شدند و پرسیدیم و دیدیم که هیچ داروی سنتیای استفاده نکردند.
بنده نمیخواهم همینطوری نتیجه بگیرم و بگویم «بر اساس همین مشاهداتی که ما در اطرافمان داشتهایم، پس باید به سمت طب سنتی رفت» بلکه میخواهم بگویم این کار عقلانی است که ما به سمت طب سنتی برویم. علم پزشکی هم که تمام دانشهایش وحی منزل نیست، ممکن است پسفردا دربارۀ پروتکلهای کرونا هم بگویند «باید یک روش دیگری بهکار گرفته میشد…» یا ممکن است تشخیصشان دربارۀ دارو تغییر پیدا کند، ممکن است در مورد واکسن، نظرشان تغییر کند، ولی بالاخره بر اساس آخرین دریافتهای پزشکی داریم زندگی میکنیم و البته خوب است که طب سنتی هم در نظر گرفته بشود؛ طب سنتی هم یک برداشتهایی از طبیعت انسان و تغذیه و اموری از این قبیل دارد.
عقل انسان به آدم میگوید که «احتمالات قابل اعتنا را توجه کند» فقه هم همین است. فقیه میگوید «من طبق آخرین بررسیها به این نتیجه رسیدم» واقعاً ممکن است یک فقیهی نظرش دربارۀ یک فتوا تغییر کند؛ با اینکه دانش تجربی نیست. کمااینکه برخی از فقها و مراجع محترم ما برخی از فتواهایشان طی زمان تغییر کرده است و اشکالی هم ندارد. ولی این معنایش این نمیشود که چون احتمال دارد یک فقیه نظرش بعداً تغییر کند یا چون چندتا فقیه نظراتشان با هم متفاوت است، ما کلاً فتوا و نظر فقهی را از اعتبار ساقط بدانیم. دانش تجربی هم همینطور است؛ چون ابطالپذیر است معنایش این نیست که کلاً آنها را از نظر دور بداریم و ترکشان کنیم.
اکثر یافتههای دانش تجربی، نهتنها ضددین نیست، بلکه مؤید برخی از حرفهای پیچیدۀ دین است
شما وقتی در دانش تجربی و به ویژه در روانشناسی، دقت میکنید میبینید مرز دانش به جایی رسیده است که مدام اینها شاهد و مؤیداتی برای سخنان خدا و پیامبر(ص) هستند که این مطالب را اولیاء خدا از طریق وحی و حکمت و عقل به ما فرمودند. شما میدانید خدا ممکن است به یک کافر هم یک حکمتی بدهد، به یک منافق هم یک حکمتی بدهد، و حکمت گمشدۀ مؤمن است. اما شما وقتی بیایید سراغ دانش تجربی و بگویید «آخرین دانش تجربی بشر میگوید که تربیت درست یک انسان اینگونه است…» معمولاً افراد راحتتر تسلیم میشوند، و بعد میتوانید به او بگویید که «خدا همین را گفته است به اضافۀ یک نکتۀ دیگر…» این روش معقولی برای متقاعد ساختن انسانها است؛ یعنی دیدن آنچه در دانش تجربی به اثبات رسیده است برای پذیرش دین در نود درصد موارد رهگشا است.
شما فکر نکنید در دانش تجربی در هر رشتهای که ببینید، اکثر حرفها ضددین است، اتفاقاً بنده با بررسیهای متعدد در دانشهای مختلف نگاه کردهام و میبینم اکثر حرفها نهتنها ضددین نیست، بلکه مؤید برخی از حرفهای پیچیدهای است که ما قبلاً در دین میشنیدیم و حتی آنها را خوب نمیفهمیدیم و الان دانش تجربی کمک میکند که آنها را خوب بفهمیم.
اصلاً پیامبران چهکار میکنند؟ عقل انسان را پرورش میدهند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» (نهجالبلاغه/خطبه۱) خب عقل انسان پرورش پیدا بکند چقدر حکیمانه به تجربهها نگاه میکند. ببینید أمیرالمؤمنین علی(ع) چقدر به تجربه اعتنا دارند؛ ایشان به ابوموسی اشعری فرمودند: کسی که به عقل و تجربه بیاعتنایی کند و آن را زیرپایش بگذارد، شقیّ است! (إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ؛ نهجالبلاغه/نامه ۷۸) در دین ما تجربه خیلی محترم است.
خیلی از توصیههای اخلاقی را میشود با ادبیات روانشناسی بیان کرد/ دین نمیگوید «عقلت را تعطیل کن و هرچه خدا گفت بگو چشم!»
بنده میخواهم یک پیشنهاد بدهم؛ شما خیلیوقتها بهجای اینکه بگویید «این یک مسئلۀ اخلاقی است و باید رعایت بشود» از گزارههای روانشناسی استفاده کنید؛ در روانشناسی چه میگویند؟ مثلاً اینطوری میگویند: «اگر این کار را بکنی بیماری روحی یا روانی داری…» آنوقت میبینیم قرآن هم اتفاقاً همینطوری سخن میگوید، مثلاً میفرماید: «فی قُلوبِهُم مَرَض» اینها در دلهایشان بیماری هست. بعد وقتی پیش روانشناسها میرویم، آنها هم میگویند: بله، ما هم این را بیماری میدانیم.
این پیشنهاد فایدهاش این است که تعصبات ضددین از بین میرود. دین معنایش این نیست که «عقلت را تعطیل کن و هرچیزی خدا گفت بگو چشم!» اتفاقاً دین یعنی خدا میآید عقل تو را فعال میکند، آنوقت یکی از منابع فهم دین میشود خود عقل! الان فقها هم همین کار را میکنند، یکی از منابع دین، عقل است، یکی از منابعش هم وحی است. فقها که عقل خودشان را تعطیل نمیکنند و فقط بخواهند به وحی بپردازند، اصلاً این شدنی نیست و امکان ندارد. همان وحی را هم بخواهد بفهمد باید با اصول عقلانی بفهمد. لذا یک علمی داریم به نام «اصول فقه» و این اصول فقه، اکثرش گزارههای عقلانی است. و فقها و علما مینشینند دعوای عقلی میکنند.
شاید جوانهای ما ندانند که دقیقاً نیمی از وقت یک طلبه و عالم دینی که سی الی چهل سال درس میخواند، دعوای عقلی است. یعنی کاملاً بدون دین و خدا و پیغمبر و بدون اعتقاد و بدون اسلام هم میتوانید این بحثها را مطرح کنید. لذا در حوزه، عقل را پرورش میدهند. بعضیها وقتی از دور یک آخوند را نگاه میکنند که قال رسولالله(ص) میگوید و قال الصادق(ع) میگوید و قال الله تبارک و تعالی میگوید، فکر میکنند او عقل خودش را تعطیل کرده و فقط هرچه خدا میگوید دارد آنها را نقل میکند! درحالیکه عالم دینی نقّال نیست؛ او اگر عقل را بهکار نگیرد، حتی کلام خدا را هم نمیفهمد و اصلاً خود خدا دستور داده است که اینجا عقلت را بهکار بگیر.
امروز دانش تجربی در علوم انسانی، کمککننده و متقاعدکنندۀ انسانها برای پذیرش دین است
بهطور کلی، دانش تجربی در علوم انسانی امروز کمککننده و متقاعدکنندۀ انسانها برای پذیرش دین هستند. مثلاً شما وقتی در دانش تجربی، اصولی را که برای تربیت فرزند وجود دارد، نگاه کنید میبینید واقعاً خیلی از حرفهایی که دین دنبالش هست، اینها هم دنبالش هستند و باید همانها را تبعیت کرد. الان در خیلی از دعواهایی که ما در صحبتهایمان با آموزش و پرورش داریم، میتوانیم کلاً سخن خدا و پیغمبر را کنار بگذاریم و بر اساس دانش تجربی همۀ آن دعواها را به نتیجه برسانیم.
خدا در قرآن هم همین را میفرماید، یعنی میفرماید که اگر عقلت را بهکار نگیری دین را نمیفهمی، صحّت کلام خدا را نمیفهمی، وحی را نمیپذیری. ما تماماً براساس عقل باید پیش برویم و البته عقل تجربی هم کمک میکند. در روایات هست که تجربه برای فربه شدنِ عقل کمک میکند (الْعَقْلُ غَرِیزَةٌ تَزِیدُ [یَزِیدُ] بِالْعِلْمِ بِالتَّجَارُبِ ؛ غررالحکم/۱۷۱۷) همین علم تجربیِ خطاپذیر و ابطالپذیر، برای فربه شدن عقل کمک میکند. همانطور که پیغمبر(ص) هم کلماتی را از آسمان میآورد آنهم برای فربه شدن عقل کمک میکند.
برای انسان امروز راهی برای گریز از دین باقی نمانده است، شما براساس تجربۀ بشری هم اگر بخواهید دقیق عمل کنید بسیاری از حرفهای دین را اجرا کردهاید. نمونههای فراوانی در دین داریم که دلالت بر این معنا دارند.
استقلال و عزت نفس، یک امر فطری و عقلانی است
بحث ما در این جلسات اخیر، دربارۀ استقلال بود، استقلال یک امر فطری است، عقل انسان اگر بدون وحی هم باشد میتواند به استقلال بها بدهد و بها میدهد، عزت نفس هم یک امری عقلانی است، در علوم تجربی به شدت دارند روی عزتنفس کار میکنند، کاری به قیامت هم ندارند، کاری به این هم ندارند که این حرف را کدام پیغمبر گفته و سیدالشهدا بخاطرش شهید شده است. شما ممکن است اینجا یک سؤالی بکنید و بگویید: اگر علوم تجربی اینقدر حرفها خوب در آن هست پس چرا جهان را سعادتمند نکرده است؟ بله؛ اینجاست که نیاز به دین مطرح میشود. در همین جلسه، یک نمونهاش را عرض خواهم کرد.
عقل انسان و حتی عقل تجربی، دلالت میکند بر استقلال و عزت انسان و تأییدش میکند، میگوید که استقلال و عزت لازم است؛ برای خلاقیت انسان، برای زندگی آرام انسان. دین هم میآید یکدفعهای خدا به آن یک گزاره دیگر هم اضافه میکند، میگوید اگر این کار را نکنی، قیامت از تو سؤال میکنم.
اگر پایگاه عزت و استقلال، عقل آدم است پس دین چهکار میکند؟ دین «انگیزه» به آن اضافه میکند
پایگاه عزت و استقلال، عقل آدم است، پس دین چهکار میکند؟ دین یک نکته را اضافه میکند؛ میگوید «حالا تو اگر استقلال خودت را از دست بدهی، من تو را به دوزخ خواهم کشاند. من روز قیامت از تو سؤال میکنم که با این نعمت چهکار کردی؟» البته دین یک حرف دیگر هم میزند، میگوید: اگر تو به سمت استقلال بروی من کمکت میکنم. خدا مکرر در قرآن، خودش را به عنوان ناصر و یاریکننده معرفی میکند. و یکی از رایجترین عذابهای خدا در قرآن همین است؛ میفرماید «من کمکشان نمیکنم» (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّار….وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ ؛ آلعمران/۹۱)؛ یعنی من باید کمک کنم، یعنی خدا کمککننده است، اما کافر خودش را از کمک خدا محروم میکند.
آقای بهجت(ره) میفرمودند که هرچه دین میگوید، عقل خود آدم هم میتواند به آن برسد… پس چرا ما نفهمیدیم که مثلاً نماز صبح چرا باید دو رکعت باشد؟ یا اصلاً چرا باید اینجوری نماز بخوانیم؟ خب ما کار نکردیم که نفهمیدیم و الا قابل فهم است. مثل اینکه شما چون پزشکی نخواندهای، نمیدانی الان چه نسخهای باید بنویسی، اگر خوانده بودی، الان میدانستی. لذا آیتالله بهجت میفرماید که اوامر و احکام الهی، همه ارشادی هستند، یعنی خودت هم میتوانستی با عقل خودت بفهمی. دین چهکار میکند؟ دین میآید جهان عقلانیت انسان را توسعه میدهد، تضمین میکند، تحریک میکند، جایزه میدهد.
مثلاً شرکت کردن در انتخابات، یک امر معقول است و حق شما هم هست. دین چهکار میکند؟ میفرماید اگر از این حقت استفاده نکنی من روز قیامت از تو سؤال میکنم، چرا با بیاعتناییات به جامعه ضربه زدی؟! دین هیچ توصیۀ غیرعقلانیای ندارد، اگر عقلمان را کار بیندازیم عقلانیتِ همۀ توصیههای دینی را میفهمیم. دین فقط «انگیزه» به آن اضافه میکند؛ با پاداش و جزایی که دارد. جالب است که شیوۀ پاداش و جزایش هم بهگونهای است که استقلال تو را بههم نریزد، و این راز مظلومیت همۀ اولیاء خدا است. شیوۀ انگیزه دادنش هم با تبلیغات و عملیات روانی مسموم نیست، با فریب و اغوا نیست، زیاد تلاش نمیکند بههر قیمتی برایت چیزی را جا بیندازد. باز هم استقلالت را در همان تبلیغاتش رعایت میکند تا خودت بفهمی.
خُب حالا چه کسی گفته است که عزت نیاز انسان است؟ همۀ علماء انسانی میگویند، همۀ انبیاء و اولیاء هم میگویند، اصلاً معلوم است؛ اگر به خودت هم مراجعه کنی این را میفهمی. نمیخواهد زیاد دانش داشته باشی، فطرت و وجدانت این را میگوید. پایگاه اصلی عزت، استقلال آدمی است. اگر فکر کنی، خودت به این نتیجه میرسی.
استقلال و عزتِ ما، دشمنانی دارد؛ از لذتهای کم گرفته تا ابلیس و غارتگران
حالا یک سؤال پیش میآید: من برای رسیدن به این استقلال و عزت باید چهکار کنم؟ دزد استقلال و عزت هم وجود دارد؛ از لذتهای کم و کوچک گرفته تا ابلیس، تا دشمنهایی که میخواهند من را غارت کنند.
انسان در دنیا دشمن دارد، کور باشد کسی که این دشمنیها را نبیند. از آن اول، هابیل و قابیل باهم دعوا کردند سر چه بود؟ انسانها باهم جنگ دارند و خیلیها اگر زورشان برسد همدیگر را میدرند، همه که خوب نیستند. تو در مقابل دشمن، خودت هم باید بتوانی مقاومت کنی، این هم یک واقعیت است که انسان دشمن دارد. بعضیها در این کشور خیلی تلاش کردند، چند دهه تلاش کردند به جوانهای ایرانی بگویند «اصلاً دشمن یعنی چه؟ چرا میگویید که ما دشمن داریم؟! بروید راحت زندگی کنید، این حرفها چیست؟!» درحالیکه ما دشمن آشکار داریم.
خب، حالا من میخواهم به این استقلال برسم، و این استقلال من هم بالاخره دشمن دارد، باید در مقابل آن هم از استقلالم دفاع کنم، استقلال من، دزد هم دارد و از این جهت، کارم سخت شده است. اما چطوری باید به این استقلال برسم؟
چهکار کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟/ «مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به استقلال و عزت میرساند
چند جلسه دربارۀ استقلال صحبت کردیم و باهم توافق کردیم که باید انسان مستقلی باشیم، آیا کار تمام است؟ نه، تمرین لازم دارد. شما چند سال میخواهی عمر کنی؟ هفتاد سال؟ هشتاد سال؟ إنشاءالله که صد و ده ساله بشوی، پس یک تمرین صد و ده ساله هم برای مستقل بودنت لازم داری، یعنی به اندازۀ همۀ عمر!
ما چهکار باید کنیم تا انسان مستقلی بشویم؟ خیلی تعبیر روشن، مشهور و سادهای دارد به نام «مسئولیتپذیری» که متأسفانه این تعبیر هم دشمنانی دارد، یعنی این حقیقت، این مفهوم و این روشِ بهدست آوردن استقلال و عزت، دشمنانی دارد که این دشمنان در بین عموم افراد جامعه، به بدی هم شناخته نمیشوند، ولی ما آنها را باید افشاء کنیم.
«مسئولیتپذیری» مهارتی است که انسان را به استقلال و عزت میرساند. مسئولیتپذیری یعنی چه؟ یعنی انسان یک تعهد درونی داشته باشد که هر کاری را میخواهد انجام بدهد، آن را با خلاقیت، با شناخت و با سعی خودش برود انجام بدهد نه با فشار بیرونی، نه با نظارت بیرونی. حس مسئولیت را باید در فرد بالا برد، در مدرسه باید احساس مسئولیت را در کودکان افزایش داد. برای اینکه احساس مسئولیت افزایش پیدا کند باید چهکار کرد؟ باید قوانین را کاهش داد، باید فرصت خطا داد، باید امکان خطا کردن داد، و اگر خطا کرد، نباید زیاد سرزنش بکنی، و الا باز هم نتیجهاش مثل آن وقتی میشود که قانون زیاد باشد. مثلاً اینکه بگویی «من قانون نمیگذارم اما خیلی فلانفلانشده هستی اگر این خطا را انجام بدهی!» خب این «فلانفلانشده» که گفتی، پدرش را در آورد! اگر قانون بگذاری بهتر است از اینکه فحش بدهی! «یعنی او خطا بکند و باز هم من احترام بگذارم؟» بله. چون میخواهیم تعهد درونی او را رشد بدهیم تا خودش بخواهد کار خوبی را انجام دهد یا کار بدی را انجام ندهد.
برخی انتقاد میکنند که چرا دینی حرف نمیزنی و صریحاً از روانشناسی استفاده میکنی؟
دهخدا در ترجمۀ لغوی «مسئولیت» نوشته است: مسئولیت به معنای ضمانت و تعهد است، یعنی به گردن او، در عهدۀ او، در ضمان و پایبندیِ او بودن است، یعنی چیزی را آدم به گردن کسی بیندازد و او تضمین بکند، به عهده بگیرد.
حالا بگذارید یکمقدار از روانشناسی و از صحبتهای روانشناسان خارجی و داخلی استفاده کنم و احساس مسئولیت را برای شما تعریف کنم تا ببینیم آیا روانشناسها حرف غلطی در این زمینه زدهاند یا حرفشان درست است؟ بعضیها از بنده انتقاد میکنند و میگویند که شما چرا دینی حرف نمیزنی؟ صریحاً داری از روانشناسی استفاده میکنی. خُب روانشناسی یعنی چه؟ اگر این روانشناس، عقلش درست رسیده باشد، این کار ما یعنی استفاده از عقل! در جامعهشناسی هم همینجور است، در علوم سیاسی هم همینجور است.
برترین دانشمندان علوم سیاسی کشور ما که در همۀ دنیا تدریس میکنند و به عنوان استاد از ایشان دعوت میکنند، میگفتند «از اول معلوم بود که برجام نتیجه نمیگیرد.» خُب اگر من الان حرف ایشان را بگویم، مگر بد است؟ ما الان مشکلی که با سیاستمدارانمان داریم سرِ دانش و عقلانیت است، همان مشکلی که أمیرالمؤمنین با ابوموسی اشعری داشت و به او فرمود: عقل و تجربه را زیر پا نگذار. (إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ نَفعَ ما اُوتِیَ مِنَ العَقلِ و التَّجرِبَةِ؛ نهجالبلاغه/نامه ۷۸)
مسئولیتپذیری یک الزام و تعهد درونی است/ مسئولیتپذیری سه ویژگی دارد: تشخیص، تصمیم، خلاقیت
یکی از روانشناسان تربیتی اینطور تعریف میکند: مسئولیتپذیری یک الزام و تعهد درونی از سوی فرد است برای انجام مطلوب همۀ فعالیتهایی که بر عهدۀ او گذاشته شده است. او معتقد است مسئولیتپذیری از دورن فرد سرچشمه میگیرد. فردی که مسئولیت کاری را به عهده میگیرد، توافق مینماید که یک سری فعالیتها و کارها را انجام بدهد، یا بر انجام این کارها توسط دیگران نظارت کند.
شخص دیگری در اینباره میفرماید: «مسئولیتپذیری یعنی الزام و تعهد درونی، که دارای سه ویژگیِ تشخیص، تصمیم و خلاقیت است» اینکه ما میگوییم آئیننامهها را در مدرسه کمرنگ کنید، برای همین است. آیا میشود مدرسههای ما اینطوری بشوند؟ مثلاً از دانشآموز بپرسند: شما کِِی تصمیم داری امتحان بدهی؟ کِی میخواهی یک ارزیابی علمی بدهی که ببینی در تلاش علمیِ خودت، به چه نتیجهای رسیدهای؟ مثلاً این هواپیمای کوچکی که ساختی، میخواهی پرواز بدهی ببینی درست کار میکند یا نه؟ خب کسی که یک هواپیما یا کاردستی ساخته است، خودش مشتقاق است که امتحانش کند، اصلاً روز جشن اوست، پدر و مادرش را هم صدا میزند که موقع آزماش هواپیمایش به مدرسه بیایند. امتحان در اصل باید اینطوری باشد.
الان در مدرسهها امتحان تبدیل شده است به عامل استرس!
الان در مدرسهها امتحان تبدیل شده است به عامل استرس، عامل فراموش کردن همۀ آنچه آموخته و عامل نفرت پیدا کردن از درس و تحصیل. امتحان در اصل چطور باید باشد؟ مثلاً این هواپیمایی که درستش کردهای، پرواز بده تا ما ببینیم؟ نترس؛ حالا ممکن است هواپیمایت سقوط بکند، ولی ما به زحمتت نمره میدهیم، مامانت هم میآید بغلت میکند میگوید «آفرین پسرم تو زحمت خودت را کشیدی، فلانی و فلانی هم اولین هواپیماها را که پرواز دادند سقوط کرد.»
مسئولیتپذیری به سه ویژگی مربوط است: تشخیص، تصمیم، خلاقیت. ویژگی تشخیص یعنی اینکه خودت باید تشخیص بدهی. مثلاً اینکه چند نوع امتحان را جلوی تو بگذارند و بگویند: «تو فکر میکنی کدامیک از انواع این امتحانها برایت مفیدتر است و تلاش علمی تو را بهتر نشان میدهد؟» نه اینکه معلم بخواهد با امتحانش، تو را گیر بیندازد! مثلاً تو رفتهای کلّی مسئله حل کردن یاد گرفتهای و در زمینۀ حل مسئله تلاش کردهای، آنوقت این معلم میآید چهارتا سؤال حافظهای از تو میپرسد و نابودت میکند! یا همین کنکوری که نوعاً به قتل عام استعدادهای جوانهای ایرانی منجر میشود.
اگر از مطلب راضی بودید آنرا برای دوستانتان به اشتراک بگذارید