دستگاه اره نواری فولاد بر چیست و از کجا میتوان خرید؟
یکی از مهم ترین ماشین آلات کارگاههای ساخت و صنایع و کارگاههای کوچک و بزرگ صنعتی دستگاه اره نواری فولادبر میباشد. از این دستگاه برای برش انواع فلزات سرد استفاده میشود که به دلیل سرعت بالا و دقت قابل ملاحظه در برش همواره یکی از گزینه های مطمئن برای برش انواع متریال هاست.
زمینه استفاده و روش کار دستگاه اره نواری فولادبر
دستگاه اره نواری در صنایع فلزی جهت برش انواع فلزات مانند فولادهای آلیاژی، پروفیل و فولادهای ساختمانی و فلزاتی مانند مس ،آلومینیوم ،برنج و … استفاده میشود.
روش کار دستگاه اره نواری به این شکل است که یک اره فلزی با طول بلند با دندانه های بسیار دقیق جهت برش روی دو محور و چرخ سوار شده که توسط یک موتور قدرتمند و البته تابلوی فرمان به بدنه یک دستگاه مکانیکی فولادی ، انعطاف پذیر و مستحکم متصل گردیده است.
در دستگاه اره نواری، تیغه اره از میان دو بازوی نگهدارنده عبور داده می شود که در مقطع میان بازوها تیغه کاملا صاف و بدون لغزش جهت برش آهن ، فولاد و فلزات دیگر نگه داشته می شود. در این روش اره نواری در تماس دایمی با قطعه کار اقدام به برشکاری می نماید.
استفاده از اره نواری فولادبر در صنایع دیگر
به مرور زمان و توسعه صنعت ، استفاده از دستگاه های اره نواری در دیگر صنایع رونق یافت بطوریکه اکنون در صنایع نساجی (جهت برش انواع پارچه و چرم )، صنایع غذایی (جهت برش گوشت، نان ، ماهی و …) ، صنایع ساختمانی (جهت برش سنگ ،شیشه ،لاستیک) و صنایع بهداشتی (جهت برش دستمال کاغذی ،مقوا و …) و دیگر صنایع بکار گرفته میشود.
استفاده جهت برش انواع متریالها، سرعت بالا، دقت فوق العاده، هدر رفت بسیار کم و حفظ خواص اولیه قطعه برشکاری شده و همچنین اپراتوری بسیار آسان، از مزایای اره نواری است.
نحوه خرید دستگاه اره نواری فولادبر
حال پس از آشنایی با دستگاه اره نواری فولادبر و کارکرد آن به سراغ نحوه خرید این دستگاه مهم و با ارزش برویم.
شرکت های صنعتی بسیاری وجود دارد که در زمینه تولید و فروش دستگاه های صنعتی علل الخصوص دستگاه اره نواری فولادبر فعالیت دارند ولی یکی از بهترین شرکت ها در زمینه تولید و فروش دستگاه های صنعتی ، شرکت تولیدی صد صنعت است.
شرکت تولیدی صدصنعت اولین و تنها مجموعهای میباشد که در زمینه طراحی و ساخت و تولید دستگاه اره نواری برش فلزات استاندارد و همچنین انواع دستگاه سنگبری ، کاشی و سرامیک در ایران فعالیت می کند. این شرکت با افتخار اعلام میدارد که پیشرو در زمینه بومی سازی و سفارشی سازی دستگاه های خود در راستای سهولت و کارآیی دستگاه برای مشتریان خود بوده و همواره رضایت مشتریان خود را در اولیت اصلی ساختار تولید و فعالیت خود قرار داده است.
ویژگی های دستگاه های اره نواری فولادبر شرکت تولیدی صد صنعت
همانطور که می دانید فلزات به صورت ورقه ایی یا شاخه ایی عرضه می شوند ، همانند سنگ برای برش این فلزات به ابعاد دلخواه نیز مرسوم است که از دستگاه های فرز دستی استفاده شود که آن نیز مشکلات زیادی را دارا می باشد. دستگاه اره نواری برش فلزات صد صنعت برای برش فلزاتی که به صورت شاخه ایی می باشند ، مناسب است و می تواند آنها را در زاویه های مختلف و در ابعاد دلخواه برش دهد. این دستگاه ها در ابعاد مختلف و برای کاربری های مختلف تولید می شود. از این دستگاه های نیز برای برش پروفیل های فلزی نیز استفاده می شود.
بعضا برخی از مشتریان این شرکت از این دستگاه ها برای برش انواع اجسام استفاده می کنند که بسیار هم در این نوع کاربری نیز مورد پسند بوده و دستگاه اره نواری صد صنعت را به دستگاهی به غیر از فلز بر نیز تبدیل کرده است.
هدف از ساخت دستگاه اره نواری فولادبر
هدف از ساخت و تولید دستگاههای اره نواری برش فلزات صد صنعت استفاده آنها در زمینه صنعت و کارخانجات و کارگاه ها بود ، با توجه به این این محصول از حارج از کشور وارد شده و ارز بری بالایی نیز داشته شرکت تولیدی صد صنعت این را وظیفه خود دانسته تا در ابتدا با یکی از شرکت های معروف این زمینه در کشور ایتالیا همکاری داشته و دانش تولید آن را فرا بگیرد ، سپس آن را در تولید این محصول در کشور ایران عزیز شریک کرده و پس از آموزش نیروهای شرکت تولیدی صد صنعت این امر مهم همراه دانش بروز شده آن در اختیار شرکت تولیدی صد صنعت قرار گرفته به نحوی که اینبار شرکت تولید صد صنعت بود که محصولات خود را کشورهای دیگر صادر می کرد.
این زمینه شروع تولیدات با کاربری و سبک متفاوت دستگاه های اره نواری فولاد بر و برش انواع فلزات در شرکت تولیدی صد صنعت برای صنعتگران گرامی شد.
شرایط پشتیبانی و گارانتی و آموزش کار با دستگاه ها به چه صورت می باشد ؟
شرکت تولیدی صد صنعت به این جمله اعتماد راسخ دارد که فروش پایان کار نیست بلکه آغاز یک تعهد است. ضمن این اعتقاد ما به این حقیقت اعتقاد داریم که بهترین تبلیغ رضایت مشتریان محترم از محصولات ما می باشد. در همین راستای شرکت تولیدی صد صنعت با اتکاء بر دانش بالای پرسنل فنی و کارآزموده خود ، همچنین با در اختیار داشتن ماشین آلات و تجهیزات پیشرفته تعمیرات با استفاده از متد روز در امر پشتیبانی و گارانتی محصولات خود سعی در انجام تعهدات خود دارد. دستگاه های اره نواری دارای ۱۲ ماه گارانتی واقعی بوده و پس از آن ما ۱۰ سال خدمات پس از فروش به شما را متعهد می شویم.
شرکت تولیدی صد صنعت با توجه به اینکه مدعی است که تمامی قطعات دستگاه های خود را از ۰ تا ۱۰۰ می تواند خودش تولید نماید ، این اطمینان را به مشتریان گرامی می دهد تا اصلا نگران تامین قطعات کاربردی و حیاتی خود نباشند و ما در همه حال در کنار ایشان خواهیم بود.
در زمینه آموزش کار با محصولات شرکت تولیدی صد صنعت ، دفترچه راهنما و سی دی فیلم آموزش های اوپراتوری دستگاه های خود را همراه با فروش این دستگاه ها در اختیار شما مشتریان گرامی قرار داده و این تعهد را می دهد که در هر زمانی که شما نیاز به حضور کارشناسان فنی ما داشته باشید پس از انجام مراحل هماهنگی با واحد پشتیبانی ما ، در کنار شما بوده و هرگونه آموزشی که شما نیاز داشته باشید را به صورت حضوری برای شما برگزار خواهند کرد.
تکیهگاه
ما از اول این نیاز را میفهمیم که به یک تکیهگاه نیاز داریم. در کودکی پدر و مادر تکیهگاه ما میشوند؛ وقتی بزرگ میشویم این نیاز برطرف نمیشود، بلکه باید تکیهگاه بزرگتری پیدا کنیم. کسانی که فکر میکنند میتوانند به خودشان اتّکا داشته باشند، یا به این و آن تکیه کنند، خیلی اشتباه میکنند. تنها تکیهگاه انسان خداست.
برای رفع سوءتفاهمها و دوقطبیهای کاذب، باید ادبیات دینی و انقلابیِ ما اصلاح شود/ از دلسوزان انقلاب میخواهم در ادبیات خود تجدیدنظر کنند / دوقطبیِ حقیقی در کشور «خیالپردازان-واقعبینان» است/ در هر دو جریانِ اصلاحطلب و اصولگرا، آدمِ خوب و بد هست/ انتخابات محل این است که ببینیم «چه کسی عاقلتر است؟»/ وقتی مجلس شفاف نباشد، چطور میشود دولت را شفاف کرد؟!
مبنای از بین رفتنِ دوقطبی کاذب «اصلاحطلب-اصولگر»، در اصلاح ادبیات دینی و انقلابی است. تا وقتی ادبیات دینی ما سوءتفاهمبرانگیز باشد و دین را اینطور معرفی نکنیم که «دین چیزی غیر از واقعگرایی نیست»، دعوای اصلاحطلب-اصولگرا وجود خواهد داشت. دین و انقلاب یعنی واقعبینی و عقلانیت؛ مگر کسی سر اصل «عقلانیت» دعوا دارد؟! دین و انقلاب، پیامش همین است.
باید یک «نهضت رفع سوءتفاهم» راه بیندازیم
- ما باید دو مشکل بزرگ را در عرصه رسانه حل کنیم. رسانههای دینی ما رسانا نیستند. رسانههای ضددینی هم اغواگر هستند. لذا مردم باید بتوانند از اغوای رسانههای ضددین، عبور کنند و از اسارت آنها نجات پیدا کنند. رسانههای دینی ما هم -که در انتقال پیام دین، ناتوان هستند- باید بتوانند سوءتفاهمها را کاهش بدهند.
- ما به زودی باید همه باهم، بهصورت هماهنگ، برای برپایی یک نهضتی به نام «نهضت رفع سوءتفاهم» اقدام کنیم. این نهضت رفع سوءتفاهم موجب میشود خیلی از کسانی که در دنیا با دین آشنا نیستند، تعریف حقیقیِ دین را پیدا کنند (یعنی تعریف دین، بهطور کلی، نه فقط دین اسلام) و نیز موجب میشود که تعریف کلی انبیاء الهی و رسالت آنها را پیدا کنند. بعدا میشود صحبت کرد کدام دین کاملتر است.
دین باید یک امر عقلانی تلقی شود
- یقینا اگر بتوانیم دین را خوب توضیح دهیم، مردم جهان، دین را به عنوان یک برنامه عقلانی و واقعبینانه خواهند پذیرفت. الان دین یک چیزی شبیه «قومیت» شده است درحالیکه موقع ورزشکردن یا غذاخوردن، قومیت مهم نیست و مثلا کسی نمیگوید که «من چون ایرانی هستم یا چون مسلمان هستم، ورزش میکنم یا غذا میخورم!» چون ورزشکردن و غذاخوردن یک امر عقلانی است. دین هم باید همینطور تلقی شود؛ یعنی فراتر از فرهنگها، فراتر از زبانها، فراتر از قومیتها، دین باید یک امر عقلانی تلقی شود.
- اگر مردم جهان، این تعریف ما را از دین بدانند، همه به دین علاقهمند خواهند شد؛ دین یک برنامه برای زندگی بهتر است، یک برنامه فوقالعاده واقعبینانه و مثبتنگر است، دین یک برنامهای است که اهل هر عصر و مصری، عقلانیت آن برنامه را میفهمند و میتوانند اجرا کنند. البته آدمها ممکن است در بهرهبرداری از دین متفاوت باشند ولی اصل دین باید یک امر پذیرفته شده باشد؛ مانند اینکه کسی با اصل برنامهریزی برای بهرهوری بیشتر از امکانات در هیچ کجا مخالفت نمیکند. اما دین ما الان غریب مانده است و ما در پشت پردههای ادبیات خراب دینی خودمان، دین را غریب نگه داشتهایم.
دین یعنی واقعبینی؛ یعنی برنامهای که با واقعیت مطابقت دارد
- دین یعنی واقعبینی، دین یعنی برنامهای که با واقعیت های عالم هستی مطابقت دارد. اگر خدا هم در صدر موضوعات دین مطرح میشود، به این دلیل است که خدا اولا خودش بزرگترین واقعیت است ثانیا از واقعیتهای پیچیده و پنهان عالم خبردارد و واقعبینانه ما را راهنمایی میکند. خدا اگر وحی فرستاده برای این است که بسیاری از واقعیتها پیچیدهاند و انسانها نمیتوانند آن را خوب درک کنند، پیامبرها آمدهاند و به عقل بشر کمک کردهاند. هرکسی با تعقل با دین برخورد کند صحت پیامهای دینی را میفهمد. هرکسی با عقل خودش سراغ دین بیاید، به دین علاقهمند میشود. اصلا دین چیزی جز بیدارکننده عقل نیست، امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: پیامبر آمده است دفینههای عقل را استخراج کند و بیرون بیاورد«وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» (نهجالبلاغه/خطبه۱)
- دین انسان را واقعگرا میکند، دین انسان را تبدیل میکند به موجودی که خیلی به واقعیتها اهتمام میورزد. ببینید یک داروساز چطور میرود و واقعیتِ بیماری را نگاه میکند تا یک دارویی را تولید بکند. کار دین هم شبیه همین است؛ یعنی اینکه شما بروید واقعیتها را دقیق موشکافی بکنید.
حجاب یک امر عقلانی است؛ نه صرفا یک امر قدسی!
- أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید «لَوْ لَمْ یَنْهَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْ مَحَارِمِهِ لَوَجَبَ أَنْ یَجْتَنِبَهَا الْعَاقِل» (غررالحکم/۷۵۹۵) اگر خدا نهی نکرده بود، عاقل خودش اجتناب میکرد. ما چقدر باید برای خودمان تأسف بخوریم، چقدر ضعیف هستیم در ساختن یک فیلمی که در آن به مردم جهان نشان بدهیم که حجاب و پوشش صرفا یک امر دینی و قدسی نیست. حجاب یک امر عقلانی است، منتهی ما نمیتوانیم فیلمی بسازیم که این را نشان بدهد و الا حجاب تا حالا جهانی شده بود. چرا ما تصمیم گرفتهایم امور دینی را صرفا اموری قدسی و ارزشی معرفی کنیم و عقلانیت آن را نشان نمیدهیم و غلط حرف بزنیم؟ چرا ما تصمیم داریم سوءتفاهم را افزایش بدهیم؟!
- نیازی نیست شما حتما دین داشته باشید تا حجاب را بفهمید، کافی است که عقل داشته باشید. بقیه مسائل دین هم همینطور است. مثلا مقاومت و انقلاب هم یک امر عقلانی است. ما عقل داشتیم که انقلاب کردیم. بعضیها واقعا برعکس میفهمند. مثلا میگوید: «احساسات انقلابی مثلا یک سال دو سال، بس است دیگر». کدام احساسات؟ احساسات انقلابی یعنی چه؟ این انقلاب و مقاومت ما عین عقلانیت و منفعتطلبی است. انقلاب یعنی قیام و فدا شدن برای منافع یک ملت.
چرا رؤسای جامعه باید باتقوا باشند و اشرافی نباشند؟
- چرا میگوییم رؤسای جامعه باید باتقوا باشند؟ چون تقوا و کمی خویشتنداری از لذائذ سطحی دنیا عقل آدم را افزایش میدهد، لذا آدم متقی، خوشفکرتر میشود. چرا میگوییم که مسئولان، نباید اشرافیت داشته باشند؟ چون کسی که نمیتواند راحتطلبیِ خودش را کنترل کند، کمکم عقل و فهمش کم میشود و واقعیتهای عالم را اشتباه میبیند. مثلا یک موجود ضعیف را که در حد کدخدای یک ده هم نیست، این را کدخدای عالم تصور میکند؛ یعنی اشتباه میبیند.
- چرا باید مسئولین و فرمانداران پای رکاب امامزمان(ع) غذای بسیار ساده بخورند و لباس خشن بپوشند؟ چون همانطور که در روایات آمده: یک مسئول باید به اندازۀ تمام مردم، عقل داشته باشد؛ یعنی عقلش بیشتر از دیگران باشد. ولی آدم راحتطلب، که عقل کاملی نمیتواند داشته باشد. این فرد باید بتواند خدمت کند و ابزارش عقل است، یعنی عقل و باهوش بودن، ابزار مدیریت است.
چرا ما علیه آقازادهها صحبت میکنیم؟
- چرا ما علیه آقازادههای راحتطلب صحبت میکنیم؟ هر مسئولی که جلوی دنیازدگی آقازادههایش را نگیرد، هرچقدر اینها دنیازدگی کنند از عقلش کم میشود، لذا خطرناک است کار را به دست او بدهید. کسی که اسیر فرزندانش باشد، همانقدر عقلش پایین میآید. یکی از آقایان، درباره آن بندهخدایی که جلوی امام ایستاد و امام عزلش کرد، اینطور میگفت: ما رفتیم او را متقاعدش کنیم که جلوی امام نایست، امام راست میگوید، از آن فردِ اعدامی دفاع نکن، او آدم کشته است… هرچه به او گفتیم، قبول نکرد و آخر سر یکدفعهای گفت: «خُب جواب بچهها را چه بدهم؟ بچهها از من میخواهند»! خب کسی که اسیر بچههایش باشد، عقلش کم میشود. تو هرچقدر نتوانستی بچهات را جمع کنی، فهم و عقلت به همان نسبت کم میشود و مدیریت هم نیاز به عقل فراوان دارد.
- بااینحال برخی از این افراد، بعضا میروند در مجلس شورای اسلامی و مثلا میگویند: «ملت رشد کافی ندارند که ما شفاف رأی بدهیم!» و این توهین به ملت است. رشد کافی را کسی ندارد که نمیتواند از رانتخواری فرزندانش جلوگیری کند.
از دلسوزان انقلاب میخواهم در ادبیات خود تجدیدنظر کنند
- آیا ما دنبال ارزشها هستیم یا واقعیتها؟ ما دنبال عقل هستیم که مطابق واقعیتها رفتار کنیم. مگر کسی سر اصل عقلانیت دعوا دارد؟ این واقعبینی را، این عقلانیت را به انواع معانیاش، حتی عقل تجربی، این را ملاک قرار بدهیم، دین و انقلاب پیامش همین است.
- من از کسانی که دلسوز انقلاب هستند و دلسوز دین هستند، خواهش میکنم در ادبیاتتان تجدیدنظر کنید. در ادبیات خودتان بازنگری کنید. بگذارید اگر کسی خواست بهعنوان ضدانقلاب، به شما بهعنوان یک انقلابی فحش بدهد اینجوری بگوید: «این فلانفلانشده چقدر زیاد میفهمد. چقدر عاقلانه با همهچیز برخورد میکند. خسته شدیم از بس تحلیل عقلانی ارائه کرد.»
یکی از بحثهای بهشدت عقلانی، شفافیت است
- ما باید عقلانیت را وسط بگذاریم و از رسانهها هم بخواهیم که شما هم کمک کنید؛ یعنی جدا از رسانه دین، رسانههای اجتماعی هم شروع کنند عقلانیت را افزایش بدهند. اگر این عقلانیت افزایش پیدا کند مردم کمکم به سمت بهبود اوضاع میروند، لذا هر امرِ عقلانیای را طبیعتا میپذیرند.
- یکی از بحثهای بهشدت عقلانی، شفافیت است. اولا بگذارید ریشههای دینی شفافیت را به شما بگویم. أمیرالمؤمنین علی(ع) داشتند از بصره بیرون میآمدند و کیسه غذای خودشان را نشان دادند و فرمودند: ببینید من از شهر شما چیزی نبردم بیرون جز همین. این غذا هم مال خودم است، خودم در باغم کاشتم، از مدینه برداشتم آوردم، این آذوقه سفر من، چیزی است که از باغات خودم در مدینه دارم، یعنی حضرت خیلی شفاف با مردم برخورد کردند. (وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِی یَدِهِ فِیهَا نَفَقَتُهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِی بِالْمَدِینَةِ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِکُمْ بِأَکْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِینَ؛ الجمل و النصرة/ص ۴۲۲)
- أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّا إِلَّا فِی حَرْبٍ» (نهجالبلاغه/نامه۵۰) یک حقی که شما به گردن من دارید این است که من هیچ چیزی را از شما پنهان نکنم مگر در جنگ. یعنی آن چیزی که اگر من به شما بگویم به گوش دشمن میرسد و دشمن به ما ضربه میزند. غیر از آن مسائل امنیتی و اموری که با دشمن مقابله داریم، بقیه مسائل باید شفاف باشد. این خیلی حرف عقلانیای است.
رهبر انقلاب: مسئولان جز در موارد نظامی امنیتی باید شفاف باشند و هیچ رازی را از مردم پنهان نکنند
- مقام معظم رهبری یکسال پیش، درباره همین کلام امیرالمؤمنین(ع) فرمود: این شفّافیّتی که حالا سر زبانها است که «آقا شفّاف، شفّاف»، در کلام امیرالمؤمنین است. بعضیها عادت کردهاند هر چیز خوبی که در جامعهی اسلامی است را نسبت بدهند به غربیها. واقعا انسان تعجّب میکند از کوتهفکری بعضیها! توجّه به مردم، آراء مردم، اهتمام به مردم، میگوید «ما از غربیها یاد گرفتیم اینها را»؛ … وقتی مراجعه به منابع اسلامی نمیکنید، وقتی کلمات امیرالمؤمنین و رسول مکرّم اسلام را نمیخوانید و بلد نیستید، خب بله، از غربیها باید یاد بگیرید. بعضیها میگویند و میشنوید که «بله، این شفّافیّت را هم آنها به ما یاد دادند»؛ نخیر، شفّافیّت را امیرالمؤمنین یاد داده؛ میگوید حقّ شما بر من -یعنی حقّی که شما پیش من دارید- [این است که] هیچ رازی را از شما پنهان ندارم، هیچ حرفی را از شما پنهان نکنم، مگر در جنگ و مسائل جنگ و مسائلی که با دشمن طرف هستیم، اینجا نمیشود حرفها را زد؛ چون حرف را وقتی که گفتیم، شما شنفتی، دشمن هم میشنود … مسئولان جز در موارد نظامی امنیتی و اموری که با دشمن مقابله داریم باید شفاف باشند، و هیچ رازی را از مردم پنهان نکنند (۱۳۹۷/۰۷/۳۰)
عدم شفافیت برای مجلسِ ما خجالتآور است؛ در برخی کشورها علاوه بر شفافیتِ آراء، هزینههای انتخاباتی هم شفاف است!
- أمیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: مواظب باشید، آنهایی که ایمان به خدا ندارند (یعنی آن واقعیتهای بزرگ را درک نکردند) در اجرای دین از شما سبقت نگیرند. (لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ ؛ نهجالبلاغه/نامه۴۷) واقعا برای مجلس شورای اسلامی ما خجالت دارد، بعضی از کشورها نهتنها شفافیت آراء را گذاشتند، بلکه هزینههای انتخاباتی را هم دقیق مشخص میکنند که چه کسی از کجا گرفته است.
- این برای مجلس شورای اسلامی و دولت و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، خجالتآور است که کشورهای دیگر در شفافیت از ما جلو بزنند. اخیرا قوه قضائیه شروع کرده است شفافیت در اموال خود و خانواده و تغییر آنها در طول مسئولیت را اجرا کند، خجالتآور است که تا حالا این شفافیت نبوده است. و باید ببینیم إنشاءالله این شفافیت کِی کامل میشود.
- یکی دیگر از موارد، شفافیت در مکاتبات و توصیهنامهها است، یعنی اینکه یک نماینده مجلس به چه کسانی نامه مینویسد؟ میدانید چرا برخی از نمایندگان حاضر نشدند در موضوع شفافیت بگویند که ما اشتباه کردیم و ما باید شفاف بشویم؟ برای اینکه این شفافیت، «الف» است که بعدش باید بگوید «ب» و بعد هم باید تا آخر «ی» برود! لذا اگر بتواند همینجا بایستد به نفعش است؛ چون خودش میداند چهکار کرده است.
- یکی دیگر، شفافیت در سفرهای خارجی و هزینههای آن است. همچنین، شفافیت در برگزاری جلسات با اشخاص مختلف رسمی و غیررسمی و اینکه موضوع جلسه چه بوده است؟ همه اینها باید بیاید روی بُرد و همه ببینند.
وقتی مجلس شفاف نباشد، چطور میشود دولت را شفاف کرد؟!
- وقتی شما مجلس را شفاف کردید، آنوقت مجلس میتواند دولت را شفاف بکند. «هرچه بگندد نمکش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک!» عامل شفافسازیِ دولت و قراردادهای دولتی، مجلس است. حالا اگر مجلس خودش شفاف نباشد چطور میشود دولت را شفاف کرد؟ منظور، شفافیت در حقوق و مزایای دولتی و خیلی از موارد و فسادهای دیگر است که اصلا با قانون و قوه قضائیه نمیشود جلویش را گرفت.
- اگر شما صددرصد هم شفافیت در مملکت ایجاد کنید؛ در همه سازوکارهای دولتی و اجرایی و… بازهم خیلی از رانتخواریها را نمیشود جلویش را گرفت؛ بقیهاش را باید با تقوای مسئولین، دنبالش باشیم. تقوا یعنی اینکه از روی رفتار یک مسئول، بفهمیم که او نوعا کارش درست است یا نه؟ وقتی که میبینیم، او شکمبارگی میکند و اشرافیگری میکند، اگر هم دزدی نکرده باشد و همه کارهایش هم شفاف باشد، ولی او بهدرد مدیریت نمیخورد، چون عقل درست و حسابی برای مدیریتکردن ندارد!
- البته اگر یک کسی ثروتمند باشد ولی اشرافیبازی درنیاورد، مشکلی ندارد، کمااینکه أمیرالمؤمنین علی(ع) هم ثروتمند بود، ما با ثروت، مخالفت نداریم. ما با اینکه کسی تجارت کند و پولش را زیاد کند مخالفت نداریم، ولی اگر چنین کسی آمد و مسئول شد، باید مثل أمیرالمؤمنین(ع) زندگی کند و حتی ثروت خودش را هم در اختیار محرومین بگذارد، نه اینکه ثروتش را جداگانه بستهبندی بکند و افزایش بدهد تازه از بیت المال حقوق هم بگیرد. این دستورات اخلاقی دین یک سلسله امور عقلانی هستند.
شفافیت، هم جلوی دزدی و رانت را میگیرد، هم باعث میشود بفهمیم «کی باعرضه و فهمیده و کی بیعرضه و نادان است؟»
- ما وقتی که درباره «شفافیت» صحبت میکنیم، این را بر اساس یک سلسله اصول واقعبینانه میگوییم. اگر شفافیت نباشد، همین امالفساد است، شفافیت اگر باشد، فقط جلوی دزدی گرفته نمیشود، فقط جلوی رانتهای پنهان گرفته نخواهد شد، بلکه یک اتفاق دیگر هم میافتد که هیچوقت قوه قضائیه نمیتواند به آن رسیدگی بکند و آن هم اینکه «ما میفهمیم؛ کی باعرضه است کی بیعرضه است، کی باشعور است کی بیشعور است» این را میفهمیم! ما که فقط نمیخواهیم جلوی دزد را بگیریم. بلکه باید شعور سیاسیون را هم بفهمیم، چون با شعور آنها مملکت اداره میشود، شعور آنها درواقع گواهینامه و مجوز کارشان است.
- شفافیت دیر یا زود محقق خواهد شد، ولی آن چیزی که در انسان درد ایجاد میکند که باعث میشود فریاد بزنیم، این است که بعضیها برای عدم شفافیت، توجیه زشت و تحقیرآمیز برای ملت میآورند که این واقعا جای داد و فریاد دارد.
- آیا این عقلانیت است که برخی رسانهها یا سیاسیون برجسته، دوقطبیهای کاذب درست میکنند؛ مثل دوقطبی بسیار پلید و مضحک «اصولگرا-اصلاحطلب»؟ آیا این درست است؟ آیا این نتیجۀ یک بررسی عقلانی است؟ آیا این ناشی از شعور سیاسی سیاسیون است؟!
- چرا به این رفتارهای خباثتآمیز در عرصۀ سیاست پایان نمیدهیم؟ آیا معروف و منکر، در نگاه برخی نخبگان جایش عوض نشده است؟ اگر یک کسی را با متهمکردن به اینکه عضو یک جناح است خفه بکنند؛ بهعنوان یک منتقد و تحلیلگر، یا بهعنوان یک فریادگر نهی از منکر-برای منکری که یک حماقت بسیار واضح است- آیا این منکر نیست و بداخلاقی نیست؟!
- اخلاق میگوید: کسی که برای مقام، در جان خودش اینطور بگوید که «من بروم این مقام را پیدا کنم» ملعون است. (قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ؛ کافی/۲/۲۹۸) لذا برخی از پُستداران ملعون هستند. اگر اخلاق میخواهید اخلاق این است!
- بنده این مرزهای اصلاحطلب اصولگرا را اصلا قبول ندارم، این یا نقشه صهیونیستها است که پشت سر کشور میخواهند دوگانگیهای کاذب درست بکنند، یا کار آدمهای نابخردی است که ما هنوز همت لازم برای عبور از این موانع را پیدا نکردهایم. ما باید بتوانیم از این موانع عبور کنیم.
«شورای شهر» یکی از نهادهایی است که در شفافیت، پیشتاز است/خانم آروین خیلی برای شفافیت تلاش میکنند
- من از شورای شهر تشکر میکنم، شما میدانید که شورای شهر تهران، همه به اصطلاح خودشان اصلاحطلب هستند. ولی شورای شهر یکی از نهادها در کشور است که در شفافیت پیشتاز است لذا از آنها تشکر میکنم. یکی از خانمهای عضو شورای شهر، خانم آروین، خیلی برای شفافیت تلاش میکند.
- بازیِ اصلاحطلب-اصولگرا، را باید کنار بگذارند. بعضی از کسانی که در مجلس، علیه فریاد شفافیت هتاکی کردند، مثلا اصولگرا هستند؛ یعنی هتاکی کردند به کسی که آنها را نهی از منکر کرد و ما هم میدانیم چرا این کار را کردند و چرا فریادشان بلند شده است.
در هر دو جریانِ اصلاحطلب و اصولگرا، آدم خوب و بد وجود دارد
- در هر دو تا جریانِ اصلاحطلب و اصولگرا، آدم خوب هست و در هر دو تا جریان هم آدمهای به درد نخور هم وجود دارد! لذا خودتان را اسیرِ این بازیها نکنید، اندیشه خودتان را آزاد کنید. تقاضا میکنم از کسانی که میخواهند رسانهایِ انقلابی باشند، وارد این بازیها نشوند.
- مثلا درباره یکی از نمایندههای مجلس که اتفاقا -در برخی از مواضع- خیلی رفتار غلطی دارد، در یک صفحه بهظاهر انقلابی و حزبالهی نوشته بودند: «برادرزاده ایشان یک مرکز فساد دائر کرده و دستگیر شده است، این هم ضایع شد!» اصلا-اگر این خبر، درست باشد- برادرزاده او، به خودش چه مربوط است؟ شما که ادعای دینداری و انقلابیگری دارید، نباید وارد این بازیها بشوید. حالا اگر او اصلاحطلب است و شما اصلاحطلب نیستید، هر حرفی را باید علیه او بزنید؟ اگر برادرزاده این فرد، وضعش خراب است، نباید این را بهحسابِ خود او بگذارید.
- آنها از آنطرف یک عدهای را وادار میکنند که دعوای اصلاحطلب اصولگرا را داغ کنند، و از اینطرف هم یک عدهای اینطوری برخورد میکنند؛ این باعث میشود که دعوا هیچ وقت تمام نشود.
- یک کسی هم گفته است که اصلا «این شفافیت شعار ما بود و شما دارید نامردی میکنید که شعار ما را گرفتید. نقشهتان چیست؟» مثل بچههای لوس چهارساله رفتار میکنند! بچههای چهارساله تا یک اسباببازی، در دست کسی میبینند، آن را میخواهند و میگویند: این مال من بود، این اسباببازیِ من بود که تو برداشتی! خُب آنوقتی که این اسباببازی دستِ تو بود، چرا با آن بازی نکردی؟!
انقلابیها شروع کنند به ادبیات رسانهای فاخر
- شاید انقلابیها باید شروع کنند به ادبیات رسانهای فاخر. مثلاً اگر میبینند که یک تفکرِ غلطی وجود دارد، بگویند: «این فکر بد است، لذا این آدم را با این فکرش نقد میکنیم…» ولی اگر فامیلِ او فساد دارد و یا رانتخواری کرده است، این را روی صورت او نکشید؛ مگر اینکه خودش در رانتخواریِ فامیلش دست داشته باشد؛ البته بهشرطی که یقین داشته باشید و برایتان ثابت شده باشد. فضای جامعه را نباید خراب کرد.
- هرکسی که زمین خورد، نباید دو تا لگد دیگر هم به او بزنیم. هرکسی یک ایرادی داشت، نباید دو تا ایراد دیگر هم به آن اضافه کنیم.
- أمیرالمؤمنین(ع) حاضر نشد پشت سر خوارج بفرماید که اینها دنیاطلب هستند، یا کافر و منافق هستند، بلکه فقط فرمود: اینها ایمان داشتند ولی اشتباه کردند (عَنْ جَعْفَرٍ (ع) عَنْ أَبِیهِ (ع) قَالَ: إِنَّ عَلِیّا لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَدا مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا؛ قربالاسناد/۹۴ـ وسائلالشیعه/۱۵/۸۳) بیشتر از «اشتباه کردند و به ما ستم کردند» چیزی نفرمود.
سرِ منکر عظیم، باید فریاد زد؛ دوقطبیسازیِ کاذب، منکر عظیم است
- البته سرِ منکر عظیم، باید فریاد زد و منکر عظیم، مثلا دوقطبیسازی کاذب منکر عظیم است، این کار فرعون است، این کاری است که بهخاطرش سوره منافقین نازل شد، این با یک دزدی و رانت خواری که هر کجا ممکن است پیش بیاید فرق میکند، این کثیفتر از خیلی از رانتخواری هاست! این خطرش برای جامعه، برای فاسدکردن جامعه و برای ایجاد فرصتطلبیها در میان فرصتطلبان، بیشتر از خطاهای دیگر است.
- تثبیتِ دوقطبی کاذب، برای جامعه ما ننگ است لذا باید برایش فریاد زد. بعضیها که با وقاحت، این دوقطبیسازیهای کاذب را درست میکنند، باید سرشان فریاد زد و آنها را از این منکر، نهی کرد که رعب در دلشان ایجاد شود و دست بردارند. البته توضیح میخواهد که دوقطبی سازی با هر نوع اختلاف نظر پیدا شدن در جامعه متفاوت است. ولی همان قدر که دوقطبیسازی کاذب معنایش فهمیده میشود مورد نهی قرار نمیگیرد.
در همین دولت هم، مردان خدمتگزار، زیاد داریم
- در همین دولت -که من البته منتقد به رئیس دولت هستم- ما مردان خدمتگزار، در سطوح مختلف زیاد داریم. صریحا عرض میکنم. بعضی از دولتمردان هستند (نه فقط در این دولت، بلکه در دولت اصلاحات) که مقلد کسی بودند که امام او را طرد کرد و این را رسماً میگفتند. ایشان بهخاطر پرکاریاش و زحمتی که در وزارت میکشید، الان هم وزیر است و رهبر انقلاب هم چند بار ایشان را تأیید کردند. اصلا! رهبر انقلاب به این بحثها و جناحبندیهای سیاسی، نگاه نمیکنند.
- اگر ما نسبت به دولت منتقد بودیم، نباید یکباره با همه اعضای این دولت و کارهای آنها مخالفت کنیم و نباید دوقطبیسازی کنیم؛ اینطور نباشد که چون در قطب ما نیست، محسنات آنها را نگوییم.
- میشود یک فهرستی را از خوبان چپ و راست بگوییم، و میشود یک فهرستی را هم از رانتخواریها و فرصتطلبیهای چپ و راست بگوییم. این نه معنایش این است که هیچ آدم سالمی نمانده است، نه معنایش این است که همه خوب هستند. باید دانهدانه خوب و بد را جدا کرد.
اصلاحِ ادبیات دینی و انقلابیِ ما، لازمه از بین بردنِ دوقطبی کاذب اصلاحطلب اصولگراست
- از بین رفتنِ دوقطبیِ کاذب اصلاحطلب-اصولگرا، مبنایش در اصلاح ادبیات دینی و انقلابی است. تا وقتی ادبیات دینی و انقلابیِ ما سوءتفاهمبرانگیز باشد و تا وقتی نتوانیم دین را اینطور معرفی کنیم که «دین چیزی غیر از واقعنمایی و واقعگرایی نیست» این دعوای اصلاحطلب-اصولگرا وجود خواهد داشت.
- یک آقایی اول انقلاب، کتابی نوشت به نام «دانش و ارزش» و این تئوری خودش را تقویت کرد و سرایت داد به عرصۀ سیاست و گفت: «اینها ارزشی هستند، ما دانشی هستیم…» یک حلقهای درست کرد و آن حلقه آمدند جریان اصلاحطلب اصولگرا درست کردند. لذا دو تا ادبیات-بهدروغ- در جامعه ما رواج پیدا کرد. اصلا کلمه ارزشها را از کجا آوردی؟! دین فقط به واقعیتها دعوت میکند. واقعیتها اندازههای مختلف دارند، یک واقعیتی هست که واقعیت مطلق در عالم است(یعنی خداوند) اما با چشم دیده نمیشود، منتها آثارش به وضوح درک میشود.
دوقطبیِ حقیقی در کشور ما این است: خیالپردازان و واقعبینان
- انسان مقدس و نورانی کیست؟ کسی که بیشتر واقعیتها را درک کرده و خودش را با واقعیت تطبیق داده است. از خیالپردازی فاصله گرفته است.
میدانید در این کشور دوقطبی حقیقی چیست؟ خیالپردازان و واقعبینان. خیالپردازان گفتند که برجام نتیجه میدهد، اما واقعبینها گفتند برجام نتیجه نمیدهد! دعوا سرِ این است، دعوا سر چیز دیگر نیست. همهجا همین است، همهجا دعوا سر واقعبینی و خیالپردازی است. این را هم اساسا دوقطبی نمیشود گفت. قرآن کریم هم فرمود: «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ»، اینها از گمان پیروی میکنند؛ از علم پیروی نمیکنند! هرکسی از گمان پیروی کند، او کمکم خودش موجب حذف خودش میشود و نیازی به دوقطبی سازی نیست.
- زمان امام زمان ارواحنا له الفداء، دوقطبی نخواهد بود، در زمان امام زمان(ع) هرکسی عقلش بیشتر باشد، خودبهخود جلو میافتد؛ با نگاه مردم، با حس مردم، با تأیید مردم، با تقویت مردم، با نصرت مردم، و با اشاره و امر امام. این حرفها دیگر دور ریخته میشود.
هرکسی که طرح خوبی آورد-از هر جناحی باشد- قدمش روی چشم!
- هرکسی هر طرح خوبی آورد -از هر جناحی باشد- قدمش روی چشم! هرکسی هر حرف خوبی زد، قدمش روی چشم! من تعجب میکنم از اینهمه تهمت رسانهای! مثلا اینکه میگویند: «یادتان باشد، فلانی مال فلان جناح است». چرا اینطوری تهمت میزنند؟ برای اینکه میترسند صدای ما به گوش بعضیها برسد. این هم یکنوع دیکتاتوری است؛ دیکتاتوریِ رسانهای.
- فرق دیکتاتوری رسانهای با دیکتاتوری حکومتی این است: دیکتاتورهایی که حکومت دستشان است، آدمهای قلدری هستند؛ شمشیر دارند و زور میگویند. اما دیکتاتوری رسانهای معمولا کارِ آدمهای ضعیف و زبون است و آدمهای زبون و ضعیف اگر بخواهند دیکتاتوری کنند، خیلی خبیثانهتر برخورد میکنند زورشان برسد رحم نمیکنند.
- باید این بساط اصلاح شود و باید این انتخابات اصلاح شود. البته همه این حرفهایی که بنده میگویم، همهاش راه حل نیست؛ اعتراض به وضع موجود است. ولی برای ارائۀ راه برای حل مشکلات سیاسی مثل اینکه لیست سینفره تهران چطوری بسته بشود؟ اینها راه حل دارد که باید در جای خودش مطرح بشود.
اینکه اشخاص، لیدری کنند بهتر از این جناحبندیهای موهوم است
- حتی اگر اشخاص لیدری کنند بهتر از این جناحبندیهای موهوم است. اما بعضیها این جناحبندی از دهانشان نمیافتد و توهینآمیز صحبت میکنند. مربیهای دو تیم قرمز و آبی هم هیچوقت به همدیگر اینطوری توهین نمیکنند چون میدانند که رقیب اصلیشان این است و همدیگر را تحویل میگیرند. نه اینکه توهینآمیز برخورد کنند و یکعدهای را ذلیل کنند و یکعدهای را عزیز کنند که کار منافقان و فرعونیان است. در حد تیم یازده نفره، این مسائل را میفهمند اما برخی از سیاسیون ما در همین حد هم نمیفهمند و توهین میکنند.
دوقطبیسازیِ کاذب و تقویتِ آن، کارِ خبیثانهای است
- بنده دوقطبیسازی کاذب -بهویژه سر این جناحکشیهای غیرواقعبینانه- و تقویت آن در جامعه را کار خبیثانهای میدانم؛ کارِ خبیثانهای که جز با فریادزدن و جز با نهی از منکر کردن، نمیشود درستش کرد. منتها اکثر کسانی که در کشور باید بیایند به دادِ این فضا برسند و فضا را اصلاح کنند و توانمند هستند که در این فضا حرکت کنند، در حال خواب و بیهوشی انگار به سر میبرند. انگار درکی از اولویتهای منکر و معروف در جامعه ندارند.
- شما میتوانید ده تا یا بیستتا طرحِ خوب و مفید برای جامعه، معرفی کنید و بدون توجه به اصلاحطلب یا اصولگرا بودنِ افراد، بگویید: «هرکسی یا کسانی که بگویند که ما این ده تا طرح را اجرا میکنیم… اینها شایسته هستند که به ایشان رأی بدهید.»
- در انتخابات هم هر کاندیدایی که طرحِ خوبی دارد، بیاید و طرح خودش را معرفی کند، نه اینکه بخواهد با تخریب رقیبش رأی بیاورد! یا اگر کاری کرده است، گزارش بیاورد و بگوید «من میخواهم این کار را ادامه بدهم» اما حق ندارد از دیگران یک دیو بسازد تا مردم از ترسِ این دیوِ خیالی، بگویند: «با اینکه تو شایسته نیستی، اما بههرحال به تو رأی میدهیم!»
انتخابات محل درک این است که «چه کسی عاقلتر است؟»
- باید یکطوری ادبیات دینی خودمان را تنظیم بکنیم که محل سوءاستفاده خیلیها قرار نگیرد. اگر دین را به معنای واقعبینی و عقلانیت، جا انداخته بودیم، دعوا میشد سرِ اینکه یکی میگفت: این سخن من عقلانیتر است و آن یکی میگفت: این سخن ما عقلانیتر است … آنوقت عقل جمعی حکم میکرد و به یکی از اینها رأی میدادند.
- در زمان امام زمان ارواحنا له الفداء، انتخابات یا انتصابها یا انتخابهای طبیعی (با رأیگیری یا بدون رأیگیری) چطوری انجام میگیرد؟ طوری انجام میشود که عاقلترینها بالا میآیند. اصلا انتخابات محل درک این است که «چه کسی عاقلتر است؟» چرا شعارهای حاشیهای میدهید؟ چرا حرفهای مزخرف بیخود میزنید و میزان درک خود را پنهان میکنید و با ایجاد دشمنی از سر اتهام به یک جریان و جریان سازی موهوم برای خود رای درست میکنید؟
- برای تشخیص عقلِ افراد هم ملاکهایی وجود دارد؛ یکی از آنها شفافیت است، یکی دیگر هم تهذیب نفس است. مسئولان در زمان امام زمان ارواحنا له الفداء، به خودشان سخت میگیرند و امام زمان ارواحنا له الفداء هم به عُمال خودش سخت میگیرد. ایشان با همه مردم مهربان و کریمانه برخورد میکند اما به عُمال خودش بهشدت سخت میگیرد.
حضور در اربعین یک امر عقلانی است
- درباره اربعین هم یک سفارش بکنم؛ رفتن و حضور پیدا کردن در اربعین و کمک کردن به اربعین، یک امر عقلانی است. صحبتهای روز گذشته مقام معظم رهبری درباره اربعین را شنیدید؟ دیدید ایشان چقدر با اربعین، عقلانی برخورد کردند؟ ایشان به یک تعبیری فرمود که این اربعین را ساده نگیرید؛ این اربعین میتواند مقدمه تمدن عظیم اسلامی باشد (آن وقت امّت اسلامی نشان خواهد داد که عزّت الهی یعنی چه؛ تمدّن عظیم اسلامی را به جوامع عالَم نشان خواهند داد؛ باید هدف ما این باشد و این راهپیمایی اربعین میتواند یک وسیلهی گویایی برای تحقّق این هدف باشد؛ ۲۷/۰۶/۹۸)
- حضرت امام میفرمود: اگر این روشنفکرها (که بیدین هستند) میفهمیدند فوائد اجتماعی و فوائد انسانی روضه و دستههای عزاداری چیست، خودشان جلسه روضه میگرفتند! (اگر بُعد سیاسى اینها را اینها بفهمند، همان غربزدهها هم مجلس بپا مىکنند و عزادارى مىکنند، چنانچه ملت را بخواهند و کشور خودشان را بخواهند؛ صحیفه امام/ج۱۶/ ص ۳۴۷ )
اربعین پایان تئوریهای نجاتدهنده حیات بشر است
- وقتی شما اربعین را نگاه میکنید، میبینید که اربعین پایان تئوریهای مدعی نجات حیات بشر شده است، مهر خاتمهای است بر همه ادعاها، و طلیعهای است برای اینکه «میشود اینگونه زندگی کرد…» اگر امام در جامعه، حضور پیدا کند دلها چقدر به هم نزدیک میشوند و خیلی از سختیهای زندگی برطرف خواهد شد. بیایید در اربعین ببینید چه کسی این افراد را با هم هماهنگ میکند.
- هرکسی هرکاری میتواند برای اربعین انجام دهد؛ برای اربعین کم نگذارید. اربعین را با عقلت بفهم. دوستانِ تلویزیون، وقتی برای اربعین مصاحبه میگیرند اینقدر نگویند «چه حس خوبی داری؟ چه حال عاطفی خوبی داری؟» اگر هم از «حال» میخواهند حرف بزنند، بگویند عقلت حال کرد؟ عقلت باز شد؟ چقدر فهمیدی؟ چه دریافتی پیدا کردی؟ چقدر فکرت باز شد؟ اربعین، این کار را میکند. اصلا پیامبر ص فرمود محبت اهل بیت(ع) حکمت میآورد.
- چرا در هیئتها باید از هوشمندانهترین سخنان دین، حرف زد؟ برای اینکه در هیئت و در مجلس محبت اهلبیت(ع) است که آدم خیلی عقلش میرسد. کسانی که برای اهلبیت(ع) اشک میریزند آماده و برخوردار از حکمت میشوند، لذا اگر اشاره کنی تا آخر مطلب را میگیرند.
- إنشاءالله اربعین، غیبت نخورید. رفقا، اربعین اگر خدمت حضرت ولی عصر(ع) رسیدید، سلام ما را هم به ایشان برسانید. در اربعین شبها در این بیابان حرکت کردید، دائماً متوجهِ حجةبنالحسنالعسکری(ع) و به یاد ایشان باشید.
یک پیشنهاد برای اربعین: آغاز راهتان را «مسجد سهله» قرار بدهید
- رهبر انقلاب فرمودند: معنویت و معرفت و آن غنای باطنی اربعین را افزایش بدهید و سعی کنید کیفیت اربعین را افزایش بدهید. (این مراسم را هرچه میتوانید و هرچه میتوانیم، باید پُربارتر و معنویتر کنیم؛ معنا و مضمون این مراسم را باید روزبهروز بیشتر کنیم؛ ۲۷/۰۶/۹۸)
- من برای افزایش کیفیت اربعین، یک پیشنهاد دارم: آغاز راهتان را خانه امام زمان مهدی فاطمه «مسجد سهله» قرار بدهید، بعد از زیارت قبر أمیرالمؤمنین(ع) به مسجد سهله بیایید؛ یعنی جایی که بناست خانۀ امامزمان(ع) باشد. مسیر پیادهروی خودتان را از اینجا شروع کنید. این سنت از قدیم مرسوم بوده است.
- هیچوقت تا حالا در بیابان دنبال امام زمانت گشتهای؟ آیا میشود پدرِ امامزمان(ع)-یعنی امامحسن عسکری(ع)- ما را برای اربعین دعوت کنند اما پسرِ ایشان -یعنی خودِ امامزمان(ع)- در اربعین به خوشآمدگویی نیاید؟! اصلا! امکان دارد؟!
- امسال اربعینتان را خیلی امام زمانی کنید. به فکر آقایت باش؛ با مولای خودت ارتباط برقرار کن. یک وقت دیدی یکی از کسانی که از کنارت رد شد و شانهاش به شانه تو خورد، خود حضرت باشد. نمیخواهم تو را خیالپرداز کنم، واقعبین باش! محال است امام زمان(ع) در این مسیر پیاده حرکت نکند؛ چون خودشان ما را دعوت کردهاند و ما را در این راه، راهی کردهاند.
ایجاد «دوقطبی کاذب» در جامعه، رفتاری منافقانه است/ دوقطبیسازی موجب دیکتاتوری روانی در جامعه میشود
حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران، به ذکر ریشههای شکلگیری مظلومیت امامحسین(ع) پرداخت و «پنج مورد از مقدمات شهادت امامحسین(ع)» را برشمرد که در ادامه مشروح این سخنرانی را میخوانید:
از رئیسجمهور عجیب بود که در یک سخنرانی، هم علیه دوقطبیسازی سخن میگویند، هم با طرح موضوع زن، یک دوقطبیِ کاذب برای انتخابات آتی ایجاد میکنند و به تبلیغاتچیها گرا میدهند که از این موضوع برای ایجاد دوقطبی استفاده کنند.
در کنار اعتراض به قاتلین و خاذلین امامحسین(ع) باید به ریشههای مظلومیت ایشان هم بپردازیم
- طبیعتاً مردمان هوشمند از ریشهیابی قتل اباعبدالله الحسین(ع) و مظلومیت شهید فرزند پیامبر(ص) نمیتوانند بگذرند و چقدر خوب است که در ذکر مصیبتها وقتی از مصائب عاشورا سخن گفته میشود از ریشههای شکلگرفتن این مظلومیت هم سخن به میان بیاید. کمااینکه در برخی روایات هم آمده است که حضرت زینب کبری(س) به برخی از این ریشهها در کنار گودی قتلگاه اشاره کردند.
- این ریشهها را هم نباید به اجمال از کنارشان عبور کرد بلکه با تفصیل و دقت باید در کنارشان نشست، نباید به تعجب از این فاجعه بسنده کرد که «چه شد هنوز نیم قرن نگذشته بود، فرزند پیغمبر(ص) را به شهادت رساندند؟!» خُب این یک سؤال است و یک تعجب است، اما در کنار این تعجب حرفهای فراوانی هست که میشود دربارۀ آنها تفکّر کرد.
- عزاداریها طبیعتاً یک جنبۀ اعتراضی دارند؛ ولی انشاءالله یک زمانی برسد که مردم ما فقط به قاتلین اباعبدالله الحسین(ع) اعتراض نداشته باشند و حتی فقط به اعتراض نسبت به خاذلین و آنهایی که امامحسین(ع) را یاری نکردند(اگرچه جزو قاتلین نبودند) هم اکتفا نکنند. یعنی اعتراض در محدودۀ قاتلین و خاذلین محدود نشود، بلکه این اعتراض را در عزاداریها گسترش بدهند و به ریشههای شکلگیری واقعۀ کربلا برسند. برخی از این ریشهها را در اینجا بر میشمارم که اتفاقاً برای موقعیت شریفی مثل نماز جمعه هم لازم است.
۱٫ یکی از ریشههای واقعۀ کربلا، جریان نفاقی بود که در زمان پیامبر(ص) شکل گرفت
- شاید بتوانیم بگوییم یکی از اولین ریشهها در زمان خود پیامبر(ص) بود. جریان نفاقی که در زمان پیامبر(ص) شکل گرفت و موجب نزول سورۀ منافقین شد؛ همان سورۀ منافقین که هر هفته در نماز جمعه خیلی تأکید شده است که خوانده بشود. وقتی در نماز جمعه خوب است که سورۀ منافقین خوانده بشود، معنایش این است که همه باید توجه به آن معنا پیدا کنند، قرائت این سوره یک وِردی نیست که صرفاً خواندنش (بدون دانستن معنا و مفهومش) مستحب باشد. بلکه دانستن معنای آن و تناسبش با نماز جمعه خیلی لازم است.
- این خیلی قابل تأمل است که چرا هر هفته در نماز جمعه، باید سورۀ منافقین خوانده بشود؟ منافقین که در این سوره، بهویژه به آنها اشاره شده است داستان روشنی دارند. داستان از این قرار بود که «عبدالله ابن اُبَی» در جریان «غزوۀ بنیمصطلق» بلند شد سخنرانی کرد و در این سخنرانی خودش، جامعه را دوقطبی کرد؛ دوقطبی مهاجرین و انصار درست کرد. رسول خدا(ص) اینقدر از این سخن ناراحت شدند که لشکر را در موقعی که آفتاب بود و باید همه استراحت میکردند، حرکت دادند. همه، غضبناکشدنِ رسول خدا(ص) را دیدند و تعجب کردند. «سعد بن عباده» آمد و گفت: یا رسول الله(ص) چهکار میکنید؟ چرا ناراحت شدید؟ فرمودند: مگر ندیدی عبدالله اُبی چه گفت؟ گفت ما اگر به مدینه برگردیم میخواهیم مهاجرین را بیرون کنیم. یعنی دوقطبی مهاجرین و انصار درست کرده بود. (قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ زَعَمَ أَنَّهُ إِنْ رَجَعَ إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَأَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ الْأَعَزُّ- وَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ الْأَذَلُّ، فَسَارَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَهُ کُلَّهُ لَا یُکَلِّمُهُ أَحَدٌ…؛ تفسیر قمی/ج۲/ص۳۶۹)
ایجاد دوقطبی کاذب در جامعه، رفتاری منافقانه است
- دربارۀ دوقطبیسازی خیلی باید در نماز جمعه صحبت بشود. همین سورۀ منافقین، دربارۀ «عبدالله بن ابی» -که جامعه را دوقطبی کرد و موجب غضب رسول خدا(ص) شد- نازل شده است. البته اختلاف نظر در جامعۀ اسلامی مایۀ برکت است اما دوقطبی کردن جامعه و ذلیلکردن یک قطب، و عزیز دانستن یک قطب دیگر، یک رفتار منافقانه است.
- این دوقطبیسازی متأسفانه در جامعۀ ما هم سالهاست که شکل گرفته است؛ البته این دوقطبیسازی، اوائل یک معنا و مصادیقی داشت که بعدها تغییر و تحول پیدا کرد و آن دوقطبیای که باهم دعوا داشتند، در کنار همدیگر قرار گرفتند ولی اسم این دوقطبی باقی ماند. واقعاً این دوقطبیای که امروزه در جامعۀ ما جاری است یک دوقطبیِ کاذب است.
از سخنان رئیسجمهور دربارۀ دوقطبیسازی، تشکر و تعجب میکنم!
- من تشکر میکنم که اخیراً رئیسجمهور علیه دوقطبیسازی صحبت کردند، صحبتی که ما طلبهها هم در محرم علیهِ آن حرف زدیم. ولی برای من خیلی عجیب بود که ایشان در یک سخنرانی میتوانند هم یک دوقطبی برای انتخابات آینده بسازند، هم علیه دوقطبی صحبت کنند! هم دوقطبی در موضوع زن ایجاد کنند و به تبلیغاتچیها گِرا بدهند که روی این دوقطبی- برای انتخابات آینده- کار کنید، در حالی که واقعاً آنچنان دوقطبیای در موضوع زن وجود ندارد. و بعد هم در عین حال، در همان صحبت، علیه دوقطبی صحبت کنند. این یک مقدار عجیب است و از اینجور اتفاقها در سخنان ایشان زیاد اتفاق افتاده است.
- همانطور که میدانید، آن دوقطبیسازی-در مدینه- ادامه پیدا کرد و بعد در فضای چنین دوقطبیای بود که حتی مسئلۀ خلافت هم تحت تأثیر قرار گرفت و شما داستانهای بعد از رحلت رسول خدا(ص) را میدانید.
دوقطبیسازی کاذب، موجب خفقان روانی و دیکتاتوری رسانهای در جامعه میشود
- همیشه ضرر دوقطبیسازی کاذب برای جامعه این است که موجب میشود خفقان روانی و دیکتاتوری رسانهای در جامعه ایجاد بشود، چون هر کسی میخواهد انتقاد کند، میترسد که او را منسوب کنند به یکی از دو قطب. در این صورت، شایستهسالاری هم از بین خواهد رفت. چرا؟ برای اینکه هر کسی از هر دو قطب بالا بیاید، حتی اگر شایسته نباشد، میگویند «دیگر این فرد مال قطب ما است و باید از او دفاع کنیم؛ چارهای نیست!»
- همچنین بسیاری از طرحها و حرفها در جامعه زمین میماند برای اینکه در دعوای دوقطبی نمیشود بهصورت شفاف، مسائل را بررسی کرد. بعضیها که طرفدار شفافیت هستند تا میبینند کسی که به طرفداری از یک قطبِ دیگر متهم است، از شفافیت دفاع کرده است یکدفعهای شروع میکنند علیه شفافیت حرفزدن!
- واقعاً حرکت جامعه اگر بخواهد رو به پیشرفت و تعالی باشد، دوقطبیسازی مانعِ آن خواهد شد؛ مخصوصاً با سکوت اهل علم، اهل اندیشه در حوزه و دانشگاه. از نتایج دوقطبیسازی این است که هر انتقادی را تلقّی به توهین میشود و با هر امر به معروف و نهی از منکری خیلی سخت برخورد میشود.
دیکتاتوری روانیِ ناشی از دوقطبیسازی کاذب، شومتر است یا دیکتاری امثال رضاخان و آلسعود؟
- من تقاضا میکنم اندیشمندان بررسی کنند «دیکتاتوری رسانهای» که معمولاً ذیل عملیات دوقطبیسازی کاذب انجام میگیرد، شومتر است یا دیکتاتوریِ انواع دیکتاتورها مثل رضاخان قلدر و آلسعود که دیکتاتوری دارند و خیلی هم محبوب استکبار جهانی هستند؟
- دوقطبیسازی کاذب موجب دیکتاتوری روانی میشود. خدا لعنت کند کسانی را که به این دوقطبیسازیها دامن میزنند، خدا لعنت کند کسانی را که هر کسی انتقادی میکند او را متهم و منتسب به یک جناح میدانند، این لعنتیها کسانی هستند که نمیگذارند جامعه جلو برود و فضای نقد و گفتگوی آزاد پیش بیاید.
- صهیونیستها این دوقطبیسازی را در بسیاری از کشورهای پیشرفتۀ جهان اجرا کردند و همینجوری هم کشورهای دیگر جهان را اداره میکنند. البته در کشور ما موفق نشدند، منتها دعوایش را همیشه راه میاندازند.
با دوقطبیسازی، کسانی بالا میآیند که شایسته نیستند
- در جریان همین دوقطبیسازی است که بالاخره یک کسانی رشد میکنند و بالا میآیند بدون اینکه شایسته باشند و این افراد در همین دوقطبیسازی-که بیبیسیچیها با تبعیت از بیبیسی خبیث، دنبالش هستند- فرصت جولان پیدا میکنند و حقایق پنهان میماند.
- یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) در سورۀ منافقین بیان میشود؛ این سوره دربارۀ کسی نازل شد و به دلیلی نازل شد که میخواست جامعه را دوقطبی بکند. خیلی خوب است همۀ سیاستمداران در اینباره گفتگو کنند و پرهیز بدهند از دوقطبی.
انتخابات یکی از موقعیتهایی است که برخی میخواهند جامعه را دوقطبی کنند
- انتخابات مجلس، انتخابات پر تنشی از نظر رسانۀ ملی نیست، چون معمولاً مثل انتخابات ریاست جمهوری، مناظرهای در رسانه صورت نمیگیرد. ولی به هر حال انتخابات یکی از موقعیتهایی است که بعضیها میخواهند از آن سوءاستفاده کنند و جامعه را دوقطبی کنند.
- انتخابات در یک جامعۀ سالم، انتخاباتی است که افراد و کاندیداهایی که انتخاب میشوند، حرفهای خودشان را بزنند و با جذابیتی که در برنامههایشان هست، رأی جمع کنند، نه با تخریب دیگر کاندیداها. اگر در یک انتخابات همّت بر تخریب کاندیداهای دیگر باشد، آنهم به صورت دوقطبیسازی-که با تخریب یک نفر، فرق میکند؛ البته هر دو نوع تخریب، بد است ولی تخریب به صورت دوقطبیسازی، خیلی بدتر است- این انتخابات نتیجۀ سالمی نخواهد داشت. مثل دموکراسی غربی میشود که مردم به هر کسی رأی میدهند در نهایت میبینند که صهیونیستها روی کار هستند! در چنین انتخاباتی مردم به هر کسی رأی بدهند، وابستگان عناصر خارجی روی کار هستند و این انتخابات، انتخابات مردمسالارانۀ حقیقی نخواهد بود.
- آیا میتوانیم به انتخاباتی برسیم که در آن انتخابات، کاندیداها و نامزدهای انتخاباتی با احترام به همدیگر(نه اینکه به همدیگر تهمت بزنند و دروغ بگویند) شروع کنند طرحهای خودشان را بگویند و فوقش اگر خواستند علیه همدیگر حرفی بزنند، بگویند «طرح من بهتر از طرح شماست، ایدۀ من بهتر از ایدۀ شماست» و بیشتر از این نگویند تا جامعه دچار تنش نشود.
برخی در حد نمایندۀ مجلس، دنبال «تونِسیزاسیون کردن» ایران و دعوت به آشوب هستند!
- اباعبدالله الحسین(ع) با اینکه قیام کرده بود، فرمود: من نمیخواهم جامعه را دچار تنش بکنم. «إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ بَطِراً وَ لَا أَشِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِما» (مناقب آلابیطالب(ع)/۴/۸۹) الآن ما در حدّ نمایندۀ مجلس داریم که دنبال «تونسیزاسیون کردن» (شبیهسازی اتفاقات تونس) در ایران هستند! من نمیدانم آیا شورای نگهبان یا قوۀ قضائیه واقعاً با کسانی که اینجور دعوت به آشوب میکنند، نباید قانوناً برخورد کنند؟
- ما در حدّ رسانههای بسیار نزدیک به دولت، رسانههایی را داریم که خبر دروغ میزنند تا مملکت را به آتش بکشند. وقتی خبر را زدند و به رسانههای دشمن منتقل شد، بعداً البته پاک میکنند. آنوقت ظاهراً از نظر قانونی هم دیگر مشکلی نخواهد داشت. ولی از نظر مروّت و انصاف طبیعتاً ما انتظار داریم که رئیسجمهوری محترم اطرافیان خودشان را نهی از منکر کنند که از اینگونه رفتارها بپرهیزند چون اینها آرامش را در جامعه از بین میبرد. کمااینکه خودِ ایشان فرمودند که در جامعه باید مردم آرام باشند.
- این یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) است. آخرش هم یزید وقتی کنار سر بریدۀ اباعبدالله الحسین(ع) به توهین مشغول بود، باز هم به یک دوقطبی «بنیهاشم بنیامیه» اشاره کرد و گفت: «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ» یعنی یزید گفت: اصلاً دعوای نبوت و اینها مطرح نبوده، بلکه بنیهاشم و بنیامیه دعوا داشتند، یک زمانی بنیهاشم برده الآن هم بنیامیه بُرده است!
- درست است این روش دوقطبیسازی روشی است که صهیونیستها برای ادارۀ جهان بهکار میگیرند و بیبیسی خبیث و بیبیسیچیهای خبیث دنبال میکنند، ولی یک روش منسوخ قدیمی است. انشاءالله هر موقع از این روشها فاصله گرفتیم باید برای ظهور قریبالوقوع، منتظرتر و آمادهتر باشیم.
۲٫ یکی دیگر از ریشههای شکلگیری قتل امامحسین(ع) در کلام حضرت زهرا(س)
- یکی دیگر از ریشهها و مقدمات قتل اباعبدالله الحسین(ع) را در سخن حضرت زهرای اطهر(س) میتوانیم ببینیم. ایشان دو ویژگی برای مردم مدینه برشمردند که این دو ویژگی یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) است. ) یک ویژگی این است که فرمود: «مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» (احتجاج/ج۱/ص۱۰۶) شما وقتی سخن باطل را میشنوید، به سوی سخن باطل با سرعت بیشتری میروید تا سخن حق!
- و بعد فرمود: «الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر»؛ ویژگی دوم این است که فعل قبیح خاسر را میبینید و چشمپوشی میکنید. کلمۀ «خاسر» در اینجا یعنی فعل قبیحی که به جامعه ضرر میزند. خیلی وقتها اگر انسان از کسی، افعال قبیحی دید باید آن را پنهان کند و ستّارالعیوب باشد. اما شما وقتی یک «فعل قبیح خاسر و ضررزننده» میبینید، چشمپوشی میکنید و ندیده میگیرید. جامعهای که وصفش این است که حضرت زهرا(س) میفرماید، این جامعه به جایی میرسد که اباعبدالله الحسین(ع) را به قتل میرساند.
۳٫ «کوتاهآمدن از مُرّ حق» و «عدم توهینِ باطل» از ریشههای قتل امامحسین(ع) است
- حالا یکمقدار-بهلحاظ تاریخی- جلوتر میآییم و از بسیاری از حوادث زمان حضرت زهرا(س) میگذریم. امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان خلافتشان کلام بلندی دارند، اگر در این کلام هم دقت کنیم، میبینیم که ایشان دارند به یکی از ریشههای قتل اباعبدالله الحسین(ع) اشاره میکنند. میفرماید: «لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ مُرِّ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِینِ الْبَاطِلِ لَمْ یَتَشَجَّعْ عَلَیْکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُم» (کافی/۸/۶۶) اگر شما باطل را توهین میکردید، یعنی اینقدر محکم با باطل برخورد میکردید که سبک میشد و جلفبودن خودش را نشان میداد، اگر شما از مُرّ حق کوتاه نمیآمدید…
- مُرّ حق، یعنی آنجاهایی که-خصوصاً در مسائل اجتماعی- یک ذره هم نباید از حق کوتاه آمد. «توهین باطل» هم یعنی اینکه یک کاری میکردید تا بدبودن و زشتبودنِ باطل، نشان داده بشود. اگر این کار را میکردید، کسانی بر شما مسلّط نمیشدند که الآن هزاران نفر کشته بدهید برای اینکه بخواهید آنها را برکنار کنید که تازه آخرش هم نتوانید!
از شورای نگهبان تقاضا میکنم که در انتخاباتها از «مُرّ حق» کوتاه نیاید
- امیرالمؤمنین علی(ع) در کلام فوق، صریحاً به دو عامل انحطاط جامعه اشاره میکنند، یکی اینکه «لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ مُرِّ اَلْحَقِّ»، از مرّ حق کوتاه نمیآمدید. من از شورای نگهبان عزیز تقاضا میکنم که در انتخاباتها از مرّ حق کوتاه نیایند. شورای نگهبان وقتی نتواند وسط انتخابات مثل یک داور، به نامزدهای انتخاباتی «کارت قرمز» نشان بدهد، یعنی از مرّ حق کوتاه آمده است. باید بتواند وسط انتخابات این کار را انجام بدهد و هیچ تنشی هم نباید در زمین بازی ایجاد بشود. مثلاً بتواند بگوید که «آقا شما دروغ گفتید!» شما دروغ گفتید که گفتید میخواهند پیادهروها را دیوار بکشند. تمام! هرچه بادا باد! یا مثلاً یک کاندیدایی اگر برود پول پخش کند؛ همینطور.
- یک امام جمعۀ محترمی در یکی از استانها فرموده بودند «مردم، اگر برای انتخابات پول پخش کردند، پول را بگیرید یا کارت را بگیرید و شام را بخورید، ولی علیه آن کاندیدا رأی بدهید.» معلوم میشود که این اتفاقها میافتد. آنجا بلافاصله داور باید وسط زمین، کارت قرمز نشان بدهد. اینها قانوناً ممنوع است. از مرّ حق نباید کوتاه آمد. مردم هم در درازمدت، تشکر خواهند کرد. ممکن است یک داوری در یک زمینی بالاخره یک کارت قرمز نشان بدهد، ولی بعضی از طرفداران تیم خوشحال نباشند، اما در نهایت این داور است که امکان بازیِ فوتبال را فراهم میکند؛ حتی اگر اشتباه بکند. داوری را که نمیشود حذف کرد!
در خفقان رسانهای طبیعتاً خیلی از اندیشمندان جرأت نمیکنند به «توهینِ باطل» بپردازند
- البته من الآن در این فضای موجود، زیاد گلهمند نیستم که چرا خیلی از اندیشمندان به توهین باطل نمیپردازند یا خیلی از اندیشمندان سکوت میکنند. واقعاً گلهمند نیستم به دلیل اینکه در خفقان رسانهای-که تبدیل شده است به یک معروفی که نمیشود نهی از منکرش کرد- کسی جرأت نمیکند حرف بزند.
- من از نزدیک با بسیاری از علماء و بسیاری از اساتید دانشگاه حرف میزنم، بعضاً میگویند: «میدانیم ولی نمیتوانیم بگوییم!» شده است عین زمان شاه که میگفتند «از ترس ساواک نمیتوانیم بگوییم!» الآن میگویند «نمیتوانیم بگوییم؛ از ترس هوچیگرها و بیبیسیچیهای خبیثی که جامعه را دوقطبی کردهاند! اگر بگوییم، داغونمان میکنند!»
- من معذورم که نام ببرم چه اندیشمندانی در حوزه و دانشگاه به شخص بنده این را میگویند. بنده میگویم: مگر شما این حرف را قبول ندارید؟ میگوید: بله ولی نمیشود گفت! تازه خیلیها بنده را هم نهی میکنند و میگویند «حرمت خودت را حفظ کن، خودت را با اینها درگیر نکن!» گفتم من خودم را با کسی درگیر نمیکنم، اولاً بنده کسی نیستم و اگر اینها بخواهند من را ضایع بکنند، چه اشکالی دارد؟! خودشان به روش بیبیسی خبیث، برای یک آدم حاشیه درست میکنند، بعد از چند ماه میگویند «فلانیِ پُرحاشیه!» و بعد اسم این را هم حرفۀ رسانه میگذارند و این روش را کار حرفهای میدانند!
- انشاءالله زمان چیرگی حق بر باطل هم خواهد رسید که ما ببینیم آیا در زمان امام زمان(ع) حرفِ مفت زدن، امکان دارد؟ زمان امامزمان(ع) حرفزدن آزاد است، ولی شبیه قیامت میشود که «لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» (نبأ/۳۸) هستند کسانی که سخن باطل میگویند و امام زمان(ع) آنها را اعدام میکند. هرکه میخواهد بگوید هرچه میخواهد؛ تلخ یا شیرین! مثلاً شاید بگویند که «آزادی بیان، در آن زمان نیست!» نه، آزادی بیان هست، هیچکسی مجبور به انتخاب دین نمیشود و همه، حقایق را میگویند. اما بیان بیمارگونه، تکّه انداختن با غرضورزی و تخریب را همۀ مردم میفهمند و تشخیص میدهند، امام زمان(ع) هم طبق روایات دستور اعدام آنها را میدهد. مردم هم اعتراض نمیکنند که بگویند «آزادیِ بیان نیست!» چون میدانند که این اصلاً بیان نیست، بلکه غرضورزی است.
۴٫ یکی از ریشههای قتل امامحسین(ع) خیانت فرمانداران و تحمیل صلح به امامحسن(ع) بود
- اگر بخواهیم ریشههای قتل اباعبدالله(ع) را بشماریم زیاد هست، یکی دیگر از این ریشهها در زمان امام حسن مجتبی(ع) بود. چون دیگر وقت نیست، من به کلمات حضرت اشاره نمیکنم.
- خیانت فرمانداران و سرداران امام حسن مجتبی(ع) به امام حسن مجتبی(ع)، به بهانۀ صلح و آرامش بود که موجب شدند صلح به امام حسن مجتبی(ع) تحمیل بشود؛ این هم یکی دیگر از مقدمات بود. و قبل از آن هم اگر بدانید که اشعث با چه کلمات زیبنده و فریبندهای، صلح و در واقع مذاکره را به امیرالمؤمنین علی(ع) تحمیل کرد! الآن اگر اسم اشعث را بردارند و شما ندانید که این حرفها را در مقابل امیرالمؤمنین(ع) زده است، و شما این حرفها را بخوانید میگویید «عجب سخنرانی قرّاء و خوبی است!»
- یک نمونۀ دیگر، ابوموسی اشعری بود با آن سستیای که در مقابل معاویه داشت که نقل شده است امیرالمؤمنین علی(ع) اشعث و ابوموسی را لعنت میکرد در حالی که آنها در قلمرو حکومت خودشان بودند. اینها از عوامل شکلگیری کربلا بود. اینکه اشعث، آتشِ کوتاه آمدن در مقابل دشمن را در دل جامعه انداخت و تا عمروعاص این را شنید، گفت که «دیگر کار لشکر علی(ع) تمام شد، فردا قرآنها را سر نیزه کنید!» و بعد هم ابوموسی اشعری آن مذاکرۀ شوم و احمقانه را انجام داد. اینها همه از مقدمات قتل اباعبدالله الحسین(ع) است. ما وقتی قاتلین اباعبدالله الحسین(ع) را لعن میکنیم نباید بسنده کنیم به آنهایی که در صحرای کربلا حاضر بودند و به قتل مبادرت میورزیدند.
۵٫ عدم توجه به هشدار امامحسین(ع)/ اگر به نهی امامحسین(ع) در سخنرانی منا توجه میکردند، کربلا بهپا نمیشود
- همچنین موارد دیگری هم بود؛ تا میرسد به زمان امام حسین(ع). ایشان یکسال قبل از قیام خودشان، در منا سخنرانی کردند و به اصحابشان فرمودند که صحابه و تابعین-هر کدامشان هستند- جمع کنید. دویست نفر از صحابه و هفتصد نفر از تابعین جمع شدند. جمعیتی بیش از هزار نفر به اضافۀ بنیهاشم جمع شدند و بعد حضرت آنجا سخنرانی قرّایی فرمودند.
- امامحسین(ع) در اولِ سخنرانی خودشان میفرمایند: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُول…» (تحفالعقول/۲۳۷) و بعد هم این آیۀ قرآن را فرمودند: «لَولا یَنهاهُمُ الرَّبّانِیّونَ وَالأَحبارُ عَن قَولِهِمُ الإِثمَ» عبرت بگیرید از نهی خدا دربارۀ علماء یهود که فرمود چرا علماء یهود دیگران را از قول بد نهی نکردند؟ چرا دیگران را از سخن گناهآلود نهی نکردند؟
- آن نهیای که امام حسین(ع) انجام دادند، اگر به آن توجه شده بود کربلا بهپا نمیشد و اباعبدالله الحسین(ع) قطعه قطعه نمیشد. حضرت از سکوت علماء نهی کردند و فرمودند «مردم به شما احترام میگذارند» چرا این احترامتان را خرج نمیکنید؟ مگر نمیبینید با محرومین چگونه دارد برخورد میشود؟ با بیماران، ضعفا و…
کسانی حسین(ع) را کشتند که اهلبیت(ع) از آنها چشم یاری داشتند!
- روضه بخوانم؛ زینب کبری(س) به تعبیر امام زینالعابدین(ع) که فرمودند «عالمۀ غیر معلّمه» چقدر دقیق فرمودند! ایشان بالای تلّ زینبیه در آن التهاب، تفکّر عمیق، سخن حکیمانه و محکم و البته توأم با آرامشِ خودشان را فراموش نکردند و حرفی زدند که جاودانه در تاریخ ماند. یعنی اگر شما بگویید کدام جمله مناسب لحظهای است که اباعبدالله الحسین(ع) را در گودی قتلگاه دارند به قتل میرسانند؟ تا روز قیامت هم اگر فکر کنید جملهای مناسبتر از جملۀ حضرت زینب(س) پیدا نمیکنید!
- ایشان فریاد زدند: عمر سعد، تو شاهد هستی و میبینی که حسین(ع) فرزند پیغمبر را میکشند؟ (وَ خَرَجَتْ أُخْتُهُ زَیْنَبُ إِلَى بَابِ الْفُسْطَاطِ فَنَادَتْ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَیْحَکَ یَا عُمَرُ أَ یُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟!؛ ارشاد مفید/۲/۱۱۲) این یعنی چه؟ یعنی حضرت زینب(س) چند روز است که نمیدانند عمر سعد فرماندۀ سپاه دشمن است؟ معاذالله بگوییم حضرت زینب(س) خبر ندارد و آمده است یک دفعهای عمر سعد را دیده و از این صحنه تعجب میکند! نه، ایشان میداند و همه را در جریان هست. ایشان دارد اعلام میکند که «مردم! کسانی آمدند حسین را کشتند که ما چشم یاری داشتیم! این را در ذهن بسپارید» کسانی حسین(ع) را محاصره کردند و کشتند که اگر میخواست اباعبدالله الحسین(ع) مظلوم واقع بشود، باید چنین کسانی میآمدند و دفاع میکردند. این سخن بسیار مهمّی است. شمر هم به شرح ایضاً! و بسیاری از کسانی که آنجا بودند، از شام نیامده بودند. «ألا لعنة الله علی القوم الظالمین»
- خدایا جامعۀ ما را هرچه حسینیتر قرار بده. عزاداریهای ما را هرچه عمیقتر قرار بده. خدایا آنهایی که وحدت این ملت را از بین میبرند نیست و نابود بگردان. خدایا آنهایی که انتقادهای کارشناسی را تبدیل میکنند به دعواهای جناحی، و جناحبندیهای دروغین بر ملت و بر فضای سیاسی جامعه تحمیل میکنند اگر قابل هدایت نیستند ریشهکن بگردان. در فرج مولایمان تعجیل بفرما. «و صلّی الله علی محمدٍ و آله الأطهار»
(الف۲-ن۲)
اجازه ندهید سیاستبازها، مسائل فنیِ مدیریتی را به مسائل سیاسی تبدیل کنند/ اگر سیاسیون کریمانه برخورد نکنند دومینوی فساد در جامعه آغاز میشود/ رئیسجمهور در انتخابات و بعد از انتخابات، کریمانه برخورد نکرد
وقتی یک سیاستمدار و مدیر جامعه، کریم نباشد و رفتارهای غیرکریمانه انجام بدهد؛ مثلاً در حرفهایش لودگی و شارلاتانبازی دربیاورد و… از آن بالا یک دومینویی آغاز میشود که آخرش میشود انواع فسادها؛ هم فساد اقتصادی، رانتخواری و تعطیلی کارخانهها و…هم فساد فرهنگی، افزایش آمار طلاق و حتی بیحجابی!
طبق روایت، کسی که به خودش ظلم میکند، مدیر موفقی نخواهد بود
- پُست مدیریتی در جامعه -بهویژه، پستهای کلیدی- جایگاهی است که باید افراد بسیار باظرفیت در آن حاضر بشوند؛ یعنی کسانی که اولاً خودشان کریم باشند، ثانیاً کرامت مردم را حفظ کنند. همانطور که بیان شد؛ در «مدیریتِ خود» هم اصل اول را باید «کرامت و عزت نفس» قرار بدهیم.
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: کسی که به خودش ظلم میکند به دیگران هم ظلم خواهد کرد؛ نمیتواند به دیگران ظلم نکند. کسی که بر خودش ظلم روا میدارد، او حتماً به دیگران هم ظلم میکند. (مَنْ ظَلَمَ نَفْسَهُ کَانَ لِغَیْرِهِ أَظْلَمَ ؛ غررالحکم/۸۶۰۶)
- کسی نگوید که «ما دنبال مدیر موفق هستیم، به بحثهای اخلاقی چهکار داریم؟!» اینکه میگوییم «یک مدیر نباید به خودش ظلم کند» یک بحث اخلاقی نیست بلکه یک بحث مدیریتی است؛ یعنی کسی که به خودش ظلم میکند، مدیر موفقی نیست، چون مدیر موفق آن کسی است که به دیگران ظلم نکند.
- این مسئله درواقع به تعریفهای تخصصی در مدیریت، مربوط میشود، نه به مسائل اخلاقی و ارزشی. حتی بحث «تعهد و تخصص» هم دیگر قدیمی شده و دورانش گذشته است. ما الان فقط از یک مدیر، «تخصص» میخواهیم؛ یعنی باید در مدیریت خودش-به معنای واقعی- تخصص داشته باشد و همۀ اصول مدیریت را رعایت کند.
اینکه «مدیر باید کریمانه برخورد کند» یک بحث اخلاقی نیست؛ یک بحث مدیریتی است
- کسی که خودش کریم نیست و کرامت جامعه را رعایت نمیکند، او مدیر موفقی نیست و نمیتواند جامعه را به حد مطلوب برساند؛ بحث حزباللهی و غیرحزباللهی یا بحث دیندار و غیردیندار هم نیست.
- یک فرمانداری گفته بود: «من چلوکباب میخورم، خوب هم کار میکنم!» اتفاقاً او فرماندار یک جایی بود که خیلی از مردم آن منطقه، به سختی میتوانند «گوشت» تهیه کنند چه برسد به کباب! وقتی در کنار تو مردمِ محرومی وجود دارند و تو-بهعنوان مدیر جامعه- چنین غذاهایی میخوری، دیگر آن عقل و هوش کافی را نداری که بخواهی قدرت برنامهریزی داشته باشی؛ کارکردنِ بدون عقل و تدبیر هم بهدرد مدیریت نمیخورد!
- وقتی به یک مدیر میگوییم «پرخوری و بدخوری نکن و با مردم، کریمانه برخورد کن» این یک توصیۀ اخلاقی یا یک بحث سیاسی نیست، اینها بحثهای فنیِ مدیریت است! حتی اینطور نیست که این موضعِ انقلابیون باشد! مگر انقلابیون چه میخواهند؟ مدیریتِ درست میخواهند، اصلاً انقلاب کردهاند که مدیریت درست انجام بگیرد. مدیریت درست چیست؟ اصل اولش این است که عزت و کرامت انسان رعایت بشود! علوم انسانی هم دارد قدم به قدم به این بحث کرامت نزدیک میشود.
اجازه ندهیم سیاستبازها، مسائل مدیریتی و تخصصی را به مسائل سیاسی تبدیل کنند
- نباید اجازه داد برخی از سیاسیون یا سیاستبازها، یک مسئلۀ مدیریتی و تخصصی را، بیخودی تبدیل کنند به یک مسئلۀ سیاسی! همانطور که جهت بلندشدن هواپیما از روی باند فرودگاه، یک مسئلۀ تخصصی است و معنا ندارد این را به رفراندوم بگذارند، دربارۀ خیلی از مسائل تخصصی در مدیریت هم همینطور است. اما برخی از جهّال-که بنده آنها را بهعنوان سیاستباز میشناسم نه سیاستمدار- خیلی از مباحث را سیاسی کردهاند؛ درحالی که اینها مباحث فنی و مدیریتی است و پاسخش معلوم است، اینها مباحثی نیست که دربارهاش بگویند: «چند موضع وجود دارد، بگذارید همۀ سیاسیون دربارهاش نظر بدهند!» دربارۀ مباحث علمی و فنی، معنا ندارد که سیاسیون بخواهند نظر بدهند.
- از آن احمقانهتر این است که بگویند «این مسئله را باید به رفراندوم بگذاریم!» درحالیکه این یک مسئلۀ تخصصی است! آیا میخواهید عوامفریبی کنید؟! مثل این است که مردمِ یک محلهای رأی بدهند سرِ اینکه «چه کسی قلب این بیمار را جراحی کند؟» قلبِ بیمار را باید متخصص قلب، جراحی کند نه هر کسی که مردم به او رأی بدهند!
- برخی از سیاسیون، شارلاتانبازی در میآورند و یک بحث فنیِ مدیریتی را تبدیل میکنند به یک مسئلۀ سیاسی! برای اینکه از جامعه سواری بکشند، کارهای کثیف سیاسی میکنند؛ مثل دوقطبیکردن جامعه!
برخی بحثها را باید از بین مباحث سیاسی بیرون بیاوریم و در بین مباحث فنی قرار دهیم
- یکی از بحثهای فنی مدیریت این است که «شفافیت موجب کاهش رانتخواری میشود» علوم تجربی این را گفته و علوم دینی هم بهدلایل مختلف، این عقلانیت را میپذیرد.
- بعضی از بحثها را باید از بین بحثهای سیاسی در بیاوریم و ببریم در بین مباحث فنی قرار بدهیم. بعضیها میگویند «این یعنی سیاستزدایی از عرصۀ ادارۀ جامعه!» درحالیکه معنایش این نیست، این یعنی سیاستزدایی از جایی که دانش باید دربارهاش نظر بدهد؛ نه قدرت سیاسی. قدرتهای سیاسی هم باید خدمتگزار دانشمندان باشند.
- برای اینکه این حرفهای دانشی در عرصۀ مدیریت شنیده نشود، بیبیسیچیهای خبیث راه میافتند و با گروهبندی کردن جامعه، یک فضای پُر از خفقان در جامعه ایجاد میکنند. اینها خفقان روانی ایجاد میکنند و اصلاً نمیگذارند کسی صدای منتقدان و حرفهای درست آنها را بشنود.
- عناصر سیاسی نباید بحث فنیِ مدیریتی را تبدیل کنند به بحث سیاسی؛ حتی نباید آن را به بحث فرهنگی و اخلاقی و دینی و عقیدتی تبدیل کنند، بحث تخصصیِ مدیریت، به دین و عقیده و ایمان چه ربطی دارد؟! اصلاً اگر ما مسلمان هم نباشیم، میتوانیم ببینیم که «شفافیت در برخی کشورها، موجب کاهش رانتخواری شده است» و این ربطی به دین و ایمان آنها ندارد؛ این یک بحث مدیریتی است.
- بعضی از موضوعات اصلاً سیاسی نیست؛ باید اندیشمندان جامعه کمک کنند و این بحثها را از بین مباحث سیاسی بیرون بکشند و بهصورت فنی و علمی روی آنها بحث کنند، نگذارند این بحثها بیفتد دست سیاستبازها که با آن، مردم را فریب بدهند.
خیلی وقتها در خانه، محبت را جای کرامت میگذارند
- همانطور که بیان شد، اصل اول در مدیریت، حفظ کرامت است! هم رعایت کرامت و عزت نفس یک انسان، هم رعایت کرامت و عزت نفس افراد خانواده.
- خیلی وقتها در خانه، محبت را جای کرامت میگذارند. محبت، اصل دومی است که بعداً به آن خواهیم پرداخت؛ محبت را نباید جای کرامت بگذاریم. کرامت چطوری خودش را نشان میدهد؟ با ادب و با رعایت حقوق. محبت چطوری خودش را نشان میدهد؟ با گریه، دلسوزی، فداکاری، شادی از دیدار، کلمات محبتآمیز و…
- ادب، نشاندهندۀ احترامی است که برای افراد قائل هستیم، افراد اولاً باید در خانواده ادب را رعایت کنند. خیلیوقتها در خانواده، ادب را کنار میگذارند. مثلاً یک کسی میخواهد رفتار بچهاش را درست کند، ولی او را با بیادبی بزرگ میکند؛ البته این بیادبی، ممکن است انواع مختلفی داشته باشد. چهبسا مادری که بهخاطر بچهاش، به پدر بیادبی کند! یا چهبسا پدری که به هردلیلی ناراحت شده است و در مقابل بچهها به مادر، بیادبی میکند.
یک مدیر کریم، چگونه مدیریت میکند؟
- حالا بهسراغ مدیریت در جامعه برویم. در جلسۀ قبل، دربارۀ «مدیر بد» و مثال برجستۀ آن در قرآن-که همان فرعون است- صحبت کردیم. حالا ببینیم که اگر «کرامت» باشد، یک مدیر چگونه مدیریت میکند؟
- در این دعای مشهور «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ» از بین همۀ صفات دولت امام زمان(ع) صفت «کریمة» را انتخاب کرده است و این خیلی معنا دارد.
- از آن زمانی که بحث بوروکراسی یا دیوانسالاری و بحث دربارۀ شیوۀ مدیریت یک سازمان، بهصورت خیلی جدی مطرح شد، یک کسی مثل «ماکس وبر» آمد و حرفهایی زد؛ مثلاً اینکه «باید ضابطه را جای رابطه بگذاریم» جلسۀ بعد، دربارۀ اشتباه بودن این حرف و اینکه «رابطۀ انسانی نباید حذف بشود» صحبت میکنیم. (البته منظور ما از «روابط» همان رفیقبازیِ یکی دو نفر باهم یا باندبازی علیه دیگران نیست)
در دولت کریمه «تکتک افراد سازمان» اصل هستند، نه فقط منافع سازمان
- یکی از حرفهای ماکس این است که «اصل، منافع سازمان است و افراد باید در خدمتش قرار بگیرند» اما دین در اینباره خیلی عقلانیتر حرف میزند و میگوید: «اصل، تکتک افراد سازمان هستند» لذا دولت کریمه به دیوانسالاریِ مرسوم اعتنا نمیکند. دولت کریمه، حتی احترام منافقین را حفظ میکند ولو اهداف امت اسلامی مخدوش بشود.
- اگر جامعه را به مثابه یک سازمان بزرگ در نظر بگیرید و بخواهید این جامعه پیشرفت کند، دولت کریمه میگوید: «در جریان پیشرفت کلی جامعه، مواظب باشید بیکاری و کارتنخوابی زیاد نشود.» اما بعضیها رسماً میگفتند: «ما باید جامعه را پیشرفت بدهیم ولو تعدادی هم فقیر ایجاد بشود مهم نیست؛ بعداً با بیمۀ بیکاری و… به آنها رسیدگی میکنیم» یعنی همان تفکرات لیبرالی که ما قبولش نداریم، بلکه میگوییم: «باید یکجوری جامعه را به قدرت اقتصادی برسانی که-با کارآفرینی و…- تکتک افراد جامعه یک کار و یک نقشی در جامعه پیدا کنند تا عزت نفس و کرامتشان حفظ شود» حالا ممکن است رعایت عزت و کرامت تکتک افراد با ایجاد تعاونیها باشد یا با ایجاد شرکتهای دانشبنیان و شرکتهای سهامی و بورس و…
- ما نمیخواهیم مثل کشورهای جنوب خلیج فارس به رفاه برسیم اما ذلیلانه! الان بعضیها دارند همین را تبلیغ میکنند. یعنی جامعهای که ذلیل است و در جامعه هم افراد ذلیل، زیاد هستند اما سرمایهگذاری شده است و اقتصادشان ظاهراً رونق دارد؛ خاک بر سر این رونق!
دولت باید کرامت و عزت را در اقتصاد و فعالیت معیشتی مردم هم بیاورد
- وقتی از «دولت کریم» صحبت میکنیم، یعنی این دولت باید کرامت و عزت نفس را در اقتصاد و در فعالیت معیشتی مردم هم بیاورد؛ حتی عزت روستاها باید حفظ بشود. باید به سراغ اقتصاد منطقهای برویم، عزت همۀ مناطق باید حفظ بشود و نباید برخی مناطق، فدای مناطق دیگر بشوند. ولی ما الان در کشور، یکسری مناطق محروم داریم و یکسری مناطق برخوردار.
- امام صادق(ع) یکی از رفقایش را دید (مثلاً در حدود ساعت ده صبح بود) به او فرمود: عزتت را حفظ کن! گفت آقا عزت چیست؟ مگر طوری شده است که میگویید عزتت را حفظ کن؟ فرمود چرا سرِ کار نرفتی؟ «یَا عَبْدَاللَّهِ احْفَظْ عِزَّکَ قَالَ وَ مَا عِزِّی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ غُدُوُّکَ إِلَى سُوقِکَ وَ إِکْرَامُکَ نَفْسَک» (تهذیبالاحکام/ج۷/ص۴) یعنی همینکه سرِ کار میروی، درواقع داری خودت را اکرام میکنی.
- در روایت دیگری، امامصادق(ع) به یکی از دوستانش میفرماید: چرا عزت خودت را حفظ نکردی؟ چرا امروز میبینم که سراغ عزت خودت نرفتهای؟ گفت: منظورتان چیست؟ فرمود: چرا نرفتی سرِ کار؟ گفت: امروز در یک تشییع جنازه شرکت کرده بودم… (مَا لِی أَرَاکَ تَرَکْتَ غُدُوَّکَ إِلَى عِزِّکَ قَالَ جَنَازَةٌ أَرَدْتُ أَنْ أَحْضَرَهَا قَالَ فَلَا تَدَعِ الرَّوَاحَ إِلَى عِزِّک؛ تهذیبالاحکام/ج۷/ص۴) این کلام حضرت نشان میدهد که سرِ کار رفتن، مساوی است با عزت و کرامت.
دولتی که زمینۀ کار را فراهم میکند، دارد به مردم عزت میدهد/ دولت کریم، به «کارآفرینی» بها میدهد
- دولتی که کار تولید میکند و زمینۀ کار را برای مردم فراهم میکند، او دارد عزت مردم را پدید میآورد. حالا این روش، از نظر اقتصادی بهصرفه هست یا نه؟ رسماً بعضی از اقتصاددانها میگویند: «خودت را معطلِ مردم نکن! اگر شده با سرمایهگذاری خارجی و کارخانههای بزرگ و… جامعه را باید پولدار کنی و بعدش از صدقهسرِ اینها، به بقیۀ مردم هم یکچیزی میرسد، مثلاً با انواع بیمههای بیکاری و…» اینجور افکار ممکن است بعضی وقتها مردم را قلقلک بدهد و بعضیها بگویند: «خُب اینکه بد نیست! یک پولی هم به ما بدهند، بقیهاش مهم نیست!»
- ما که از تولید ثروت صحبت میکردیم، منظورمان تولید ثروت به اضافۀ کرامت و عزت انسانها است، نه اینکه ثروتِ بادآورده بهدست بیاوریم و بیکار باشیم! دولت کریم، دولتی است که به «کارآفرینی» بها بدهد و خدمتگزار افراد کارآفرین باشد.
چرا کشور ما در سختیِ ایجاد کسب و کار، باید جزو سختترین کشورها باشد؟!
- چرا کشور ما در سختیِ ایجاد کسب و کار، باید جزو سختترین کشورها باشد؟ این یعنی کرامت نیست. مجلس برای این منظور، چهکار کرده است؟
- خیلیها دغدغۀ اصلیشان این است که مدیران جامعه، دزد نباشند، اما دغدغۀ بنده این است که مدیران جامعه، بیعرضه نباشند. هم مدیران دزد باید محاکمه شوند، هم مدیرانی که برای مردم، درست کار نمیکنند.
- در مدیریت جامعه، یک معنای کرامت این است که «شغل ایجاد بشود» و همانطور که رهبر انقلاب فرمود: اقتصاد مقاومتی شرطش این است که مردم در آن مشارکت فعال داشته باشند. شاید برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید در بانکها یک تحولی پیدا بشود و بانکها باید صرفاً بنگاه نگهداری پول باشند؛ مثل خیلی از کشورهای دیگر.
چه موانعی بر سرِ راه ایجاد شغل، سرمایهگذاری و تعاونیها وجود دارد؟
- الان بعضیها پول خودشان را در بانک میگذارند و در سال، مقداری سود میگیرند. حالا اگر این فرد بخواهد با پول خودش یک کارخانهای راه بیندازد(مثلاً به همراه دوستانش) چه موانعی سر راهش هست؟ یکی اینکه به دوستانش اعتماد نمیکند که سرمایههای خودشان را جمع کنند و کارخانه بزنند. حتی خیلی از مذهبیها هم در این زمینه، به همدیگر اعتماد نمیکنند.
- دوم اینکه دولت نمیآید از این سرمایهها حمایت کند. مثلاً ما یکسری سازوکار قانونی نداریم که از تعاونیهای حقیقی حمایت بشود، یعنی اینطور نیست که مردم بگویند: «اگر من پولم را در یک تعاونی بگذارم و شکست بخورم، دولت جبران میکند» الان دولت چهکار میکند؟ مثلاً یک کسی از بانک وام گرفته و از خارج، خودرو وارد کرده است، ولی الان میگوید «ندارم که پول را به بانک برگردانم!» دولت هم میگوید: «خُب ندارد دیگر! باید صبر کنیم» ما میگوییم: همین صبر را برای قرضی که چهارتا تعاونی گرفتهاند و الان دچار مشکل شدهاند، انجام میدادید، نه برای پسگرفتن پولی که صرف واردات خودرو میشود.
«رشد اقتصادی پایدار» وقتی است که عزت اقتصادیِ تک تک افراد رعایت بشود
- رشد اقتصادی پایدار وقتی است که عزت اقتصادیِ تک تک افراد رعایت بشود، در این صورت، ببینید مدیران جامعه چه روحیهای باید پیدا کنند؟ نمایندگان مجلس چه روحیهای باید داشته باشند؟
- الان بعضی از کارخانههای دولتی-که دارند ضرر میدهند- بناست به فروش گذاشته بشوند، ولی مثلاً در برخی موارد میگویند «نمایندۀ مجلس نمیگذارد» میگوییم: «چرا نمیگذارد؟ اینکه خوب است؛ شهرش آباد میشود، چون بخش خصوصی حتماً کارخانه را بهتر اداره میکند» میگویند: فلان نماینده نمیگذارد، چون اگر این کارخانه دولتی باشد، آن نماینده تعدادی از آدمهای خودش را وارد این کارخانه میکند و… اگر این کارخانه خصوصی بشود، رانتخواریهایش را چطوری انجام بدهد؟ او دارد نفوذ اجتماعیاش را از طریق این کارخانۀ دولتی انجام میدهد، لذا اجازه نمیدهد که خصوصی بشود.
- اینگونه افراد، شخصیتاً کریم نیستند و به درد مدیریت نمیخورند. یک مدیر خوب، باید چه روحیهای و چه شخصیتی داشته باشد؟ یکی اینکه مثل داور در زمین فوتبال باشد، دوم اینکه مثل مربی برای تیم فوتبال باشد، سوم اینکه مثل مدیر پشتیبانیکنندۀ تیم باشد. هیچکدام از اینها خودشان گل نمیزنند، بلکه بچهها را پرورش میدهند و پشتیبانی میکنند تا بچهها بتوانند گل بزنند. یک فرماندار، یک استاندار، یک نمایندۀ مجلس و یک وزیر هم باید اینطوری باشند. این یک روحیه و یک رویه است!
هر مشکلی میبینیم ناشی از بیشخصیتی برخی از مدیران مملکت است
- برخی از کارخانهدارها میگویند: «دولت میگوید که ما برای هرچیزی ارز نمیدهیم، فقط برای وارداتِ ضروری میدهیم تا کارِ کارخانهها راه بیفتد» اما وقتی برای همان واردات ضروری میرویم در صفِ گرفتن ارز قرار میگیریم، موانع زیادی سرِ راه ما قرار میگیرد و میبینیم که با دلالها سر و کار داریم و باید ارز را-از دلالها- بخریم که گرانتر است و…
- دولتمرد باید مثل یک پدر دلسوز باشد، باید مأمور بگذارد که ببیند مشکل کارخانهدارها چیست؟ خود دولت باید برود دنبال کارخانهدارها و ببیند نیازهای ضروری آنها چیست؟ باید به مشکلات آنها رسیدگی کند. اما چه شخصیتهایی باید این کار را بکنند؟
- هر مشکلی میبینید مال بیشخصیتی برخی از مدیران مملکت است، واقعاً مشکلات مملکت ما قابل حل است و کارخانههایمان قابل توسعه است. ما خودمان میتوانیم رونق اقتصادی ایجاد کنیم و این ربطی به تحریمها ندارد؛ اما چه چیزی لازم دارد؟ شخصیت کریمانۀ مدیریت اجرایی کشور را لازم دارد.
سرِ نخ انتخاب «مدیران کریم» دست مردم است؛ هم برای دولت و هم برای مجلس
- حالا مدیران کریم، از کجا بهدست میآیند؟ یک سرِ نخش دست مردم است. نمایندههای مجلسی انتخاب کنید که باشخصیت باشند؛ هم خودشان اهل کرامت باشند و هم رعایتکنندۀ کرامت مردم باشند. سر نخ دیگرش هم باز در دست مردم است؛ رئیسجمهورِ کریم، اهل کرامت و تأمینکنندۀ کرامت مردم انتخاب کنید. هر سیاستمداری که در گفتارش شارلاتانبازی در بیاورد، کریم نیست.
- وقتی سیاستمدار، یک رفتار غیرکریمانه و فرعونمسلکانه انجام بدهد، از آن بالا یک دومینویی آغاز میشود که آخرش میشود فساد، رشوه، رانت و حتی فساد فرهنگی و حتی بیحجابی! برای مذهبیها و حوزۀ علمیه متأسف هستم که بعضاً از رفتار غیرکریمانۀ مدیران جامعه (که عامل بسیاری از مشکلات و فسادهاست) انتقاد نمیکنند و صرفاً به بیحجابی کف خیابان اعتراض میکنند.
چرا برخی علما با مشروطه مخالف بودند؟ چون راه حضور شارلاتانهای نفوذیِ انگلیس را به ادارۀ کشور باز میکرد
- آقای بهجت(ره) میفرماید: بعضیها عجب هوشی دارند، عجب آیندهنگریای دارند! تا «مشروطه» مطرح شد، گفتند: اینها میخواهند مملکت را بیحجاب کنند! درحالیکه مشروطه، اصلاً ربطی به حجاب نداشت؛ اما برخی از علمای آن دوره، این را گفته بودند و دیدید که چند سال بعد از مشروطه، رضاخان آمد و بیحجابی را رواج داد. آقای بهجت(ره) این مطلب را چندبار با تعابیر مختلف بیان کرده و میفرماید که آن علما، چطوری این را فهمیده بودند؟
و البته «مشروطه» از یک جهاتی خوب است، بالاخره یکعدهای انتخاب میشوند و به مجلس میروند و قانون اساسی نوشته میشود و پادشاهی مشروط میشود، یعنی بهظاهر چیز خوبی است، پس چرا آن علما، به مشروطه ایراد گرفته بودند؟ چون مشروطه راه حضورِ شارلاتانهای سیاسی و نفوذیهای انگلیس را در ادارۀ کشور باز میکند، لذا آخرش یعنی فساد!
- آیتالله بهجت(ره) یک مثال دیگر هم در اینباره مطرح میکند و میفرماید: تا مشروطه را خواستند شروع کنند، شیخفضلالله نوری فرمود: اینها آخوندها را از بین میبرند! به ایشان گفتند: مشروطه را خودِ آخوندها امضا کردند؛ مثل آخوند خراسانی! آقای بهجت(ره) میفرماید: شیخفضلالله نوری باهوش بود و درست متوجه شده بود. چند سال بعد شروع کردند یکییکی اعدام کردند و از خود شیخفضلالله نوری هم شروع کردند!
اگر سیاسیون، کریمانه برخورد نکنند، دومینوی فساد در جامعه آغاز میشود
- سیاسیون و مدیران جامعه باید «کریم» باشد؛ حالا شاخصِ این کریمبودن را در اصل بعدی مدیریت بیان خواهیم کرد. اگر یک سیاسی، کریم نباشد و کریمانه برخورد نکند، مثلاً در صحبتهایش چرت و پرت بگوید، لودگی و مسخرهبازی دربیاورد و… یک دومینویی شروع میشود که فساد اقتصادی و تعطیلی کارخانهها یکی از آنها است! یکی دیگر این است که آمار طلاق افزایش پیدا میکند! اما فهمیدن ارتباط این چیزها با هم، نیاز به فهم عمیق دارد.
- امیرالمؤمنین(ع) در عهدنامۀ مالک اشتر میفرماید: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» (نهجالبلاغه/نامه۵۳) ستون دین، قدرت امت اسلامی و قدرت اسلام، همین مردم عادی کوچه و بازار هستند، «فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ» پس دلت با اینها باشد «وَ لْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا» دورترین آدم از تو چه کسی باشد؟ تو به عنوان مدیر، باید از چه کسی بیشتر از همه بدت بیاید؟ از کسی که عیب مردم را پیش تو میگوید! البته همین مردمی که عمود خیمۀ دین هستند و عماد و تکیهگاه دین هستند، یک عیبهایی هم دارند اما چه کسی باید عیبهای مردم را بپوشاند؟ والیِ جامعه، باید عیبها را بپوشاند، نباید این عیبها را آشکار کنی!
- بعد میفرماید: «فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ» هرچیزی از این عیبها برایت ظاهر شد، تو بپوشان! (حالا این سؤال پیش میآید: خُب اگر این عیبها از من پنهان شد که زیرآب من را میزنند!) اگر یک کاری کردی که دیگر هیچکسی پیش تو عیب نمیگوید و از بس کریمانه برخورد کردی، زبان چربِ عیبجویان و عیبگویان را بریدی، در اینصورت، طبیعتاً یک چیزهایی از تو مخفی میماند! ولی میفرماید: «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ» آنها را به خدا بسپار، خدا خودش با آنها برخورد میکند.
پیامبر(ص): میتوانستم منافقین را به شما معرفی کنم، اما کریمانه برخورد کردم!
- رسول خدا(ص) در خطبۀ غدیر، صدا زد: «سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُتَّقِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِینَ وَ إِدْغَالِ الْآثِمِینَ وَ خَتْلِ الْمُسْتَهْزِءِینَ بِالْإِسْلَامِ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ» (احتجاج/۱/۵۹) من از جبرئیل خواستم که من را معاف کند از اینکه ولایت علیبنابیطالب(ع) را به شما معرفی کنم؛ بهخاطر کثرتِ منافقین و قلّت متقین. و بعد میفرماید: یک آدمهایی هستند که نمیگذارند علی(ع) بر مسند بنشیند.
- و بعد میفرماید: «وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّیَ بِأَسْمَائِهِمْ لَسَمَّیْتُ- وَ أَنْ أُومِیَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیَانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَ أَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمْ لَدَلَلْتُ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ فِی أُمُورِهِمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ» من اگر میخواستم، میتوانستم همین الان در بین جمعیت، نشان بدهم چه کسانی منافق هستند و اگر میخواستم، همین الان دلیلش را هم میگفتم و روشن میکردم چه کسی منافق است. اما به خدا، من کریمانه برخورد کردم!
رئیسجمهور ما در انتخابات و بعد از انتخابات کریمانه برخورد نکرد!
- رئیسجمهور ما در انتخابات و بعد از انتخابات کریمانه برخورد نکرد! ایشان نهتنها به دو قطبیسازی که روش فرعونچهها است اقدام کرد و نهتنها سعی کرد عیوب را آشکار بکند، یک کار بزرگتر هم انجام داد؛ تهمت هم زد! گفت: «اینها میخواهند دیوار بکشند» درحالیکه کسی نمیخواست دیوار بکشد. او تمسخر هم کرد؛ درحالیکه آدم کریم هیچوقت مسخره نمیکند! با این برخوردهای غیرکریمانه، اقتصاد مملکت درست نمیشود، فرهنگ هم درست نخواهد شد، رانتخواری هم زیاد میشود! شورای نگهبانی هم نداریم که مثل داور فوتبال، وسط زمین کارت قرمز بدهد، نمیدانم قانونش را نداریم یا اینکه اجرا نمیکنیم؟
- بعضیها هم به عنوان حزباللهیگری کریمانه برخورد نمیکنند. بنا نیست ما به روش غیرکریمانه، دزد بگیریم! اگر اینطور بود که اصلاح امور زیاد سخت نبود و مسئله اینقدر کش پیدا نمیکرد!
- أمیرالمؤمنین(ع) هم اگر میخواست کریمانه برخورد نکند که راحت میتوانست اوضاع را درست کند! حضرت میفرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِی یُصْلِحُکُمْ هُوَ السَّیْفُ» (ارشاد مفید/۱/۲۸۱) من میدانم آن چیزی که شما را درست میکند شمشیر است! (البته نه اینکه همۀ مردم را با شمشیر بزند، بلکه کافی بود، چند نفر را گردن بزند) بعد میفرماید: «وَ مَا کُنْتُ مُتَحَرِّیاً صَلَاحَکُمْ بِفَسَادِ نَفْسِی» من خودم را فاسد نمیکند برای اینکه بخواهم شما را درست کنم. «وَ لَکِنْ سَیُسَلَّطُ عَلَیْکُمْ بعْدِی سُلْطَانٌ صَعْبٌ لَا یُوَقِّرُ کَبِیرَکُمْ وَ لَا یَرْحَمُ صَغِیرَکُمْ وَ لَا یُکْرِمُ عَالِمَکُمْ» ولی به این زودیها یککسانی بر شما مسلط خواهند شد که احترام و کرامت شما را رعایت نمیکنند و آنوقت خواهید دید چطور با زور شمشیر بر شما حکومت میکنند…
الان برخی فرعونچهها با «عملیات روانی» زورگویی میکنند
- الان ما فرعونچهای نداریم که بخواهد با شمشیر، زور بگوید، اما فرعونچههایی داریم که با جنگ روانی این کار را بکنند. اگر عملیات روانی در یک سیاستمدار دیدید، بدانید که او فرد پلیدی است! حالا چرا اینقدر به موضوع «زبان» اهمیت میدهیم؟ یک آیهای در قرآن داریم که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً» (احزاب/۷۰) ای کسانی که ایمان دارید تقوای الهی را داشته باشید و درست حرف بزنید! گفته میشود که رسول خدا(ص) هر جمعه این آیۀ قرآن را در خطبۀ نماز جمعه بیان میکردند؛ یعنی در حاکمیت اسلامی این آیۀ قرآن، آیۀ کلیدی و مهمی است.
- اگر رعایت کرامت و عزت نفس را در ادارۀ جامعه ادامه بدهیم، هم صحنۀ سیاسی قشنگ میشود، هم ادبیات و رفتار سیاسیون، درست میشود، نحوۀ کارآفرینی کردن برای جوانها هم عالی خواهد شد. چند سال است که رهبر انقلاب در هفتۀ دولت، وقتی هیئت دولت نزد ایشان میروند، پدرانه و مشفقانه به آنها تأکید میکنند: «کارآفرینها را تشویق کنید»
- شخصیت یک مدیر در جامعۀ اسلامی ، شخصیت ویژهای است؛ این مدیر خیلی به شخصیت تک تک افراد جامعه احترام میگذارد، بهحدی که رسولالله الاعظم(ص) مینشست و با آدمهای بیمقدار گفتگو میکرد و هیچکدام از آنها را مسخره نمیکرد، درحالیکه منافقین و مخالفینِ حضرت هم در بین آنها بودند، اینقدر به آنها احترام میگذاشت که دیگران اصلاً فکر نمیکردند این فرد، عیبی هم دارد. شیوۀ حضرت اینطور بود که اگر کسی یک عیبی دارد (یک مرضی در قلبش هست) خود مردم باید بفهمند و او را بشناسند.
کسی که در انتخابات، عزت رقیبش را حفظ نکند، شایستۀ مدیریت نیست و باید کنار برود
- شیوۀ رسولخدا(ص) آنطور بود، ولی متاسفانه در جامعۀ ما، اگر یک عیبی در کسی ببینند، چهکار میکنند؟ اگر رهایشان کنید، سر همدیگر را میکَنند و رسانههای خبیث بیبیسیچی، اصلاً این را جزو کار حرفهای و رسانهای خود میدانند! میگویند: این شیوۀ کار حرفهای در رسانه است! یعنی این را حرفهایگری میدانند و کسی هم نهی از منکر نمیکند! بعضیها هم به عنوان حزباللهیگری میآیند از همین روشها استفاده میکنند.
- اینها اصول مدیریت است، مدیریت باید کریمانه باشد و باید عزت آدمها را حفظ کند. اگر در انتخابات دیدید کسی عزت رقیبش را حفظ نکرد، چنین کسی شایسته نیست و باید کنار برود و از عرصۀ رقابت، حذف بشود.
(الف۲-ن۲)
خوارجمسلکها میگویند «خانواده مدیر نمیخواهد!» / مهمترین مشکل خانواده در ایران حل مسئلۀ مدیریت است/ بیبندوباری در آخرالزمان، ناشی از مخدوشکردن مدیریت خانواده است
چرا انسان به مدیریت احتیاج دارد؟
- چرا انسان به مدیریت احتیاج پیدا میکند؟ چرا در حیات بشر، یک عنوان، یک شغل یا فعالیت بهنام «مدیریت» مطرح شده است؟ وقتی شما اهداف متعدد و بعضاً متنوعی داشته باشید، وقتی شما نیازهای مختلفی داشته باشید، وقتی شما چند نوع امکانات و ابزار داشته باشید، وقتی شما چند نفر باشید و برای هرکدامتان ملاحظات مختلفی داشته باشید، در اینصورت مجبور هستید برنامهریزی کنید و اقدامات را شمرده و حسابشده انجام بدهید و برای افراد، تقسیمِ نقش کنید. افراد هم مجبور هستند نسبتهایشان را با همدیگر مشخص کنند. لذا نیاز به حقیقتی پدید میآید به نام «مدیریت»!
- مدیریت، شامل شناسایی محیط (محیطی پر از تنوع نیازها، امکانات، اقتضائات و ملاحظات) و بهکارگیری انواع امکانات و ابزار و سازماندهی افراد برای رسیدن به اهدافی است که آنها هم تعیین تکلیف شدهاند و در واقع تعیین تکلیف آن اهداف یعنی مدیریت.
انسان به مدیریت مجبور است؛ بهخاطر تنوع نیازها و علاقهمندیها و امکاناتش
- روی «تعدد و تنوع» بهعنوان یک گوهر مرکزی در مدیریت، خیلی باید توجه و تأمل کرد. چون ما مثل حیوانات، موجودات بسیطی نیستیم که یک هدف داشته باشیم. لذا برای حیوانات، مدیریت معنا ندارد. البته در حیوانات هم یک سطوحی از مدیریت را میبینیم که بهصورت غریزی انجام میشود ولی بهطور کلی مدیریت، مسئلۀ حیوان نیست. مثلاً زنبور عسل را در نظر بگیرید؛ این زنبورها یک هدف دارند، اگرچه برای زنبورها یک ملکهای وجود دارد اما ملکۀ زنبورها مدیر نیست، یک زاینده است که موجب تکثیر نسل میشود.
- مدیریت، مسئلۀ انسان است؛ چون انسان با تنوع نیازها، با تنوع علاقهمندیها و با تنوع امکانات و ابزار مواجه است. مثلاً شما برای غذا خوردنتان مجبور هستید مدیریت کنید؛ چون یک نوع غذا نیست و چون یک نوع نیاز به غذا ندارید، نیازهایتان هم متنوع است. اینکه اول به کدام نیاز باید بپردازیم، میشود مدیریت.
- مدیریت فرایندی است که انسان به آن مجبور است بهخاطر تنوعی که در درون خودش و در بیرون خودش با آن مواجه است. حالا اگر کسی مدیریت نکرد، حرکتش در زندگی مانند سُر خوردن یک قلوهسنگ در رودخانه است، یعنی همینطوری از آن بالای رودخانه به سمت پایین میآید و در برخوردِ تصادفی با اشیاء به یک شکلی در میآید؛ یا خرد میشود یا میشکند یا تصادفاً شکل خوبی پیدا میکند.
آغاز دینداری از ایمان به خدا نیست؛ از نیاز انسان به مدیریت و برنامه است
- مدیریت، زندگی انسان را توأم با برنامه قرار میدهد و خداوند ما انسانها را طوری آفریده است که بدون مدیریت نمیتوانیم زندگی کنیم، اما حیوانها میتوانند! مثلاً میگویند گربه وقتی مریض میشود میل پیدا میکند به یک چیزی که همان دوای او است. منتها دربارۀ انسان اینطوری نیست؛ انسان خیلی وقتها به یک غذایی میل پیدا میکند که اتفاقاً به ضررش است.
- حیوان مثل یک قلوهسنگی که در مسیر رودخانه سُر میخورد و جلو میرود، زندگی میکند، ولی انسان نه! انسان مجبور است خودش را مدیریت کند. تا به یک چیزی میل پیدا کرد، باید بگوید «صبر کن ببینم، من چندتا چیز را دوست دارم؟ من که فقط همین یکچیز را دوست ندارم!» تا به چیزی نیاز پیدا کرد، باید به خودش بگوید «صبر کن، من نیازهای دیگری هم دارم!» این اولِ مدیریت، اول انسانیت و اول دینداری است. آغاز دینداری از همین «صبر کن» است.
- آغاز دینداری از ایمان به خدا نیست. این معنویت است که آغازش ایمان به خداست و فرجامش ایمان به خداست و مسیرش سیر و سلوک الیالله است. دین یعنی یک نوع برنامه، و برنامه هم مال کسی که خودش برنامه بخواهد، کسی که مثل آن قلوهسنگِ داخل رودخانه، میخواهد زندگی کند که برنامه نیاز ندارد!
بچههای ما در مدرسه چگونه دینداری یاد میگیرند؟
- بچههای ما در مدرسه چگونه دینداری یاد میگیرند؟ متأسفانه به یک شیوۀ غلط! اول به او میگویند «به خدا ایمان بیاور!» یعنی معنویت را اول به آنها یاد میدهند و بعد هم بدون اینکه به او گفته باشند «تو برنامه میخواهی، تو باید مدیریت بلد باشی، تو باید خودت را و زندگیات را مدیریت کنی» به او میگویند: «این خدا یک دستوراتی داده است، گوش کن و الا میروی جهنم!» به اینترتیب، باعث میشوند که از دین بدش بیاید. حالا ببینید با این شیوۀ آموزش دین در نظام تعلیم و تربیتی، بچهها چه برداشتی از دین پیدا میکنند؟!
- حرفی نیست که بین ایمان به خدا و دینداری، یک رابطهای برقرار کنیم و بگوییم که «ایمان مؤثرترین عاملِ تقویت انگیزۀ انسان برای دینداری است» ولی بنده تصور میکنم که دینداری را از نیاز انسان به برنامه(که جزئی از مدیریت است) و نیاز انسان به قدرت و هنر مدیریت و نیاز انسان به تدبیر شروع کنیم و در بازیهای بچهها از مهدکودک، این را شروع کنیم.
بازیهایی برای بچهها تهیه کنیم که برنامهریزی و مدیریت را به آنها یاد بدهد
- بازیهایی که انسان را «برنامهریز» بار بیاورد و بازیهایی که انسان را مدیر بار بیاورد؛ برای این بازیها هرچقدر پول بدهید و برای بچههایتان بخرید، اشکالی ندارد و بچهها هم هرچقدر این بازیها را اجرا کنند اشکالی ندارد.
- بازیها را به سمت قمار نبرید. حمار، قمار بازی میکند! قمار چیست؟ شانس است! بازیهای شانسی مثل «مار پله» هیچوقت بازی نکن! برای اینکه اولاً تو حرکت خودت را برنامهریزی نمیکنی بلکه «تاس» میاندازی و روی شانس، جلو میروی و میگویی «ببینیم چی میآید؟» این اولین قدم برای فاصله گرفتن از انسانیت است! ای کاش یک افراد طنزپرداز و حکیمی پیدا کنیم که یک برنامههایی در تلویزیون برای ما اجرا کنند و ما تنفر پیدا کنیم از شباهت به حیوانات!
- چه بسا یک بازیای مثل شطرنج، خیلی به انسانیت، به تقوا و به دیانت نزدیکتر باشد (البته نه اینکه شطرنج را بهعنوان قمار، بازی کنند) و شما حکم امام(ره) را دربارۀ شطرنج دیدهاید.
- بازیهایی که به ما مدیریت و برنامهریزی را یاد بدهند، این بازیها دارند ما را آماده میکنند برای وارد شدن به زندگی جدی، یعنی دینداری! گاهی بهترین معلم دینیِ ما، میشود معلم ریاضی یا معلم علوم و … معلمهای مختلف هرکدام میتوانند یکجور معلم دینی باشند؛ اگر حسابشده بودن و برنامهریزی و مدیریت را به ما یاد بدهند.
- بعضیها اساساً آدمهای حسابشدهای هستند و مدیریت یک نوع حسابگری است. خدا هم بیحساب و کتاب برخورد نمیکند، موفقیتها هم بیحساب و کتاب نیست!
در مدرسه چگونه بچهها را اهل برنامهریزی و مدیریت بار بیاوریم؟
- دبستان کجاست؟ جایی که معلم بیاید با بچهها واقعاً مثل آدم برخورد کند؛ مثلاً اینکه اول هفته بگوید «بچهها بیایید برنامۀ این هفتهمان را تنظیم کنیم» یعنی اجازه بدهد هرکسی برنامهریزی کند، شما چهکار میکنی؟ شما چهکار میکنی؟ و… برنامۀ کلاسمان را چطوری مرتب کنیم؟ یکروز وقت بگذارند برای برنامهریزیکردن. بهجای اینکه یک قیفی بگذارند روی سر بچهها و مدام مطالب را به مغز آنها تزریق کنند! این جنایت در حق دانشآموز است! یک روز تعطیل کنید و وقت را بگذارید برای برنامهریزی! نترسید با اینکار بچهها بیسواد نمیشوند، بلکه اگر درست کار شود، دانشمند خواهند شد و از علم شما جلوتر خواهند زد.
- دوباره هفتۀ بعد، یکروز وقت بگذارید و بگویید: هفتۀ گذشته که برنامهریزی کردیم، کجایش را موفق نبودیم؟ تو چطوری برنامهریزی کردی؟ او چطوری برنامهریزی کرد؟… بچه باید هفتسال با سرپرستی معلم، مدیریت و برنامهریزی را تمرین کند. بعد از هفت سال، او را رها کنید و بگذارید خودش مدیریت کند، بگویید: «من به تو مشورت میدهم» در این صورت این بچه، آدم بار میآید. این انسان عاشق دین میشود، چون میبیند که در دین خیلی برنامه هست! اصلاً آدمی که اهل برنامه نیست فهم این را ندارد که دین را درک کند!
کسی که مدیریتِ خودش را یاد گرفت مدیریت بقیه را هم یاد میگیرد
- چرا آدم به مدیریت نیاز پیدا میکند؟ چون چندجور نیاز دارد، چند نوع علاقه دارد، چندجور امکانات دارد و گاهی نیز بهخاطر اینکه چند نفر هستند. البته تا آنجایی که پای نفرات دیگر به میان نیامده است، من خودم را باید مدیریت کنم. کسی که مدیریت خودش را یاد گرفت مدیریت بقیه را هم یاد میگیرد. لذا توصیه کردهاند که اول مدیریتِ خودت را یاد بگیر بعداً برو دیگران را مدیریت کن!
- در خانواده چطور باید مدیریت کنیم؟ آیا همۀ افراد در خانه، همینطوری رها هستند و برنامه ندارند؟! اصلاً اینطور نیست! حتی برنامهریزی برای رفت و آمد آدمها در اتاقهای خانه و زمانبندیاش در آیۀ قرآن آمده است! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ؛ نور/۵۸) بچهها کِی میتوانند با اجازه یا بدون اجازه، توی این اتاق بروند؟ در این زمانها اصلاً بچه نباید برود توی این اتاق و… این یعنی رفت و آمد در داخل خانه هم برنامه میخواهد.
دین چیست؟ برنامهریزی برای زندگی
- دین چیست؟ برنامهریزی برای زندگی؛ برای خرجکردن پول، برای شیوۀ درآمد و.. وقتی در مورد سبک زندگی و برنامهریزی برای زندگی و معیشت، از منظر دین صحبت میکنیم، خیلیها استیحاش میکنند، چرا؟ برای اینکه حوزۀ علمیه بیشتر مباحثش تفکر است، نه تدبر و تدبیر.
- تدبیر یعنی «چگونه میخواهی بچینی؟ چگونه میخواهی اقدام کنی؟» اما تفکر یعنی دلائل را بیاور یک چیزی را حقیقتش را اثبات کن. ما در حوزۀ علمیه بیش از هزارسال ضعیف بودیم، چون علما را میکشتند و علما میگفتند «در چنین شرایطی ما فعلاً مبانی را حفظ کنیم» لذا در حوزۀ علمیه بهترین فعالیت به نام «تفکر» وجود دارد. اما حوزۀ علمیه کمتر روی تدبر و تدبیر و برنامهریزی کار کرده است.
برای زندگی شخصیمان نیاز به مدیریت و برنامهریزی داریم
- ما برای زندگی شخصیمان نیاز به مدیریت و برنامهریزی داریم. نهفقط برنامهریزی، بلکه به نظارت، کنترل و حتی بررسیِ نتیجه هم نیاز داریم. قرآن میفرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» (عبس/۲۴) انسان باید نگاه کند چه میخواهد بخورد؟ یعنی باید غذاخوردن خودش را مدیریت کند.
- آیتالله بهجت(ره) میفرماید: گویا معروف است که اگر کسی چهل ساله بشود و دوای صحّت خود را نیابد، خیری در او نیست (در محضر بهجت/۳/۲۳۸) یعنی اگر بعد از چهل سال، ضعفهای جسمی خودت و نقاط قوت جسم خودت را پیدا نکنی، طبع خودت را نشناسی، نفهمی با توجه به ویژگیهای بدنت چه چیزهایی باید بخوری و چه چیزهایی نباید بخوری و چه چیزهایی برای بدنت ضرر دارد، خیری در تو نیست!
- دین میگوید «مثل آدم زندگی کن!» اما بعضیها فکر میکنند دین فقط به امور آسمانی و معنوی کار دارد و با زندگی کاری ندارد! شما ببینید چندتا حدیث دربارۀ بهداشت و تغذیه داریم! اما در کدام مساجد ما اینها را یاد میدهند؟! آنوقت نتیجهاش این میشود که خیلیها نمیدانند، یبوست امالامراض است و چطور باید با تغدیۀ صحیح، از آن جلوگیری کرد!
- چرا ما اینقدر از دست آموزش و پرورش ناله میزنیم؟ چون میگوییم: شما با این انسان چهکار دارید میکنید؟ جغرافیای وجود خودش را به او نشان بدهید، علوم تغذیه را به او یاد بدهید تا بفهمد چه غذایی را با چه غذایی باید خورد؟ چرا امام صادق(ع) فرمود من پای سفرهای که سبزی نباشد نمینشینم؟ یعنی موضوع تغذیه اینقدر مهم است!
ما وقتی بیبرنامه هستیم، بیدین هستیم!
- ما میگوییم: قدرت برنامهریزیکردن را به بچهها یاد بدهید. ما وقتی بیبرنامه هستیم، بیدین هستیم! وقتی کسی ما را اهل مدیریت و برنامهریزی بار نیاورده یعنی اهل دین بار نیاورده است.
- مدیریت یعنی برنامهریزی کردن. انسان حتی برای دستشویی رفتن هم باید برنامهریزی داشته باشد. ببینید چندتا روایت در مورد دستشویی رفتن داریم؟ چرا قبل از خواب؟ چرا بعد از خواب؟ چرا یبوست ام الامراض است؟ چرا در کنار غذا باید سبزی خورد؟
- مدیریت یعنی هرچیزی که میخواهی به آن برسی، با برنامه به آن برسی. اصلاً دوستداشتنیهایت را فهرست کنی و بگویی «صبر کن ببینم میخواهم چهکار کنم؟ کدامیک از دوستداشتنیهای خودم را کِی باید برایش قدم بردارم و چه قدمی بردارم؟ اصلاً مدیریت، خودش خیلی جذاب است! خودِ عادتکردن به برنامهریزی یک جاذبهای دارد که آدم دوست دارد سطح برنامهریزی و سطح دقتش را افزایش بدهد. همین مدیریتِ فردی و برنامهداشتن برای زندگی، شیرینی و زیبایی و جذابیت دارد، ولی ما یک فرهنگی داریم که اصلاً وارد مدیریت نمیشویم!
وقتی نقشها بین چند نفر تقسیم میشود، مدیریت جنبۀ اجتماعی پیدا میکند
- وقتی نقشها متفاوت میشود و بین چند نفر تقسیم میشود، مدیریت جنبۀ اجتماعی پیدا میکند. مثلاً در خانه شاهد این مدیریت هستیم. از همین تفاوت زن و مرد (حتی قبل از اینکه بچهها بیایند) مدیریت شروع میشود. شما دو نفر هستید با خواستهها و سلایق متفاوت، باید بنشینید و مدیریت کنید؛ خواستههای خودتان را مدیریت کنید. مرد باید مدیریت کند، با مدیریت باید از زندگی با زنش لذت ببرد. زن هم باید مدیریت کند و با مدیریت از مردش لذت ببرد. مرد و زن، باید زبان خود را مدیریت کنند!
- مدیریت چیز عجیب و غریبی نیست! مدیریت از یک نقطهای از دین شروع میکند که اگر به آن متقاعد شدی دینداری تا آخر برایت راحت میشود. اگر شما یک مدرسۀ اسلامی راه بیندازید و مدیریتکردن را به بچهها یاد بدهید، غیرمذهبیها هم میآیند بچههایشان را در این مدرسه ثبتنام میکنند. اگر این بچه، مدیریت را یاد بگیرد، پس فردا زیباییهای دین را میفهمد و از دین، حظ میبرد. چنین کسی بَردۀ دیگران نمیشود، چون آدم هرزهای نیست!
نقش مدیریت برای یک جامعه مثل نقش مدیریتِ تو بر خودت است
- دربارۀ رابطۀ مدیریت و دین، یکمقدار توضیح داریم، حالا میخواهیم به این بحث بپردازیم که «چرا از مدیریت در خانواده و جامعه صحبت میکنیم؟ چرا از اخلاق در خانواده و جامعه صحبت نمیکنیم؟ چرا از معنویت در جامعه صحبت نمیکنیم؟» حکما میگفتند: «ماهی از سر گنده گردد نِی ز دُم» نقش مدیریت برای یک جامعه مثل نقش مدیریتِ تو بر خودت است!
- چقدر مدیریت در زندگی فردی مهم است؟ مثلاً گاهی با مدیریت صحیح، میتوانید به ارزانترین غذا، بهترین غذا و لذتبخشترین غذا برسید. نقش مدیریت در زندگی خود تو چیست؟ نقش مدیر جامعه هم در جامعه همان است.
مدیریت جامعه اینقدر مهم است که سیدالشهدا(ع) بهخاطرش کشته میشود
- مدیریت جامعه اینقدر اهمیت دارد که سیدالشهدا(ع) بهخاطرش کشته میشود! امامحسین(ع) در مقابل کسی قیام کرد که شایسته نبود مدیر جامعه بشود. مردم هم از ترس اینکه امامحسین(ع) مدیر جامعه نشود، ایشان را کشتند؛ اینقدر فهمشان از مدیریت صحیح و مدیریت یک انسان خوب، پایین بود! حالا ببینید فهم مدیریت صحیح برای مردم چقدر اهمیت دارد. لااقل در ایام شهادت کسی که سر موضوع «مدیریت» شهید شده، خوب است دربارۀ مدیریت صحبت کنیم و به آن بپردازیم.
- مدیریت اینقدر اهمیت دارد که میتوان گفت: همۀ دین یعنی تدبیر! (کلمۀ تدبیر در عربی، درواقع همان معنای مدیریت را دارد) شما ببینید «عقل» چقدر در قرآن تأکید شده است! آنوقت أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: هیچ عقلی مانند تدبیر نیست! «لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ» (کافی/۸/۲۰) عالیترین جلوۀ عقل در مدیریت است.
پیامبر(ص): وقتی سه نفر شدید، یک نفر رئیس بشود
- رسول خدا(ص) میفرماید: وقتی سه نفر شدید، یک نفر رئیس بشود «إذا کانوا ثَلاثَةً فَأَمِّروا أحَدَهُم و تَوَکَّلوا عَلَىاللَّهِ و تَأَلَّفوا» (کنزالعمّال/ج۶/ص۷۱۷/ح ۱۷۵۴۹) بعد از اینکه فرمود «یک نفر رئیس بشود» میفرماید «با هم الفت داشته باشید» این یک دستور اخلاقی است، اما قبلش فرموده بود که برای خودتان رئیس و مدیر تعیین کنید. (این در آداب سفر ذکر شده است)
- وقتی چند نفر به سفر میروند و یک نفر را رئیس تعیین میکنند، طبیعتاً او حاکمیت محض ندارد و بالاخره در طول سفر باهم الفت دارند، کمااینکه الان مرسوم است در سفرهای چندنفره، اول یک نفر را بهعنوان مادرخرج تعیین میکنند و بعد، سفر را آغاز میکنند.
چه کسانی مدیریتگریز هستند؟ خوارجمسلکها و هرزهها!
- وقتی دربارۀ مدیریت صحبت میکنیم، لازم است روحیات مدیریتگریز و روحیات ضد مدیریتِ سالم و صحیح را هم بررسی کنیم. چون باید نقطۀ مقابلش را هم بگوییم «تعرف الاشیاء بأضدادها»
- چه کسانی مدیریتگریز هستند؟ خوارجمسلکها و هرزهها! خوارج یکدفعهای گفتند «اصلاً جامعه مدیر نمیخواهد!» اما وقتی دور همدیگر جمع شدند که قیام کنند، گفتند «حالا کی رئیس باشد؟» یک نفرشان که آدم سادهای بود، گفت: «شما که تا الان میگفتید جامعه رئیس نمیخواهد، حالا چرا بین خودتان دارید رئیس تعیین میکنید؟» گفتند: «تو ساکت باش و حرف نزن!» اینقدر خوارج دچار حماقت بودند!
- خوارج نقش عجیب غریبی در ظهور دارند؛ هم در فتنههای قبل از ظهور، هم در فتنههای بعد از ظهور! بسیاری از بدیها تا ظهور هست و بعد از ظهور ادامه پیدا نمیکند؛ جز خوارجمسلکی! باید دربارۀ خوارجمسلکی جداگانه صحبت کنیم.
بعضیها در موضوع خانواده، خوارجمسلک هستند! میگویند «خانواده مدیر نمیخواهد!»
- مدیریت، نیاز ما انسانهاست. وقتی یک خانواده تشکیل میشود، احساسات یک نفر، به احساسات دو نفر، و نیازهای یک نفر، به نیازهای دو نفر تبدیل میشود. وقتی یک نفر شد دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر، اول باید تکلیف مدیریت را روشن کنیم و اینکه مدیر کیست؟
- بعضیها در موضوع خانواده، خوارجمسلک هستند. چون خوارج هم میگفتند «اصلاً جامعه رئیس و حاکم نمیخواهد!» درحالیکه أمیرالمؤمنین(ع) میفرمود: جامعه حاکم میخواهد، ولو حاکمش فاجر باشد (وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ نهجالبلاغه/خطبه ۴۰) حتی اگر حاکمش دزد باشد، بازهم اگر مدیریت نباشد، بدتر است! آن موقع یک نفر دزد است، اما وقتی مدیر نباشد همه دزد میشوند و همهچیز بههم میریزد.
- در روز روشن، برخی آدمهای بهظاهر باکلاس میگویند «خانواده مدیر نمیخواهد!» آدم یاد خوارج میافتد. دین سکولار چه دینی است؟ دینی است که هنوز تکلیف مدیریت را روشن نکرده، مدام حرف اخلاق میزند. همین دین سکولار اگر بیاید در خانواده، یک نوع سکولاریزم را در اخلاق خانواده میآورد و بدون اینکه تکلیف مدیریت خانواده را روشن کند مدام میگوید اخلاقتان باهم خوب باشد، باهم مهربان باشید، کلاً خوب باشید، بههم ظلم نکنید و…
- فرض کنید یک عدهای را فرستادهاند داخل یک اتوبوس ولی راننده را مشخص نکردهاند و میگویند: «فعلاً بروید! همهتان سعی کنید مراقبت کنید!» درحالیکه این وسط یک گواهینامهای لازم است و مسئولیت افراد باید مشخص شود.
• وقتی ۲۲نفر میروند در وسط زمین فوتبال بازی کنند، ببینید چند نوع مدیر برای اینها داریم؛ یک مربی داریم، یک کاپیتان داریم و یک داور داریم. اینها انواع مدیریت است.
بیبندوباری در آخرالزمان، ناشی از مخدوشکردن مدیریت خانواده است
- ما چرا در مورد اخلاق و خانواده صحبت نکردیم؟ دربارۀ اخلاق خانواده حرف زیاد زده شده است و همه هم بلد هستند. آن فسادی که جلسۀ قبل گفتیم که آخرالزمان در خانواده پدید میآورند، مرکزش این است که مدیریت خانواده را مخدوش میکنند.
- وقتی هرزگی و بیدینی-در اثر میل نداشتن به مدیریت و اینکه من دوست دارم هر کاری دلم خواست بکنم- وارد خانه بشود و در زندگی خانوادگی پدید بیاید، آمار طلاق همین چیزی میشود که در تهران هست!
وقتی مدیریت خوب را شناختیم خودمان مدیر خوب پیدا میکنیم
- یادتان باشد ما دربارۀ «مدیر خوب یا مدیر بد» نمیخواهیم صحبت کنیم. توصیۀ اخلاقیکردن به مدیران، فرع ماجرا است و زیاد هم قصه را حل نمیکند. الان برای ما «مدیریت خوب» موضوعیت دارد نه مدیر خوب! یعنی میخواهیم ببینیم که یک مدیریت خوب چگونه است؟ ادارۀ خوب چگونه است؟ وقتی فهمیدیم که «مدیریتِ خوب، چگونه است؟» آنوقت خودمان میرویم و برای این پُست، یک مدیر خوب و لایق پیدا میکنیم.
- مشکل ما این است که در جمهوری اسلامی خیلی از اوقات، تعریف نکردهایم که «مدیریت خوب و ادارهکردن خوب یعنی چه؟» آنوقت دنبال آدم خوب برای مدیریت میگردیم! لذا گاهی اوقات آدمهای خوب ولی ناتوان را در برخی پستها قرار میدهیم.
- ما آدم خوب نمیخواهیم؛ مدیر خوب میخواهیم! مدیری میخواهیم که ادارۀ خوب بتواند انجام بدهد. آدم خوبی مثل حضرت لقمان حکیم را در نظر بگیرید! خدا فرمود: میخواهم به تو پیامبری هم بدهم، نظرت چیست؟ (در پیامبری هم نوعی مدیریت هست و بهقول حضرت امام(ره) اصلش مدیریت است) لقمان گفت: خدایا وقتی شما دستور بدهی، من دیگر چه بگویم؟ خدا فرمود: تو الان میتوانی نظر بدهی. گفت: اگر من نظر باید بدهم «من نمیخواهم» خدا فرمود خب باشد! معلوم شد که آقای لقمان، توان مدیریت ندارد. ولی جالب اینجاست که آقای لقمان خیلی آدم خوبی است، سخنان ایشان بیش از همۀ پیامبران در قرآن تکرار شده است، اما ایشان مدیر نبود. (یَا لُقْمَانُ هَلْ لَکَ أَنْ یَجْعَلَکَ اللَّهُ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ تَحْکُمُ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ… ؛عوالی اللئالی/ج۳/ص۵۱۷)
- رسولخدا(ص) به ابوذر فرمود: تو برای دو نفر هم رئیس نشو، تو خودت تا آخر خوب هستی، ولی مدیر نشو! (یَا أَبَا ذَرٍّ، إِنِّی أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِی، إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفاً، فَلَا تُؤَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَیْنِ؛ امالی طوسی/۳۸۴) کمیل، از اصحاب سرّ امیرالمؤمنین(ع) بود، اما حضرت با اینکه به کمیل یک پُست مدیریتی داده بود-بعد از اینکه دوبار در مدیریت و تصمیمگیری برای جنگ اشتباه کرد- به او فرمود: از این بهبعد هرکاری خواستی انجام بدهی، از من اجازه بگیر! (فانظُر لا تَغزُوَنَّ غَزوَةً ولا تَجلُوَنَّ إلى حَرْبِ عَدُوِّکَ خُطوَةً بعدَ هذا، حَتَّى تَستأذِنَنی فی ذلِک؛ مکاتیبالائمه/۲/۱۲۳)
اینکه مدیریت را در خانواده انکار کنیم، یکجور خوارجمسلکی است
- ما سر نحوۀ ادارهکردن و سر اصل مدیریت داریم صحبت میکنیم. هرکسی اصل مدیریت و نحوۀ ادارهکردن را در خانه نپذیرد و دنبال حلش نباشد و دنبال تقسیم کار در خانواده نباشد، نادان است. این هم یک نوع حماقت است که هنوز تکلیف مدیریت روشن نشده است؛ مدام حرف اخلاقی بزنیم، این یکجور سکولاریزم است! و اگر این مدیریت را انکار بکنیم یکجور خوارج مسلکی است.
- اینکه مدیریت را در خانواده انکار کنیم، خوارجمسلکی است، و اینکه مدیریت را در خانواده در نظر نگیریم و همهاش توصیۀ اخلاقی کنیم، یک نوع سکولاریزم است، این هم یک نوع حماقت است؛ کمااینکه در جامعه نمیشود مدیریت را در نظر نگرفت. نه اصل وجود مدیر قابل انکار است، ولو فاجر باشد( لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ نهجالبلاغه/خطبه۴۰) نه از شیوۀ مدیریت میتوانیم بگذریم؛ ولو یک مدیر، آدم خوبی هم باشد اگر شیوۀ مدیریتش غلط باشد جامعه را به زمین خواهد زد.
- ما باید توانمندی پیدا کنیم که بتوانیم مدیریت و تدبیر کنیم؛ برای خودمان یکجور، در خانواده یکجور، و در جامعه هم یکجور.
- در جامعهای که دخترهای آن تا وقتی دیپلم میگیرند، دربارۀ مدیریت خانواده تقریباً هیچ درسی نمیآموزند و پسرها تا وقتی دیپلم میگیرند، بویی از آموزش مدیریت خانواده به مشامشان نمیخورد و قبل از اینکه مسئلۀ مدیریت در خانواده را برای بچههایشان حل کنند مدام درس اخلاق به آنها میدهند، در چنین جامعهای طبیعی است که خانواده دچار مشکل بشود.
مهمتر از اینکه مسئولین دزد نباشند این است که عرضۀ مدیریت داشته باشند!
- اول باید تکلیف مدیریت را روشن کنیم که چه کسی، از چه جهتی رئیس است و حدود اختیاراتش چقدر است، بعد بنشینیم از اخلاق صحبت کنیم. نمیشود که شما تکلیف شیوۀ ادارۀ جامعه را مشخص نکنید و فقط بگویید «نمایندۀ مجلس باید باخدا باشد، باید دزد نباشد!» ما که نمیخواهیم امامجماعت انتخاب کنیم؛ میخواهیم برنامهریز انتخاب کنیم! باید ببینیم این فردی که میخواهد نماینده شود، آیا قدرت برنامهریزی دارد یا نه؟ اهداف کلان ملی را میفهمد یا نه؟ اگر جدول «SWOT» را جلویش بگذارید، میتواند فرصتها، تهدیدها، نقاط قوت و ضعف را در یک محیط کوچک و در یک سازمان کوچک برای شما فهرست کند؟ اگر اینطور نبود، طبیعتاً به درد نمیخورد.
- باید دنبال کسانی باشیم که قدرت برنامهریزی و مدیریت دارند. همینکه دزد نباشند کافی نیست! بیشتر از اینکه اهمیت دارد مسئولین دزد نباشند و رانتخواری نکنند، مهم است که عرضۀ مدیریت داشته باشند، فهم ادارهکردن داشته باشند، قدرت برنامهریزی راهبردی داشته باشند. طبق کلام أمیرالمؤمنین(ع)، اهمیت اصل مدریت بر فاجر بودن یا نبودن این مدیر، بیشتر است (لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ نهجالبلاغه/خطبه۴۰) پس اصل توان ادارهکردن مهمتر از سلامتهای حاشیهای است.
در خانواده هم، اول باید تکلیف مدیریت روشن بشود
- در دینداری فردی، اول باید تکلیف مدیریت را مشخص کنیم و از خودمان بپرسیم «تو دربارۀ اینکه با برنامه زندگی کنی، نظرت چیست؟» پاسخ به این سؤال، تکلیف دینداری شما را مشخص میکند. در خانواده هم، اول باید تکلیف مدیریت روشن بشود که «مدیر در خانه کیست؟ و چگونه مدیریت میکند؟» وقتی تکلیف مدیریت مشخص شد، بعدش میتوانید به نصیحتهای اخلاقی بپردازید، البته در اینصورت، دیگر زیاد نصیحت هم لازم نیست.
- مدیر در جامعۀ اسلامی چگونه باید باشد؟ شیوۀ ادارهکردن در جامعۀ اسلامی چگونه باید باشد؟ وقتی این مسئله حل شد، بعدش بقیۀ امور درست میشود؛ فرهنگ هم درست میشود، همهچیز درست میشود. مهم این است که فهم مدیریت را داشته باشیم و ضرورت اصل مدیریت را درک کنیم.
مهمترین مشکل خانواده در ایران حل مسئلۀ مدیریت است
- صهیونیستها همانطوری که تلاش میکنند-با ترویج زندگی هرزهوار- قدرت مدیریت را از افراد بگیرند، صهیونیستها همانطوری که میخواهند-با ترویج خوارجمسلکی- مدیریتپذیری را در جامعه از بین ببرند ، همانطوری هم مهمترین کاری که در موضوع خانواده انجام میدهند، از بینبردن مدیریت در خانواده است!
- مهمترین مشکل خانواده در ایران حل مسئلۀ مدیریت است، مباحث اخلاقی بعد از این مطرح میشود. درصورتِ حلنشدن مسئلۀ مدیریت در خانواده، در کنارش هر توصیۀ اخلاقی تقریباً فایده ندارد و بعضاً حتی ضرر هم دارد! مثلاً شما توصیه میکنید که «مهربان باشید، انعطافپذیر باشید!» درحالیکه اصلاً مدیریتها در خانواده جابجا شده و جایگاه زن و مرد عوض شده است، نقش زن را مرد دارد بازی میکند و نقش مرد را هم زن دارد بازی میکند، آنوقت انعطافپذیری ممکن است بهصورت کوتاه آمدنِ نابجا، ظهور پیدا کند و موجب شود بچهها ضعیف بار بیایند!
اینکه در خانهای دعوا نباشد، دلیل بر خوببودنش نیست!
- مثلاً یکی از دوطرف، چون حوصلهاش نمیآید که حرف بزند و جواب بدهد، کوتاه میآید و میگوید: «هرچه تو میگویی! خُب باشد؛ ولمان کن!» یا از ترس زبانِ تند و سمآلودِ طرف دیگر، مدام کوتاه میآید! آیا چنین خانوادهای خوب است؟! همینکه از دم کوتاه بیایی خوب است؟ بچه در این خانه چطوری بار میآید؟ گیج و منگ!
- هر خانهای که در آن دعوا نبود، دلیل بر این نمیشود که خوب باشد! هر دعوانشدنی در خانه لزوماً خوب نیست! ببعیوار در کنار همدیگر زندگیکردن و دعوا نکردن که هنر نیست! بعضی از دعواها، چالشها و گفتگوهایی که مدیریت را در خانه تحکیم میبخشد و تعالی میبخشد و به مدیریت صحیح در خانه ثبات میدهد، خیلی بهتر از دعوا نکردن است! لذا اول تکلیف مدیریت را باید در خانواده روشن کرد، بعد به مسائل دیگر پرداخت.
اولین اصل مدیریت، رعایت کرامت و عزت انسان است/ برای اینکه بچهات درسخوان بشود، عزتش را لِه نکن!/ چرا تئاتر بازیکردن برای بچۀ دبستانی لازم است؟
چرا انسان به مدیریت احتیاج دارد؟
- قبل از اینکه انسان متوجه بشود که اراده و اختیار دارد، قبل از اینکه انسان متوجه بشود که میتواند از ابزار استفاده کند، قبل از اینکه انسان متوجه بشود که میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و در این ارتباطها تأثیر بگذارد و تأثیر بپذیرد؛ یعنی در دورانی که مثلاً آغاز نوجوانی گفته میشود که انسان کمکم دارد متوجه داراییها و تواناییهای خودش میشود و حتی قبل از این دوران، انسان باید با مدیریت آشنا بشود.
- انسان باید بداند که «خواستههای خودش را باید مدیریت کند و روابطش را باید مدیریت کند و ابزار و امکانات را هم باید مدیریت کند» و الا انسان تبدیل میشود به یک موجود جذبشونده؛ یک موجودی که با ترس، منفعل میشود و به هر سو کشیده میشود.
یا مدیر هستی یا منفعل!/در فرهنگ غرب، رام و منفعلبودن یک امتیاز محسوب میشود
- کلمهای که در مقابل کلمۀ مدیریت میتوان بهکار برد، شاید کلمۀ منفعلبودن باشد. یا مدیر هستی یا منفعل! یکی از تفاوتهای فرهنگ اسلام با فرهنگ غرب دقیقاً این است که در فرهنگ غرب، انسانِ رام و منفعلبودن یک امتیاز است. گاهی از اوقات احساس میشود که آموزش و پرورش ما هم میخواهد انسانِ رام و «منفعل» تربیت کند که این هم غلط است. یعنی این اثر تربیتی در فرایند تعریم و تربیت، غلبه دارد.
- هرکسی باید مدیر باشد؛ اولاً خودش را مدیریت کند و در مرحلۀ بعد، دیگران را مدیریت کند. اتفاقاً این موضوع که انسان باید خودش را مدیریت کند، موضوعی است که در علوم انسانی بهویژه در روانشناسی خیلی به آن توجه کردهاند. در روانشناسی میگویند: کسی که خودش را مدیریت کرد توانمند میشود که روابطش را هم مدیریت کند و توانمند میشود که محیط را هم مدیریت کند و در زندگیاش موفق خواهد بود.
«مدیریتِ خود» یعنی اینکه گرایشهای متفاوت خودمان را مدیریت کنیم
- مدیریتکردن دیگران یعنی اینکه چند نفر آدم را مدیریت کنیم، اما مدیریتِ خود یعنی اینکه گرایشهای متفاوت خودمان را مدیریت میکنیم. مدیریت در عالم خارج یعنی اهدافت را مدیریت کنی. وقتی انسان میبیند که اهداف متعدد و متنوعی دارد یا ابزار متنوعی دارد یا افراد متعدد یا ملاحظات متعددی وجود دارد، و بعد سعی میکند بین اینها ارتباط برقرار کند، این یعنی دارد مدیریت میکند.
- «مدیریتِ خود» و اینکه انسان، خودش را مدیریت کند، یک اصطلاح نسبتاً رایج است و جزء نکاتی است که در علوم انسانی جدیداً به آن توجه کردهاند؛ از این جهت، باید به علوم انسانی تبریک بگوییم.
در «مدیریتِ خود» هم مثل مدیریت جامعه، نیاز به شناسایی تواناییها و داراییهای خود داریم
- همانطور که در مدیریت به معنای اجتماعیِ کلمه، شما نیاز به شناسایی امکانات دارید، در مدیریتِ خودتان هم نیاز به شناسایی امکانات، تواناییها و داراییهای خودتان دارید.
- همانجوری که جدول «SWOT» را در مدیریت و برنامهریزی راهبردی در نظر میگیرید، یعنی نقاط قوت، نقاط ضعف، تهدیدها و فرصتها را درنظر میگیرید، همین را یک انسان هم باید برای خودش فهرست کند. نباید کسی بدون توجه به تهدیدها از خانه بیرون برود، نباید کسی بدون توجه به تهدیدها در خانه تنها بماند، نباید کسی بدون توجه به نقاط قوت خودش از خانه بیرون برود. چون ممکن است مثلاً چهار نفر بهظاهر موفقتر از خودش ببیند، و منفعل یا مرعوب بشود. نباید انسان بدون دیدن فرصتهای خودش شروع کند به برنامهریزی کردن! اگر فرصتها را در نظر نگیری، مأیوس میشوی. همان اتفاقهایی که در مدیریتِ موفق جامعه میافتد، همان اتفاقها در «مدیریت خود» میافتد.
یک مدیر خوب در مقابل هر حرفی، اول میگوید «بگذارید بررسی کنم»
- من هرچیزی را خواستم، اول باید ببینم که الان وقتش هست این خواستۀ خودم را برآورده کنم یا نه؟ این یعنی مدیریت! یک مدیر خوب، وقتی پیشنهاد یا خواستۀ شما را-دربارۀ مسائل مربوط به مدیریتش- بشنود، اولین حرفی که میزند این است که «بگذارید من بررسی کنم»
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «إِذَا تَفَقَّهَ الرَّفِیعُ تَوَاضَعَ» (غررالحکم/۴۰۴۸) تواضع یک کسی که رفعت و مقامی دارد، به این نیست که دستش را بگذارد روی سینهاش و مدام کرنش کند یا سرش را پایین بیاورد. وقتی همۀ مسائل را خوب بررسی بکند، یعنی تواضع کرده است، اما وقتی بررسی نکند و بدون بررسی تصمیم بگیرد، یعنی تواضع نکرده است و متکبرانه دارد مدیرت میکند.
- در «مدیریتِ خود» هم همینطور است، وقتی خودت را مدیریت میکنی، هرچه دلت خواست اول باید بگویی «صبر کن بررسی کنم» اصلاً همین، یک قدم فوقالعاده در مدیریتِ خود است.
مبارزه با هوای نفس، چیزی جز مدیریتِ خود نیست
- مبارزه با هوای نفس هم چیزی جز مدیریت خود نیست، مبارزه با گرایشهای بیارزش چیزی جز مدیریت خود نیست و مدیریت خود، معنایش این نیست که ما بهطور مطلق در مقابل لذتها بایستیم، بلکه باید برنامهریزی کنیم تا به بالاترین لذتها را برسیم.
- جامعه ظرفیت برخی از ادبیات اصیل دینی را ندارد، بهخاطر اینکه جامعۀ ما به شدت تحت تأثیر عوامزدگیِ منحط فرهنگ غربی است لذا بعضی چیزها را نمیشود در جامعه گفت؛ با اینکه دربارۀ این موضوعات، حدیث و آیه هم وجود دارد.
مدیریت یعنی برنامهریزی برای رسیدن به لذت خوب/ مدیریت یعنی «چگونه با رنج، برخورد کنیم؟»
- مدیریت این نیست که فقط به لذت بگویی «دورباش کورباش»! مدیریت این است که برای رسیدن به لذتِ خوب برنامهریزی کنی. در این زمینه، چه دستورات نابی در دین ما وجود دارد! منتها این فرهنگ غرب که همهچیز را به مسخره گرفته و نمیخواهد اصلاً کسی مدیریت کند و حتی فکر کند، محیط را خراب کرده است لذا خیلی از این حرفها را نمیشود مطرح کرد.
- مدیریت یعنی اینکه «من با رنج چگونه برخورد کنم؟» مثلاً در توصیههای اولیه برای فوریتهای پزشکی در هنگام حوادث ناگوار، اولین توصیه این است که «خونسردی خودتان را حفظ کنید» این یک اصل مدیریتی است، درواقع معنایش این است که «رنج را باید مدیریت کنی»
- کافی است آدمها یاد بگیرند که در مواجهۀ با رنج، اول خونسردی خودشان را حفظ کنند! این قدم اول مدیریت است. بعداً چهکار کنیم؟ بیتاب نشو، جزع نکن، فزع نکن، آرام باش، شاید این رنج برایت مفید باشد.
بخشی از دینداریِ مرد وابسته است به اینکه با چه زنی ازدواج میکند/ مردان تحت تأثیر مربیگری مدبرانۀ زنان خود هستند
- تا اینجا یک اجمالی را دربارۀ «مدیریت خود» بیان کردیم. حالا یک اجمال دیگر هم دربارۀ مدیریت خانواده بیان کنیم: مدیریت کلان خانواده طبیعتاً با مرد است، مدیریت داخل خانه-که مهمترین بخش آن یعنی بحث تربیت، در همان مدیریت داخل خانه است- برعهدۀ خانم است؛ حتی تربیت مردش! بخشی از دینداریِ مرد وابسته است به اینکه با چه زنی ازدواج میکند.
- مردان تحت تأثیر مربیگری مدبرانۀ زنان خود هستند، این را بر اساس کلام أمیرالمؤمنین(ع) میتوان گفت. ایشان دربارۀ حضرت زهرا(س) میفرماید: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه» (مناقب آلابیطالب(ع)/۳/۳۵۶) ایشان کمک بسیار خوبی است برای بندگی خدا! یعنی زن خوب کلاً اینگونه است، نه اینکه حضرت زهرا(س) فقط اینطور باشد، البته حضرت زهرا(س) در اوج است. هرچند ما بگوییم که علیبنابیطالب(ع) نیازی به مدیریت و تربیتشدن توسط حضرت زهرا(س) ندارد ولی اینقدر این قصه مهم است که امیرالمؤمنین(ع) به صراحت بیان میکند، میفرماید فاطمۀ من، خوب کمکی است برای اینکه من بروم خدا را بندگی کنم. ببینید چقدر زیباست!
بخشهای حساستر مدیریت در خانواده با زن است
- به هیچوجه مدیریت از زن سلب نمیشود بلکه بخشهای حساستر مدیریت در خانواده با او است، و اینکه مدیریت کلان با مرد هست، هیچ فضیلتی برای مرد محسوب نمیشود. آیۀ قرآن میفرماید: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْن» (نساء/۳۲) موقعیتهای همدیگر را تمنا نکنید، هرکسی در موقعیت خودش، شروع کند به کارکردن و سعیکند کار خودش را قشنگ اجرا کند.
بچه اگر از کودکی، مدیریت را یاد بگیرد، نقشپذیری را هم میآموزد
- بچه اگر از همان دوران کودکی، مدیریت را یاد گرفته باشد، نقشپذیری را هم یاد میگیرد، بچهها باید در گروه شروع کنند به فعالیتکردن و تقسیم کارکردن باهمدیگر و هر دفعه یک نقشی را بپذیرند. لذا تئاتر بازیکردن برای بچههای دبستانی فوقالعاده ضروری و لازم است.
- بچهها باید تئاتر بازی کنند. نگویید «مگر اینها میخواهد هنرپیشه بشوند؟!» به هنرپیشگی چه ربطی دارد؟ مگر وقتی بچهها در حیاط مدرسه توپبازی میکنند، میخواهند بروند فوتبالیست بشوند یا عضو تیمملی بشوند؟ اکثرشان میخواهند بروند مهندس یا دکتر یا طلبه و.. بشوند اما توپبازی هم دارند میکنند، پس چرا توپبازی میکنند؟
چرا تئاتر بازیکردن برای بچۀ دبستانی لازم است؟
- اگر بچهها تئاتر بازی کنند، ارزشش خیلی بالاتر از توپبازی است. وقتی کسی تئاتر بازی کرد، یعنی یک نقشی پیدا میکند که در این نقش، یک رفتاری را انجام میدهد و بعد، کارگردان به او میگوید: «حالا از این نقش بیرون بیا و برو توی نقش بعدی!» او هم میرود توی نقش بعدی و دوباره یک نقش دیگر را تجربه میکند. آنوقت اگر از یک طلبهای مثل بنده بخواهند که برای این بچهها دربارۀ نماز صحبت بکنم، من یک جلسه میروم به آنها میگویم: «بچهها وقتی که رفتید سر نماز، حس عبد بگیرید!» بچههایی که تئاتر بازی کردهاند، توان درک این حرف را دارند اما آن بچهای که تئاتر بازی نکرده است، اصلاً نمیفهمد اینکه «حس عبد بگیرید» یعنی چه؟ آنوقت شما چطور میخواهید این را به بچه بفهمانید؟!
- بچه باید نقش بپذیرد! حتی خوب است که بچهها بتوانند در یک تئاتر، چندبار نقش عوض کنند و دوباره اجرا کنند؛ مثلاً یکبار نقش پدر، یکبار نقش پسر، یکبار نقش معلم و… بعد ببینند چطوری توی نقش خودشان قرار میگیرند؟ البته این بچهها اکثراً بنا نیست در حد تیم ملی، بازیگر بشوند! یعنی بنا نیست حرفهای به این کار ادامه بدهند و ما هم نمیخواهیم در کار بازیگرها و تئاتریها و سینماییها دخالت کنیم! این بچه همانطوری که در حیاط مدرسه فوتبال بازی میکند، دارد تئاتر هم بازی میکند ولی برایش مفیدتر است از اینکه دنبال یک توپ قلقلی بیفتد و به نتیجۀ خاصی هم نرسد!
- بهجای فوتبال، ورزشهای خیلی بهتری هم وجود دارد که طبیعتاً بنده کوهنوردی را پیشنهاد میکنم. البته در فوتبال هم یک کار جمعی وجود دارد که در آنجا نقشپذیری-به یک نوعی- هست، منتها بههیچوجه اثرش به اندازۀ نقشپذیری در تئاتر نیست.
ما در جریان مدیریت، نقشپذیری را هم تمرین میکنیم
- ما در جریان مدیریت، نقشپذیری را هم تمرین میکنیم، وقتی نقشپذیری را تمرین کردیم و بعد به یک محیطی رفتیم که یککسی مدیر بود، از او میپذیریم که مدیریت کند، چون میدانیم که «او الان مدیر است و یک مدیر هم باید همین رفتارها را انجام بدهد و من الان کارمند هستم…» یا اگر خود ما مدیر شدیم، میدانیم با کارمندهای خودمان چگونه باید برخورد کنیم.
- آموختن مدیریت یک توامندی فوقالعاده است، در خانه مدیریت کلان برعهدۀ مرد است و مدیریتی که داخل خانه هست، برعهدۀ خانم است. در واقع به تعبیری که از منابع دینی پیدا کردهایم-و اخیراً این تعبیر را برخی از اندیشمندان علوم انسانی هم گفتهاند- این است که «مدیریت عاطفی در خانه با زن است»
اینکه مدیریت عاطفی با زن است؛ یعنی بر مرد هم مدیریت دارد
- اینکه در خانه مدیریت عاطفی با زن است، یعنی بر مرد هم مدیریت دارد. عدهای به دیدن امامحسین(ع) آمدند و دیدند که حضرت در خانهاش، پرده و پُشتی گذاشته است، گفتند: وضع خانۀ شما خیلی پررونق شده، درحالیکه خانۀ پدر شما خیلی زاهدانهتر بود. حضرت فرمود: همسرم اینطوری دوست دارد (امام صادق(ع): دَخَلَ قَوْمٌ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقَالُوا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ نَرَى فِی مَنْزِلِکَ أَشْیَاءَ نَکْرَهُهَا وَ إِذَا فِی مَنْزِلِهِ بُسُطٌ وَ نَمَارِقُ فَقَالَ ع إِنَّا نَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَنُعْطِیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشْتَرِینَ مَا شِئْنَ لَیْسَ لَنَا مِنْهُ شَیْءٌ ؛کافی/۶/۴۷۶) در اینجا میتوان گفت که خانم امامحسین(ع) دارد ایشان را مدیریت میکند
- یک کسی به دیدن امام باقر(ع) آمد و دید که ایشان تقریباً لباس قرمز پوشیده است، گفت: چرا این لباس قرمز رنگ را پوشیدهاید؟ حضرت فرمودند: این رنگ را خانمم دوست دارد؛ من هم برای داخل خانه پوشیدم، برای بیرون که نپوشیدم. (دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عَلَیْهِ مِلْحَفَةٌ حَمْرَاءُ جَدِیدَةٌ شَدِیدَةُ الْحُمْرَةِ…؛ کافی/۶/۴۴۷) یعنی خانم میگوید من این را دوست دارم و دارد رفتار مردش را مدیریت میکند و مردش هم امام معصوم است! از نظر معنوی، یک همسر خوب میتواند کمک خوبی برای بندگی خدا باشد «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه» از نظر زندگی عادی هم این مدیریت را توسط خانم در خانه میبینید.
گاهی مرد و زن باهم، بچهها را مدیریت میکنند
- وقتی میگوییم «مدیریت در خانه» فقط مقصودمان مدیریتِ مرد نیست، ضمن اینکه گاهی مرد و زن باهم، بچهها را مدیریت میکنند. شاید یکی از حکمتها یا دلائل اینکه مرد و زن باید دو نفر باشند تا بچه داشته باشند، بهخاطر این باشد که اصلاً تربیت بچه با تئاتر خیلی بهتر ممکن است! این مامان و بابا نقش بازی میکنند و این بچه تربیت میشود!
- مثلاً اگر خانوادهای فقط یک فرزند دارند و پدر و مادر میبینند که بچهشان قُدبازی در میآورد و عذرخواهی بلد نیست، میتوانند یک برنامهای بین خودشان بگذارند و باهمدیگر، نقشِ عذرخواهیکردن را جلوی بچه، بازی کنند. مثلاً این خانم مدام به آقا میگوید «من معذرت میخواهم، واقعاً معذرت میخواهم» او هم میگوید «خُب اشکال ندارد، من بخشیدم» دوباره چند دقیقه دیگر، آقا میگوید «واقعاً من معذرت میخواهم…» این بچه یکبار به پدر نگاه میکند و یکبار به مادر نگاه میکند و میبیند که اینها چقدر از همدیگر عذرخواهی میکنند! یکی دو هفته بعد، کمکم خودش هم شروع میکند به عذرخواهی کردن.
پدر و مادر با همدیگر، نقش بازی میکنند و رفتار بچه را مدیریت میکنند
- یعنی گاهی پدر و مادر با مشارکت همدیگر، نقش بازی میکنند و رفتار بچه را مدیریت میکنند. البته بهترین شیوۀ تربیت بچه این است که بچههای دیگری هم در این خانواهد باشند و بعد در درگیری بین بچهها و اتفاقهایی که در خانه میافتد، بچهها خود بهخود خیلی چیزها را یاد میگیرند. وقتی در یک خانواده چندتا بچه باشند و بچهها ببینند که مادر یا پدر دارند برنامهها و خواستههای بچهها را مدیریت میکنند، کمکم خودشان هم مدیریت را یاد میگیرند.
- البته بعضیها کلاً مدیریتگریز هستند، آنها لابد با سگ و گربه زندگی میکنند. چون بالاخره مدیریتکردن آدم، کار سختی است و آنها میخواهند از این سختی فرار کنند، لذا بهسراغ برخی حیوانات میروند.
- وقتی از مدیریت در خانواده صحبت میکنیم، هم مدیریت مرد را میگوییم و هم مدیریت زن را. البته نسبت این دوتا مدیریت باهمدیگر بحث بسیار مفصلی دارد که الان نمیخواهیم به آن بپردازیم، فقط به همین جمله اکتفا میکنیم که «مدیریت کلان خانواده با مرد است و مدیریت داخل خانه و مدیریت عاطفی با زن هست» این یک تقسیم مدیریتی است که بهجای خودش محفوظ است. ولی هردوی اینها مدیر هستند، هردوتا باید رفتار خودشان و روابطشان و اتفاقهایی که در خانه میافتد را مدیریت کنند و البته در این زمینه، ما در جامعهمان ضعف زیاد داریم.
برای مدیریت جامعه لااقل دو سطح قائلیم:
- تا اینجای بحث؛ «مدیریت خود» و «مدیریت خانواده» را یکمقدار توضیح دادیم و فقط یک بخش دیگر میماند که «مدیریت جامعه» است. برای مدیریت در جامعه هم لااقل دو سطح قائل هستیم (البته در اینجا صرفاً در حد بحث خودمان این تقسیمبندی را مطرح میکنیم و الا بحث مدیریت، خودش به یک دورۀ کارشناسی ارشد و دکترا نیاز دارد)
- مدیریت جامعه، لااقل دو سطح دارد: «مدیریت سازمانها و نهادها و…» مثلاً مدیر یک مدرسه، مدیر یک دانشگاه، مدیر یک اداره، مدیر یک کارخانه و… یکی دیگر هم مدیریتهای کلان اجتماعی است که اصطلاحاً ممکن است به مدیرانش بگویند «مقامات سیاسی»؛ مثلاً استاندار، رئیسجمهور، رهبر، نمایندۀ مجلس و…وقتی از «مدیریت در جامعه» صحبت میکنیم، هر دو نوع یا هر دو سطح این مدیریت را در نظر میگیریم.
مدیریتِ خود، مدیریت خانواده و مدیریت جامعه، اصول مشترکی دارند
- راز این بحث و گفتگوی ما دربارۀ مدیریت، این است که «اصول مشترکی» وجود دارد برای مدیریت خود، مدیریت خانواده و مدیریت جامعه (در هر دو سطح).
- اولین اصل مهم در مدیریت چیست؟ بگویید اولین و مهمترین آسیب مدیریت چیست، تا بنده بگویم اولین اصلی که در مدیریت باید رعایت بشود چیست؟ اولین لطمهای که در جریان مدیریت، به انسانها یا جامعۀ انسانی وارد میشود چیست که معمولاً کسی حواسش به آن نیست؟
- وقتی به یک کسی چاقوی تیز میدهند و میگویند «این میوه را پوست بکن یا این پیاز را خرد کن» اولین چیزی که میگویند این است که «مراقب باش دستت را نبری؛ این چاقو خیلی تیز است!» اولین ضرری که چاقو میتواند بزند، این است که ممکن است دست آدم را ببرد، لذا اولین توصیه این است که «مواظب باش، این چاقو دستت را نبرد»
اولین اصل در مدیریت، رعایت کرامت و عزت انسان است
- مدیریت در واقع یکجور قدرت، یکجور برتری، یکجور اختیار برای ادارهکردن، پدید میآورد و این هم اجتنابناپذیر است، نمیشود که انسانها بدون مدیریت، باهم زندگی کنند. اولین آسیب مدیریت، همان چیزی است که اولین توصیه یا اولین اصل مدیریت را شکل میدهد و آن «رعایت کرامت و عزت انسان» است.
- آقایی که مدیر شدهای، میخواهی چهکار کنی؟ مثلاً میگوید: «میخواهم کارخانهام این تولید را داشته باشد…» خُب یکوقت بهخاطر اینکه کارخانهات این تولید را داشته باشد، کارگر را له نکنی؛ عزت و کرامت او را لِه نکنی! از این کارگرها، هرجوری استفاده نکنی تا بههر قیمتی کارِ کارخانهات راه بیفتد!
در مدیریت جامعه هم اولین اصل، حفظ کرامت و عزت مردم است
- آقای سیاستمدار! یکوقت برای اینکه جامعه را به هدفی که مد نظر داری-که نمیدانم هدفت خوب است یا بد- برسانی، عزت جامعه و کرامت انسانها را از بین نبری! باید عزت و کرامت مردم را حفظ کنی!
- اگر یککسی رفت برای انتخابات کاندیدا شد، اما در جریان کاندیداتوری، تبلیغات و سبک برخوردش یکجوری بود که عزت جامعه و عزت مردم را لکهدار میکرد، او شایستگی حضور در مدیریت کلان جامعه را ندارد. مثلاً کاندیدایی که خیلی راحت میایستد و تخریب میکند، دروغ میگوید و عین بیبیسی خبیث رفتار میکند، این فرد باید از جریان انتخابات کنار گذاشته شود؛ تعارف که نداریم! چرا؟ برای اینکه عزت جامعه را حفظ نکرده است!
- بالاخره در هر سطحی از مدیریت، اصل اول «به هدف رسیدن» نیست که مدیران معمولاً مد نظرشان است، بلکه اصل اول، حفظ کرامت و عزت انسان است. رسول خدا(ص) و ائمۀ هدی(ع) در جریان مدیریت جامعه، این اصل را رعایت میکردند. حالا اگر خواستی این اصل را رعایت کنی، اما ضربه خوردی یا مسخرهات کردند، تکلیف چیست؟ اشکالی ندارد، کمااینکه نمونههایش در زندگی انبیاء و اولیاء وجود دارد.
در خانواده هم اصل اول مدیریت، حفظ کرامت و عزت است
- حالا ببینیم در خانواده، اصل اول مدیریت چیست؟ پدر و مادر عزیز، شما که میخواهی بچهات را مدیریت کنی. بعضیها کرامت و عزت بچههایشان را رعایت نمیکنند و میخواهند به هر قیمتی که شده، بچهشان در فلان رشتۀ کنکور برود قبول بشود! اینطوری که درست نیست. بعضیها بچهشان را میسوزانند، بچهشان را پنهانکار میکنند، بچهشان را ذلیل میکنند، برای اینکه به نتیجۀ خاصی در اهداف تربیتی برسند، درحالیکه نباید این کار را بکنید! اگر میخواهید بچه شما نمازخوان بشود، باید با حفظ کرامت باشد، اگر میخواهد درسخوان بشود، با حفظ کرامت باشد، هر افتخاری را برای خانواده میخواهد تأمین بکند، باید با حفظ کرامت بچه باشد.
- شاید بگویید: «اینکه جزء اصول تربیت است!» بله، طبیعتاً بخشی از مدیریت در خانواده، بحث تربیت است؛ کمااینکه «مدیریت خود» هم درواقع همان خودسازی است.
در «مدیریتِ خود» هم اولین اصل، رعایت عزت و کرامت است
- اگر خواستی خودت را مدیریت بکنی، اولین اصلی که باید در نظر بگیری همان «عزت» است! مگر در مدیریتِ خود، اولین ضرری که ممکن است به آدم برسد، عزت است؟ بله!
- شما در مدیریت یک مدرسه، چندتا دانشآموز را داری مدیریت میکنی، در مدیریت خانه هم، چند نفر را داری مدیریت میکنی، در مدیریت کارخانه هم یک عده کارگر را مدیریت میکنی در مدیریت جامعۀ کلانتر هم به شرح ایضاً. اما در مدیریت خودت داری چهکار میکنی؟ در مدیریت خودت، چندتا «خواسته» را داری مدیریت میکنی. اگر به حرف شرترین و شلوغکنندهترین خواستههای خودت گوش بدهی، آنها ذلیلت میکنند.
- هر موقع خواستی هر خواستهای را جواب بدهی، اول به آن بگو: «من نباید ذلیل بشوم» شما این حرف را ببرید پیش علمای اخلاق، اساتید عرفان یا کسانی که همۀ کتابهای تهذیب نفس و تزکیۀ نفس را خواندهاند، بگویید: «آیا این لااقل جزء اولینها هست یا نه؟» اینکه «عزت و کرامت خودت را حفظ کن!»
• امام صادق(ع) میفرماید: «ما مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ» (کافی/۲/۳۲۰) چقدر زشت است برای انسان مؤمن که یک میلی داشته باشد که این میل، او را ذلیلش بکند.
- مادرها وقتی میخواهند بچههایشان را باحیا بار بیاورند چهکار را میکنند؛ مثلاً وقتی میخواهند به مهمانی بروند، به بچه میگویند: «اگر به میوه یا شیرینی خیلی میل پیدا کردی که بخوری، آبروی ما را نبری! بگذار من خودم به تو میدهم، یا صبر کن خودِ میزبان تعارف کند…» این خیلی مهم است که شما بتوانی بچهات را مدیر بار بیاوری برای کنترل نفسش؛ این یعنی همان «مبارزه با هوای نفس» که گفته میشود.
مهمترین عامل بازدارنده برای حفظ کرامت و عزت نفس «حیا» است
- یکی از عوامل بازدارنده «حیا» است؛ حیا مهمترین عامل بازدارنده برای حفظ کرامت نفس و عزت نفس است. اگر خواستی خودت را مدیریت کنی، اول عزت نفس خودت را رعایت کن و بعدش به حرفهای دوستداشتنیها و دلبخواهیهای خودت گوش کن. کسی که نتواند با رعایت این اصل (رعایت عزت و کرامت نفس) خودش را مدیریت کند، پسفردا در جامعه اگر او را رئیس کارخانهای بگذارید، نمیتواند در یک کارخانه هم مدیریت صحیح انجام بدهد.
- اگر خواستید خودتان را مدیریت کنید، عزت نفس خودتان را-بهعنوان یک اصل اولیه- نگه دارید. دربارۀ «عزت نفس در زندگی فردی» خیلی میشود مثال زد؛ مثلاً کسی که دروغ میگوید خودش را پیش خودش ذلیل کرده است. تو حق نداری خودت را پیش خودت ذلیل بکنی! اینقدر اثرات بدی دارد که اگر روی مغزت سنسور بگذارند، آثارش را نشان میدهد، حتی روی جسمت و روی قیافهات هم آثارش را نشان میدهد، چون خودت میفهمی کار بدی کردهای! یک مملکتی در درون ما هست! لذا اگر چندتا سنسور بگذارند، خیلی راحت میتوانند بفهمند که طرف دروغ میگوید، چون او دارد خودش را داغون میکند و آثارش معلوم میشود.
هیچ گناهی را بدون استغفار رها نکنید و الا خرابیاش در وجودتان میماند
- استغفار پیش پروردگار عالم یکی از آثار بسیار مهمش این است که میگوید «تو خودت را پیش خودت ذلیل و داغون کردهای، اما بیا پیش من استغفار کن، من دوستت میدارم و به تو احترام میگذارم تا این خرابکاریات جبران بشود» پس نگذار این گناه بماند. هیچ گناهی را بدون استغفار رها نکنید و الا خرابیاش در وجودتان میماند.
- باید خود را مدیریت کرد و در مقام مدیریتِ خود، عزت نفس انسان حفظ میشود. حالا فرهنگ غرب دارد چهکار میکند؟ یکی از کارهایی که میکند این است که میگوید «هیچ چیزی بد نیست، خودت را خلاص کن! این کار که مغایر عزت نفس نیست! آن هم مغایر عزت نفس نیست…» البته اندیشمندان غربی هم کمکم دارند از این حرف برمیگردند و میگویند «این کار که مخالف عزت نفس است… با آن کار، روحش داغون میشود و…»
«حیا» یکی از جلوههای رعایت عزت نفس است
- در مقام مدیریتِ خودمان، رعایت اصل عزت نفس واقعاً یک اصل کلیدی است، رعایت اصل عزت نفس، یکی از جلوههایش در حیا است. رسول خدا(ص) فرمود: یک حرفی از انبیاء گذشته باقی مانده که تبدیل شده است به ضربالمثل و همۀ اقوام بلد هستند، من هم آن را میگویم: «إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» اگر حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد انجام بده! در اینصورت منِ پیغمبر هم برایت کاری نمیتوانم بکنم. (لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ؛ امالیصدوق/۵۱۰)
- در روایت دارد؛ نهایتِ حیاء این است که آدم از خودش خجالت بکشد! (غَایَةُ الْحَیَاءِ أَنْ یَسْتَحْیِیَ الْمُؤْمِنُ مِنْ نَفْسِه؛ ۶۳۶۹) در مدیریت میدانید که حسابکتاب و محاسبه و کنترل، یکی از اصول یا اقدامات بسیار مهم مدیریتی است، جالب اینجاست که در بحث «مدیریتِ خود» هم میبینید که فرمودهاند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» (غررالحکم/۴۷۴۱)
- همانطور که مدیریت بیرونی، بدون حسابکتاب اصلاً امکان ندارد در «مدیریتِ خود» هم باید حساب و کتاب کنیم، در مدیریت خانواده هم همینطور است؛ یعنی اینها یکی است. وقتی یگانگیِ اینها را دیدیم، دیگر در حد و اندازههای کلان هم سیاست و دیانت را از هم جدا نمیدانیم، آنوقت هر کسی را سیاستمدار یا مدیر نمیکنیم، بلکه میبینیم او خودش را کجا ساخته است؟ آیا «مدیریتِ خود» را درست انجام داده است که حالا بخواهد دیگران را مدیریت کند؟
به ما گفتند نیروهای «ارزشی» که به خودشان بگویند «واقعبین!»
- اینها بحث ارزشی نیست، إنشاءالله شما به زودی خواهید دید که اینها یکروزی به بحثهای فنیِ اجتماعی تبدیل میشود و دیگر به این حرفهای بیهودهای که از ادبیات غرب آمده است توجهی نمیکنیم؛ مثلاً بحث بر سرِ «ارزشها» و «واقعیتها»! به ما گفتند نیروهای «ارزشی» که به خودشان بگویند «واقعبین!» و الا قصدشان این نبود که به ما احترام بگذارند! ما هم گفتیم «ارزش که چیز خوبی است پس ما نیروهای ارزشی هستیم!» نخیر؛ ما نیروهای واقعبین هستیم.
- در اسلام هم هرچه داریم، همهاش واقعیت است. بزرگترین واقعیت، خود خداست، تقرب به خدا بزرگترین منفعت را ایجاد میکند و اینها همه واقعیت است. اصلاً ارزش چیست که برخی میگویند «ما باید ارزشها را پاس بداریم!» یا «ارزشهای اخلاقی را پاس بداریم!» ما یک سلسله واقعیتها داریم، مثلاً اینکه شما وقتی دروغ میگویید بهصورت فیزیولوژیک، روی شما اثر دارد، در آیندهات هم اثر وضعی دارد، خدا را هم از خودت غضبناک کردهای! خُب اینها همهاش واقعیت است، چرا میگویید «راست و دروغ، ارزش است»؟! چرا میگذارید یک عدهای از زیر این واقعیتها فرار کنند و بگویند «حالا ما زیاد ارزشی نیستیم!» نخیر، شما واقعبین نیستی! اینها واقعیتهایی است که ما باید با آنها درگیر بشویم، و در بین این واقعیتها، واقعیتهای ضررزننده را کنار بزنیم و واقعیتهای سودرساننده را جلو بیاوریم.
در خانواده «کرامت» حرف اول را میزند / در خانواده، ادب مقدم است بر محبت!
- در «مدیریتِ خود» کرامت یک اصل است، در مدیریت خانواده هم کرامت یک اصل است. حالا یکمقدار به مدیریت خانواده میپردازیم. در خانواده، کرامت حرف اول را میزند؛ یعنی کرامت و عزت نفس در خانواده مقدم بر محبت است، یعنی ادب واجبتر از محبت است!
- اکثر دستورات اسلام، حداقلها را تضمین میکند که تخطی نکنیم. شرعیات تنظیمکنندۀ آداب است. لذا رسول خدا(ص) وقتی میخواهد بفرماید که من علیبنابیطالب را بر اساس دین بار آوردهام، میفرماید: «علیٌّ أدیبی» علی ادبشدۀ من است «أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی» (مکارمالاخلاق/۱۷) ادب یعنی آن حداقلهایی که «دوست داری یا دوست نداری» باید رعایتش بکنی. در خانواده ادب مقدم است بر محبت! کرامت انسانها باید حفظ بشود.
- میفرماید: «أَکْرِمُوا أَوْلَادَکُمْ وَ أَحْسِنُوا أَدَبَهُم» (مکارمالاخلاق/۲۲۲) اکرام کنید بچههای خودتان را و خوب آنها را مؤدب بار بیاورید. پس محبت چه میشود؟ محبت مرحلۀ دوم است. اگر شما محبت را جای ادب بگذاری، میدانی چه اتفاقی میافتد؟ این فرد وقتی محبت نداشت، فحش و ناسزا میدهد! وقتی محبت نداشت بیاعتنایی میکند، قهر میکند و رفتار زشت انجام میدهد!
در خانه، محبت اول نیست، بلکه آرامش اول است!
- وقتی محبت را جای ادب بگذاری، چون محبت نوسان دارد (کم و زیاد دارد) وقتی به یک کسی بیشتر علاقهمندتر میشود، به او ابراز محبت میشود و تبعیض ناروا در خانه میآید. در خانه، محبت اول نیست، بلکه آرامش اول است! «و مِن آیاته» از آیات الهی این است که از نفس شما یک زوجی برای شما آفرید؛ برای مرد زن، برای زن مرد، «لِتَسکُنوا إلیها» تا کنار او آرامش پیدا کنی (نه اینکه در کنار او عشق و عاطفه پیدا بکنی!) آرامش با احترام است، آرامش با این است که «این هیچوقت به من توهین نمیکند، هیچوقت عیب من را پشت سر من نمیگوید، هیچوقت من را خراب نمیکند، هیچوقت به من خیانت نمیکند» هدف تشکیل خانواده، اول آرامش است، آرامش هم با ادب است، ادب یعنی همین کرامت نفس و همین عزت.
- وقتی در یک خانواده افراد در کنار همدیگر قرار گرفتند اصل اول، ادب است، اما خیلیها مدام میگویند: «با محبت، همدیگر را دوست داشته باشید» اولاً دوستداشتن که زوری نمیشود! ثانیاً «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً» (نهجالبلاغه/حکمت ۳۱۲) گاهی آدم دوست ندارد، گاهی آدم دوست دارد. قلب انسان اینگونه است؛ چیزهایی را که دوست دارد، بعضی وقتها زیاد خوشش نمیآید. شما امام حسین(ع) را دوست دارید؛ یک شب گریه میکنید، یک شب گریه نمیکنید. اما هرشب به هیئت میروی و میگویی «بیادبی است اگر نروم! ماه محرم است…»
ادب یعنی احترام و احترام یعنی رعایت اصل کرامت نفس
- ادب یعنی احترام و احترام یعنی رعایت اصل کرامت نفس. من باید احترام بچهام را حفظ کنم، احترام همسر باید حفظ بشود، احترام نباید از بین برود. عاق والدین شدن بهخاطر دوست نداشتن بابا و مامان نیست؛ ممکن است یک کسی بابا و مامانش را دوست نداشته باشد، ولی اگر هم دوست ندارد، بیادبی نباید بکند، چون اصل کرامت و اصل حرمت انسان، اصل اول است.
- مثلاً یکوقت ممکن است مامان در خانه ناراحت شده باشد، ولی باید زبان خودش را کنترل بکند. فضیلت زن در «حسنُ التَبَعُّل» است؛ یعنی خوب شوهرداری کردن (جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل؛ نهجالبلاغه/ حکمت۱۳۶) شوهرداری کردن برای زنها سخت است، چرا؟ برای اینکه آقایان نوعاً یکمقدار شلختگی دارند و دقت در جزئیات نمیکنند، یکمقدار هم بیعاطفه هستند، یکمقدار هم کج سلیقه و بیذوق هستند، لذا کفر این خانم را در میآورند و این خانم، باید او را تحملش کند. میفرماید: «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل» (نهجالبلاغه/ حکمت۱۳۶) شما نمیخواهد جهاد بروی با صدام بجنگی، صدام تو همین شوهر محترم تو است، او را رعایتش کن!
- «حسنُ التَبَعُّل» خوب شوهرداری کردن است. خُب اگر زن، بیادب باشد، تا رفتار غلطی دید، شمشیرِ اخم را میکشد و در قلب او میزند. بچه هم این رفتارها را میبیند و میگوید «وای، چه مادر میرغضبی!» این بچه معمولاً خوب بار نمیآید. گاهی اوقات وقتی خانم ناراحت میشود، زبان را باز میکند به نیش و کنایه!
- روانشناسها در اینباره یک حرفی زدهاند و ائمۀ هدی(ع) هم کلامی دارند که خیلی شبیه هم است. روانشناسها به خانمها توصیه میکنند که وقتی آقایتان به خانه آمد، تا ده دقیقۀ اول (یا بیست دقیقۀ اول) هیچ حرف منفیای نزن، هیچ خواستهای را مطرح نکن، حرفهای منفی را کنار بگذار؛ هیچی عیبی نگیر، هیچ انتقادی نکن و… اهلبیت(ع) هم به خانمها فرمودهاند: همان اول که آقا به خانه آمد، اظهار عشق کن. (وَ أَنْ تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهَا فَتُرَحِّبَ بِهِ؛ مکارمالاخلاق/۲۱۴) اگر زن اینطوری برخورد کند، طبیعتاً مرد خیلی آرام میشود. اینطور نباشد که همان اول که آمد بلافاصله مثلاً بگوید «چرا فلان چیز را نخریدی و…»
- وقتی این خانم، حرمت حفظ کند و ادب رعایت کند همین رعایتکردن احترام، موجب میشود بچۀ آنها متعالی بار میآید. مهمترین کار خانم «حسنُ التبعُّل» است، در حسن التّبعل هم مهمترین کارش این است که زبانش را نگه دارد.
در مدیریت خانواده، اصل اول «احترام» است
- اگر میخواهی اطرافیان را مدیریت کنی، رعایت ادب و احترام، اصل اول است، این اصل بههیچوجه نباید مخدوش بشود. آقا هم وقتی میخواهد مدیریت بکند، باید احترام خانم را رعایت کند. در رسالۀ حقوق امامسجاد(ع) آمد است: «عَلَیْکَ فَتُکْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا وَ إِنْ کَانَ حَقُّکَ عَلَیْهَا أَوْجَب» خیلی صریح میفرماید: آقا، حق تو بر خانم بیشتر است ولی باید اکرام و ارفاق کنی و باید رفق و مدارا با همسرت داشته باشی؛ باید احترامش را حفظ کنی! فکر نکن اگر حق تو بیشتر است هرکاری دلت خواست میتوانی انجام بدهی!
- در مدیریت خانواده، اصل اول، احترام است. وقتی بچه به بابا و مامان بیاحترامی میکند، لابد بابا و مامان یکجایی جلوی بچهها، در ادب کم گذاشتهاند؛ به ویژه مامان!
پیامبر(ص) اینقدر اصل کرامت را در مدیریت جامعه رعایت میکرد که به ایشان ظلم میکردند
- حالا سراغ مدیریت جامعه برویم و این اصل را در آنجا بررسی کنیم. یک منافقی بود، که میآمد پیش پیغمبر(ص) مینشست و جاسوسی میکرد؛ یعنی اخبار و اطلاعات را میگرفت و به منافقین میداد. جبرئیل امین آمد به پیغمبر(ص) خبر داد. رسول خدا(ص) صدایش زد و گفت: آقای فلانی، شما از ما پیش دیگران خبر میبری؟ گفت: نه این کار را نمیکنم! (آن فرد جاسوس، فهمید که جبرئیل امین به پیامبر(ص) خبر داده است)
- رسول خدا(ص) به او فرمود: واقعاً تو این کار را نمیکنی؟ گفت: نه. حضرت با او برخورد بدی نکرد و فرمود: من حرف تو را قبول کردم، ولی از باب نصیحت به او فرمود که بالاخره این کار را نکن. این فرد، پیش منافقین رفت و گفت: رسول خدا چقدر دهنبین است، با اینکه جبرئیل به او گفته بود که من جاسوس هستم، اما وقتی من گفتم که این کار را نمیکنم، از من قبول کرد! آیه نازل شد؛ «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ» (توبه/۶۱) ایشان سادهلوح نیست، اما با شما ساده برخورد میکند.
- رسول خدا(ص) در ریاست و در مدیریت خودش، اینقدر احترام میگذاشت و اینقدر ادب رعایت میکرد که به ایشان ظلم کردند! شما این حدّ را داشته باشید و ببینید که پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) چقدر رعایت میکردند. خانۀ ائمۀ هدی(ع) پُر از نور بوده و اکثراً اطرافیانشان خوب بودند اما بالاخره در بین آنها هم میشود نمونههایی را پیدا کرد؛ مثلاً یک نفر از فامیلهای امام صادق(ع) بود که در نهایت هم عامل قتل امام صادق(ع) شد. هربار که او نزد امام صادق(ع) میآمد، حضرت به او محبت میکرد. یک نفر به حضرت گفت: شما که میدانی او کیست! او خبرچینِ شما است، آخرسر میترسیم که موجب قتل شما هم بشود، حضرت فرمود: میدانم!
- وقتی ابنملجم ملعون ضربت به فرق أمیرالمؤمنین(ع) زد و بعد او را نزد حضرت آوردند، به او فرمود: آیا من بیش از همه به تو محبت نکردم؟ گفت: چرا! (أَبِئْسَ الْإِمَامُ کُنْتُ لَکَ حَتَّى جَازَیْتَنِی بِهَذَا الْجَزَاءِ أَ لَمْ أَکُنْ شَفِیقاً عَلَیْکَ وَ آثَرْتُکَ عَلَى غَیْرِکَ وَ أَحْسَنْتُ إِلَیْکَ وَ زِدْتُ فِی إِعْطَائِکَ أَ لَمْ یَکُنْ یُقَالُ لِی فِیکَ کَذَا وَ کَذَا فَخَلَّیْتُ لَکَ السَّبِیلَ وَ مَنَحْتُکَ عَطَائِی؛ بحارالانوار/۴۲/۲۸۷)
ببینید حد احترام در مدیریت، چقدر است!
- ببینید حد احترام در مدیریت، چقدر است! یکبار امامسجاد(ع) آمدند پشت در و چند بار در زدند اما غلام ایشان در را باز نکرد، غلام را صدا زدند ولی غلام نیامد. بعد از مدتی که آمد دمِ در، آقا فرمود: نمیشنیدی؟ گفت چرا! فرمود: پس چرا نیامدی؟ گفت خسته بودم! حضرت خدا را شکر کردند و عرضه داشتند: خدایا ممنونت هستم که مرا جزء کسانی قرار ندادی که زیردستهایش از او بترسند و حساب ببرند. شبیه این ماجرا دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده است. (أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع دَعَا مَمْلُوکَهُ مَرَّتَیْنِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَجَابَهُ فِی الثَّالِثَةِ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ أَ مَا سَمِعْتَ صَوْتِی قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا بَالُکَ لَمْ تُجِبْنِی قَالَ أَمِنْتُکَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنِّی ؛ الإرشاد مفید/۲/۱۴۷) (دَعَا ع غُلَاماً لَهُ مِرَاراً فَلَمْ یُجِبْهُ فَخَرَجَ فَوَجَدَهُ عَلَى بَابِ الْبَیْتِ فَقَالَ مَا حَمَلَکَ إِلَى تَرْکِ إِجَابَتِی قَالَ کَسِلْتُ عَنْ إِجَابَتِکَ وَ أَمِنْتُ عُقُوبَتَکَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِمَّنْ یَأْمَنُهُ خَلْقُهُ ؛ مناقب آلابیطالب(ع)/۲/۱۱۳)
- مهمترین آفت مدیریت این است که آدمها را له کنی! مدیر باید مواظب باشد کرامت افراد زیردست خود را حفظ کند. در مدیریت، باید «کرامت مردم»، «کرامت خانواده» و «کرامتِ خود» حفظ بشود.
(الف۲-ن۲)
آموزش متصل کردن ماینر به استخر
یکی از سوالاتی که برای تازه کاران رخ میده این هستش که بعد از خرید یک ماینر چطور میتونن از این ماینر کسب دارمد کنند ؟ جواب این سوال رو ما امروز در این پست به صورت کامل سعی میکنیم به شما عزیزان با حوصله و به صورت دقیق بدیم برای همین هم فیلم آموزشی و هم به صورت عکس عکس سعی میکنم به شما توضیحاتی رو ارائه بدم
چگونه از از طریق ماینر بیت کوین کسب درامد کنیم ؟
زمانی که ماینر داشته باشید زمان اون میرسه تا اون رو به یک استخر متصل کنید . استخر به این معناست که تعداد بسیار زیادی ماینربه صورت همزمان در حال حل بلاک های اطلاعاتی هستند و در قبال پاداش به اون ها بیت کوین جایزه داده میشه (در صورت اتصال به استخر بقیه ارز های دیجیتال به شما ارز دیگه ای به عنوان پاداش داده خواهد شد )
اگر هم دوست داشتید میتونید به بخش : کسب بیت کوین رایگان
آموزش ثبت نام در استخر بیت کوین به صورت تصویری
نحوه ثبت نام در این سایت بسیار ساده هستش حتما باید با یک ایمیل gmail شروع به ثبت نام کنید وقتی ایمیل خودتتون رو وارد گزینه get code رو بزنید برای شما یک کد تایید به ایمیلتون ارسال خواهد شد اون کدی که برای شما در داخل ایملتون اومده رو باید در این بخش وارد کنید و در نهایت گزینه sing up رو بزنید
به همین راحتی شما در این استخر ثبت نام کردید حالا باید لینک مخصوص خودتون که باید وارد ماینر کنید رو از داخل سایت بدست بیاری به صورت ترتیبی وارد بخش هایی که میگم بشید
- dashbord
- myhash rate
- پایین پایین صفحه قسمت stratum url
در این قسمتی که به شما معرفی کردم میتونید آدرس مخصوص خودتون رو کپی کنید در عکس زیر هم به شما این لینک نمایش داده شده است
متصل شدن به ماینر از طریق کامپیوتر
خوب میرسیم به اصل مطلب که سایت مجله سلامت یاثار این توضیحات رو بیان کینه که چجوری میتونیم از طریق کامپیوتر (یا لب تاب و یا نوت پد ) به یک ماینر متصل بشیم . خوب باید ماینر راه اندازی بشه و از طریق کابل به اینترنت متصل بشه . کامپیوتر شما هم باید دقیقا به همون اینترنتی که ماینر متصل شده وصل بشه بعد از اون با رایانه خودتون وارد آیپی ۱۹۲٫۱۶۸٫۱٫۱ بشید وارد قسمت ادمین بشید و در واقع واردستینگ اینترنت خوتون میشید و از طریق قسمت نتورک میتونید آیپی داخلی ماینر رو پیدا کنید که در اکثر مواقع آیپی
۱۹۲٫۱۶۸٫۱٫۱۰۱ – ۱۹۲٫۱۶۸٫۱٫۱۰۰ – ۱۹۲٫۱۶۸٫۱٫۱۰۲ هستش
وقتی وارد آیپی خود ماینر بشید از شما نام کاربری و رمز عبور مربوط به ماینر و میخواد که در اکثر موارد admin هم نام کاربری هستش و هم رمز عبور که اگر اینطور نباشه و در واقع دستگاه شما دسته دوم هستش شما باید برید از کسی که دستگاه رو تهیه کرده اید نام کاربری و رمز عبور رو بپرسید
در کل دستگاه شما اگر شرکت بیت مین باشه و یا دراگون ماینر باشه صفحه ای شبیه به تصاویر زیر برای شما باز میشه ولی در کل تمامی ماینر ها روند یک سانی دارند که خودتون مثل شماره هایی که من میگم به بخش مربوطه میتونید برید و آدرس استخر را وارد نمایید :
- وارد بخش setting و یا miner configuration شوید
- وارد بخش استخر یا pool شوید یا به صورت اتومات وارد این صفحه خواهید شد
- آدرس استخر و نام کارگر و رمز عبور را وارد کنید و گزینه تایید را بزنید
در موارد هم باز باید آدرس ا تکراری بزنید
نام کارگر را با همان شماره بزنید مثلا
yashar_01
بعدی yashar.01
بعدی yashar-07
در تصاویر زیر هم توضیحات به صورت تکمیلی آورده شده است
Antminer اتصال ماینر به استخر
Antminer اتصال ماینر به استخر
dragon miner اتصال ماینر به استخر
dragon miner اتصال ماینر به استخر
به بخش های دیگر سایت ما مثل :
- دانلود کتاب
- بخش سلامت
- بخش دانلود بازی
- بخش بهداشت
- بخش تهیه غذا
- بخش ورزش و سلامت
- بخش اطلاعات دارویی
- بخش روانشناسی
هم سر بزنید
چرا آخرین آمادگی برای ظهور، اصلاح وضع مدیریت در جامعه است؟
آخرین آمادگی ما برای ظهور «اصلاح مدیریت» است و نقص بزرگ ما اینجاست!
- موضوع بحث ما «آخرین آمادگی برای ظهور» است. چرا میگوییم «آخرین آمادگی برای ظهور، پرداختن به مدیریت است» درحالیکه میتوانستیم بگوییم «یکی از آمادگیهایی که برای ظهور باید پیدا کنیم، این است…»؟ وقتی میگوییم «آخرین آمادگی» یعنی بعد از این، عامل دیگری نیست و قبل از این، سایر عواملی که برای آمادگی ظهور لازم است، محقق شده است.
- وقتی میگوییم «آخرین آمادگی ما برای ظهور، اصلاح مدیریت است» یعنی نقص بزرگ ما در اینجاست، قیام به حق در این بخش باید صورت بگیرد، در بخشهای دیگر، آمادگی نسبی و آمادگی در حد لازم برای ظهور اتفاق افتاده است.
چه عواملی ما را برای ظهور آماده میکند؟ /اولین مقدمه برای ظهور، به ستوه آمدن از ظلم است
- وقتی از «آخرین عامل» صحبت میکنیم باید درنظر بگیریم چه عوامل دیگری وجود دارد که ما را برای ظهور آماده میکند؟ در اینجا برخی از این عوامل را برمیشماریم: یکی از عواملی که زمانۀ ما را برای ظهور آماده میکند این است که ظلم زیاد بشود (البته این عامل به آمادگی خودِ ما ربطی ندارد بلکه زمانه را آماده میکند) و امروز در جهان میبینید که چقدر ظلم زیاد شده است.
- این خیلی ناجوانمردانه است که آدم بگوید ظلم زیاد نشده است! نمونۀ کوچکی از این ظلمها بمبهایی است که بر سر مردم یمن میریزند، نمونۀ کوچکی از این ظلمها قتلعامی است که در کشمیر صورت میگیرد، نمونۀ کوچکی از این ظلمها غارتهایی است که در جهان اسلام دارد توسط مستکبران عالم صورت میگیرد، نمونهای از این ظلمها داعشیها و تکفیریها بودند، نمونهای از این ظلمها، همین محدودیتهایی است که دشمنان ما برای ما ایجاد میکنند و نمیگذارند ما به حقمان برسیم.
- نمونههای فراوانی از این ظلمها وجود دارد و امروز بشریت از این ظلمها به ستوه آمده است. یک نمونهاش مردم فرانسه هستند که تظاهرات هفتگی خودشان را هنوز رها نکردهاند و به اعتراض خود ادامه میدهند.
- اولین مقدمه برای ظهور، به ستوه آمدن از ظلم است. البته اگر ظلم زیاد بشود اما کسی ظلم را احساس نکند و دردش نیاید، این آمادگی برای ظهور محسوب نمیشود. ولی امروزه در جهان میبینیم به ستوه آمدن از ظلم، تحقق پیدا کرده است.
مقدمۀ دوم برای ظهور، رسیدن بشریت به یک «خلأ تئوریک» است
- یکی دیگر از آمادگیها برای ظهور-که از مهمترین عوامل محسوب میشود- این است که دیگر کسی راهحلی برای ادارۀ جوامع بشری نداشته باشد. امروز میبینیم که دیگر در دنیا کسی راهحل ندارد! حتی برخی از اندیشمندان غربی که میگفتند «پایان جهان، دموکراسی است» الان همانها از حرف خود برگشتهاند و میگویند «پایان جهان، دموکراسی نیست!» یعنی تئوریسینهای نظام سلطه هم عقب نشستهاند و یک سکوت مرگباری در جهان حکمفرما است!
- اولین مقدمه برای ظهور «به ستوه آمدن از ظلم» بود. مقدمۀ دوم این است که الان ظلم هست ولی جهان بشریت، دیگر راهحلی برای آن سراغ ندارد! امروز جهان بشریت رسیده به اینکه دموکراسی راهحلش نیست، رسیده به اینکه نظام سرمایهداری و لیبرالیزم و نئولیبرالیزم راهحلش نیست؛ دیگر حرفهای آنها رونق ندارد.
- امروز جهان بشریت به این خلأ تئوریک رسیده است و منتظر یک جرقه است؛ نه حتی یک انفجار! یعنی منتظر یکذره امید است. همه دنبال یک الگو میگردند، ما هم که بلد نیستیم الگوی خودمان را-با زبان بینالمللی- برای آنها توضیح بدهیم!
حوزه و دانشگاه ما در «ارائۀ پیام دین به زبان بیناللملی برای جهانیان» ضعف داشته است
- متأسفانه این ضعف دانشگاه و حوزۀ ما و در درجۀ اول «حوزۀ علمیه» است که توانایی ندارد پیام دین را به زبان بیناللملی به جهانیان عرضه کند.
- ما توانایی نداریم که دینمان را برای جهانیان تبلیغ کنیم! ما نباید طوری دینمان را تبلیغ کنیم که اگر کسی حرف ما را شنید فکر کند ما یقهاش را گرفتهایم که «اول باید مسلمان بشوی!» خُب معمولاً افراد به این سادگی حاضر نیستند دین خود را تغییر بدهند!
- بنده با برخی از اندیشمندان روسی و همچنین با برخی از نخبگان فرانسوی-که اکثراً مسیحی بودند- گفتگوهایی داشتم، هر دو گروه در ابتدای این گفتگوها اظهار نگرانی میکردند از اینکه ما بخواهیم دین خودمان را برایشان تبلیغ کنیم و از آنها بخواهیم که مسلمان بشوند! لذا بنده برایشان توضیح دادم «اصلاً ما از شما نمیخواهیم که مسلمان بشوید!» و برای این حرفم دلیل آوردم
- مثلاً بهعنوان دلیل گفتم: اگر ما از حجاب صحبت کردیم و شما آمدید مسلمان شدید و از حجاب صحبت کردید، زورمان در عالم برای جا انداختن فرهنگ حجاب کم میشود چون همه میگویند «مسلمانها دنبال حجاب هستند!» اما اگر شما مسیحی ماندید و بعد به عنوان مسیحی گفتید که ما هم حجاب میخواهیم، آنوقت زورمان بیشتر میشود، چون این مسئله جا میافتد که «همۀ ادیان دنبال پوشش مناسب هستند؛ نهفقط مسلمانها!» آنوقت به دشمنان حجاب میگوییم «ببینید که همۀ ادیان حجاب را میخواهند! چرا حجاب را مسخره میکنید؟!» بسیاری از راهحلهایی که دین ما برای سبک زندگی ارائه میدهد، بهصورت عقلانی قابل تبیین است، هر کسی (با هر دین و مذهبی که دارد) میتواند با عقل خودش این راهحلها را تحلیل کند و بفهمد و از آنها استفاده کند و حتماً لازم نیست که مسلمان بشود تا از این راهحلها استفاده کند.
ما هنوز نتوانستهایم زیبارترین گوهر دین یعنی «ولایت» را بهعنوان راهحل بینالمللی برای حیات بشر عرضه کنیم
- حوزۀ علمیه که زیباترین گوهر دین یعنی «ولایت» را در دست دارد، نتوانسته این را به عنوان یک راهحل بینالمللی برای حیات بشر عرضه کند و زیباییهای آن را بگوید. مثلاً نتوانسته این را توضیح دهد که «این روش حکومت، مشکل پارادوکس دموکراسی را حل کرده است!» دانشگاه ما هم نتوانسته است با ادبیات دانشگاهی تجربی، این را تبیین کند؛ خب اینها ضعف ما است!
- ما همین اتفاقی که اسلام در کشورمان رقم زده است(ولایتفقیه و مردمسالاری دینی) را با زبان بینالمللی و با ادبیات فرادینی برای دیگران توضیح ندادهایم حتی در دانشگاههای خودمان هم-با ادبیات فرادینی و تجربی- توضیح ندادهایم که این اتفاق و تجربۀ تاریخیای که ما به آن رسیدهایم، چیست؟ البته اخیراً از سوی برخی اندیشمندان خارجی یک چیزهایی را میشنویم که جالب است! یعنی آنها از بیرون دارند به کشور و حکومت ما نگاه میکنند و کارشناسهای آنها بعضاً چیزهایی را میگویند که اول باید درسش در دانشگاههای ما گفته بشود، اما در اینجا خبری نیست!
- مثلاً برخی از اندیشمندان و تحلیلگران خارجی توضیح میدهد که جمهوری اسلامی چگونه توانسته است دین و دموکراسی را باهم تلفیق کند؟ تحلیلهای قشنگی در این زمینه ارائه میدهند؛ آنهم با یک نگاه برون دینی و با یک نگاه برون حاکمیتی! یعنی اندیشمندان آنها دارند از وضعیت ما دفاع میکنند و میگویند که «این علت قدرت ایران است…»
- جهان دچار خلأ تئوریک است، دنبال راهحل میگردد، راهحلش پیش ما است، این راهحلی است که در نهایت جهان به آن خواهد رسید. ما نه برای خودمان این راهحل را کامل توضیح دادهایم نه برای آنها!
مقدمۀ سوم این است که آدمها «حسادت نسبت به ولیّ خدا» نداشته باشند
- یکی دیگر از مقدمات و آمادگیهایی که برای ظهور باید پیدا کنیم این است که آدمها حسادت نسبت به ولیّ خدا نداشته باشند و برای پذیرش ولایت ولیّالله الاعظم، آمادگی روحی داشته باشند. باید یک آمادگی روحی داشته باشند که بتوانند این حسادت را ریشهکن کنند؛ یعنی همان قصۀ حسادت تاریخی حیات بشر که قابیل به هابیل داشت، باید حل بشود.
- قصۀ هابیل و قابیل در آغاز حیات بشر، درواقع همین «حسادت نسبت به ولیّ خدا» را به ما نشان میدهد. أمیرالمؤمنین(ع) به در نامهای به معاویه فرمود: یک خطی از اول تا حالا بوده است و آنهم حسادت به ولیّ خداست. ایشان دانه دانه انبیاء را میشمارد و حسادت برادران یوسف را مثال میزند تا میرسد به حسادت معاویه نسبت به خودشان و میفرمایند: معاویه، تو هم نسبت به من این حسادت را داری! (قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِینَ…فَقَدْ أَبْدَیْتَ عَدَاوَتَکَ لَنَا وَ حَسَدَکَ ؛ الغارات/۱/۱۲۰)
مردم در طول تاریخ پشت دروازۀ حسادت به ولیّ خدا گیر کردند!/ الان مردم از این مرحله عبور کردهاند
- به قول أمیرالمؤمنین(ع) اقوام انبیاء گذشته، پیامبران خودشان را سرِ همین حسادت نسبت به شخص ولیّ خدا کنار گذاشتند. این مسئله باید در تاریخ حل بشود تا امام زمان بیاید، تا وقتی این حسادت، حل نشود ایشان نمیآید؛ چون آن کلید نهایی دست ولیّ خدا است و تو باید ذاتاً اینقدر آدمحسابی باشی که برتری ولیّ خدا را بپذیری!
- متاسفانه مردم در طول تاریخ، پشت دروازۀ حسادت نسبت به ولیّ خدا گیر کرده بودند ولی الان میتوانیم این مژده را بدهیم که مردم دیگر از این حرفها گذشتهاند! مردم رشد کردهاند! اربعین را ببینید که مردم چگونه برای احترام به یک ولیّ خدا دور حرم اباعبدالله(ع) جمع میشوند!
- همین جلسات روضه و عزاداری شما دلیل بر این است که بشریت، از دورانی که پشت دروازۀ شوم حسادت متوقف بشود، عبور تاریخی کرده است! اربعین شما دلیل دیگری است؛ ببینید مردم در اربعین، برای عزاداران و عاشقان حسین(ع) چهکار میکنند و چطور به آنها خدمت میکنند!
- امروز شما میبینید که این حسادت، هم به صورت تودههای انبوه میلیونی و هم در میان نخبگان در سطح و اندازههای بسیار گسترده، نابود شده است. بشر امروز از این مرحله عبور کرده و حاضر است نظام تسخیری را بپذیرد و این قصه هم بازگشتپذیر نیست که مردم عالم بخواهند به دوران حسادت برگردند، این رشد تاریخی حیات بشر است. این هم یک آمادگی دیگر برای ظهور است.
چهارمین آمادگی برای ظهور این است که معنویت و دینداری مردم به حدّ لازم برسد
- آمادگی دیگری که برای ظهور باید پیدا کنیم، معنویت، دینداری، اخلاق و گناه نکردن مردم است. آیا مردم اینقدر دین دارند که امامزمان(ع) بیایند؟ بله، همینمقدار دینداری و معنویتی که الان مردم دارند کافی است؛ شما چه انتظاری دارید؟ نکند انتظار دارید که همه در حدّ آیتالله العظمی بهجت(ره) باشند؟!
- «معنویت» یعنی احساس خوب معنوی، محبت به اولیاء خدا، اعتقادات دینی و ایمان به خدا و… «دینداری» هم یعنی اینکه آدم اینها را در عمل نشان بدهد. بنده معتقدم که همین مقدار دینداری و معنویت-با همۀ آسیبهایی که داریم- برای اینکه آدم جامعه را برای ظهور، آماده ببیند، کافی است! امام زمان(ع) در اینباره، انتظار بیشتری از ما ندارد!
- همین الان اگر دولتمردان ما بهتر عمل کنند، دینداری مردم بهصورت مضاعف و تصاعدی بهتر خواهد شد. همین الان خیلی از بیدینیها ناشی از گرفتاریهای اقتصادی است که مال بیتدبیری دولتمردان ما است.
- مردم ما از نظر دینداری فردی برای ظهور آماده هستند، البته خوب است که در مقام موعظه بگوییم: «بیایید گناه را ترک کنیم تا امام زمان به ما لطف کنند و ظهورشان نزدیک بشود. فرج آقا را گناه ما دور میکند و…» اما این مقدار دینداری ما باوجودِ این مشکلات و این موانع دینداری و… در جامعۀ ما کافی بهنظر میرسد. البته بعضیها دوباره این حرف را دستمایۀ بیدینی و ترویج بیبند و باری قرار ندهند و نگویند که فلانی گفت «همین مقدار دینداری از سرمان هم زیاد است!»
آمادگی پنجم برای ظهور این است که «ظهور را تمنا کنیم و برایش ضجه بزنیم»
- آمادگی دیگری که ما باید برای ظهور پیدا کنیم، چیست؟ مثلاً اینکه ما باید ظهور را تمنا کنیم. شما آمار زائران جمکران را نگاه کنید، گاهی در حد زائران حرم امام رضا(ع) میشود! بعضاً از راههای خیلی دور میآیند. یابنالحسن، اینها واقعاً شما را میخواهند!
- مگر چقدر باید ضجه زد؟! البته هرچه بیشتر تمنا کنیم بهتر است ولی اگر ما کم ضجه میزنیم، شما به شام و عراق نگاه کنید، به لبنان و بحرین و زندانهای بحرین نگاه کنید، به مردم یمن نگاه کنید که زیر بمباران هستند. بروید ضجههایی که در کشمیر زده میشود نگاه کنید. ببینید چطور قتلعام میشوند و چطور ضجه میزنند!
- دربارۀ تمام زمینههای قبلی-که گفتیم باید در این زمینهها برای ظهور آمادگی پیدا کنیم- بنده معتقدم که به آمادگی در حد ظهور رسیدهایم، البته در همۀ این زمینهها معتقد هستم که باید افزایش پیدا کند و هرچقدر بیشتر رشد کنیم و آمادگی پیدا کنیم، بهتر است ولی آن نقص کلیدی ما هیچکدام از اینها نیست! آن نقص کلیدی در چیست؟ دو موضوع وجود دارد که ما باید در این دو موضوع هم آمادگی پیدا کنیم؛ یکی از اینها را در مبحث سال گذشته بیان کردیم و دومی-که مهمتر است- امسال در همین بحث، بیان میکنیم.
یک آمادگی مهم برای ظهور، رشد مؤمنین در زندگی جمعی است / ما در این زمینه نقص داریم!
- یکی از آمادگیهای بسیار مهم که سال گذشته دربارۀ آن صحبت کردیم، رابطۀ مؤمنین با یکدیگر است و ما در این زمینه، هنوز به حد لازم رشد نکردهایم و در این زمینه، نقص داریم. ما باید برای تولید ثروت و برای کارآفرینی، فعالیتهای گروهی اقتصادی داشته باشیم، نه فقط کار خیریهای! نه فقط کار جهادی که برویم برخی روستاها را بسازیم و آباد کنیم و برگردیم! بلکه پول درآوردن ما باید باهم باشد.
- ما باید خودمان را تقویت کنیم؛ هم در زندگی جمعی برای اصلاح معیشت، هم در زندگی جمعی برای اقتصاد مقاومتی، هم در زندگی جمعی برای اصلاح فقر در جامعه.
- آقای طلبه و آقای دانشجو! شما در محیطهای معنوی خودتان، با همدیگر جمع بشوید و یک حرکت اقتصادی راه بیندازید! این یک بخش مهم دین است! دینداری خودتان را اینجا نشان بدهید! باهم جمع بشوید و یک تعاونی راه بیندازید و یک کار تولیدی انجام دهید.
ما باهم دستۀ عزاداری راه میاندازیم، ولی باهم کار تولیدی راه نمیاندازیم!
- نیروی دینی و انقلابی باید کار اقتصادی کند و پول در بیاورد، مگر امام صادق(ع) این کار را نمیکرد؟ پس از کجا پول میآورد و بذل و بخشش میکرد؟! این یک نقص ما است! ما باهم دستۀ عزاداری راه میاندازیم، ولی دستۀ تولید یا گروه تولیدی راه نمیاندازیم! ما در دوران دفاع مقدس بهصورت گروهی برای جهاد رفتیم، اما بهصورت گروهی برای جهاد اقتصادی حرکت نکردیم.
- همانطور که رهبر انقلاب فرمودند، آن کسانی که کارآفرینی میکنند رزمنده هستند! امروز این جهاد برای ما وجود دارد و باید بروند کارآفرینی کنند، کارآفرینی هم طبیعتاً تولید ثروت میکند. البته نه اینکه کسی بخواهد از راه غلط تولید ثروت کند از راه رانتخواری و دزدی و… اینکه معلوم است!
کاش مدیرانی که «کار راه نمیاندازند» هم محاکمه شوند!
- موضوع دوم که ما در آن نقص داریم و مهمتر از موضوع اول است- مسئلۀ مدیریت در جامعه است. وقتی صحبت از کارآفرینی میشود، خیلیها میگویند: «ما میخواهیم کارآفرینی کنیم، اما نمیشود! یعنی مسئولان اینقدر موانع بر سر راه ما قرار میدهند که نمیشود!»
- چرا مملکت ما در سختیِ راهاندازی کسب و کار، در جهان تقریباً اول است؟ مقام معظم رهبری هم چندبار تذکر دادهاند که باید موانع تولید و کارآفرینی و راهاندازی کسب و کار، برداشته شود.
- إنشاءالله یک زمانی در این مملکت، همانطوری که دزدی و رانتخواری جرم است و افراد رانتخوار را دستگیر و محاکمه میکنند، یک روزی مدیرانی که کار راه نمیاندازد را هم دستگیر و محاکمه کنند.
باید همۀ افراد جامعه نسبت به «مدیریت صالح در جامعه» شناخت کافی داشته باشند
- آخرین آمادگی برای ظهور این است که مدیران جامعه اصلاح بشوند و وضع مدیریت جامعه اصلاح بشود. این آخرین آمادگی است، چون حکومت امام زمان(ع) و ظهور او چیزی از جنس مدیریت جامعه است. حضرت که برای دعا و ثنا نمیآیند!
- شما فکر میکنید اگر مردم نالایق باشند حضرت از آسمان ۳۱۳ نفر میآورد و میگوید «مردم، شما اصلاً لازم نیست بفهمید مدیریت یعنی چه؟ اصلاً لازم نیست بفهمید فرق مدیر خوب و بد چیست؟ من خودم برای شما مدیرِ خوب میگذارم و کارها را درست میکنم!» خُب اگر بنا بود کارها اینطوری درست بشود که در همان صدر اسلام، پیامبر(ص) و علی(ع) کارها را درست میکردند!
- مگر میشود من و شما از مدیریت صالح سر در نیاوریم و ۳۱۳ نفر مدیر صالح بر ما حکومت کنند و لیاقت پیدا کنیم که آنها بر ما سروری کنند. تا به شما گفتند که طبق روایات، ۳۱۳ نفر حکام در زمین خواهند شد، شما باید بگویی: «پس من باید بروم درس مدیریت بخوانم تا ببینم مدیر صالح کیست؟» باید تک تک افراد جامعۀ ما شناخت کافی نسبت به امر مدیریت صالح در جامعه داشته باشند، همانطوری که باید تلاش کنیم تک تک افراد جامعه، خدا را بشناسند و خداپرست باشند و بلد باشند نماز بخوانند و…
آخرین آمادگی برای ظهور این است که بتوانیم وضع مدیریت را در جامعه اصلاح کنیم/ دزد نبودن مدیر کافی نیست!
- آخرین آمادگی برای ظهور این است که بتوانیم وضع مدیریت را در جامعه اصلاح کنیم و الا اینکه با چهارتا مطالبهگری و عدالتخواهی، مدیر دزد را بگیریم، این فقط ۵درصدِ ماجراست!
- صرفاً دزد نبودن مدیر کافی نیست، حالا این مدیری که دزد نیست، باید چهکار کند؟ آیا برنامهریزی باید بلد باشد یا نه؟ تدبیر باید بلد باشد یا نه؟ یا فقط کافی است ادعای اینها را داشته باشد و حرفش را بزند! مثلاً اینکه یک مربی فوتبال دزد نباشد، آیا کافی است؟! این کافی نیست، او باید بلد باشد زمین بازی را اداره کند و بازیکنان را درست بچیند و…
مردم باید شیوۀ مدیریت را بدانند تا مدیر خوب را از مدیر بد، تشخیص بدهند
- مردم باید بدانند که یک مدیر خوب چطور آدمی است؟ باید مدیر خوب و شایسته را از مدیر بد، تشخیص بدهند. بدون معرفیِ امامزمان(ع) مردم جهان باید بدانند که این ۳۱۳ نفر شایستهترین هستند و اینکه چرا شایستهترین هستند و رفتار آنها چرا شایسته است؟ و چرا دیگران غیر از آنها ناشایسته هستند و چرا هرکار دیگری و هر روش دیگری غلط است؟ مردم باید اینها را بدانند تا ظهور رخ بدهد. این آمادگی برای ظهور است!
- حتی اگر ما نخواهیم خودمان مدیر بشویم، باز هم باید مدیریت را بفهمیم و الا برخی از مدیرها میآیند با پوپولیسم و مسخرهبازی، ما را بازی میدهند. میدانید بشریت کِی لایق ۳۱۳ نفر حکام در ارض خواهد شد؟ وقتی تشخیص میدهد حاکم عادل و لایق با حاکم ناشایست، فرقش چیست؟! آنوقت اگر یک کسی بیاید در عرصۀ سیاست و «ف» بگوید مردم میگویند فرحزاد و تا آخرش را میخوانند. آنوقت این مردم برای ظهور لایق شدهاند.
دلیل نقص ما در اصلاح وضع مدیریت جامعه چیست؟
- ما باید سر در بیاوریم که شیوۀ مدیریت درست و شیوۀ مدیریت غلط چگونه است و باید فرق مدیران درست را از مدیران ناصواب و غلط بدانیم. اگر این را سر در بیاوریم مدیریت در جامعه درست میشود.
- این مهمترین نقصی است که اگر آن را برطرف کنیم آخرین آمادگی برای ظهور محقق میشود. این نقص امروز ما است و نقص ما در این زمینه بیشتر از همۀ زمینهها است. اما دلیلش چیست که ما در این زمینه نقصمان بیشتر از بقیۀ بخشها است؟ دلیلش چیست که امروز امام زمان(ع) در این زمینه از ما انتظاراتی دارد که برآورده نشده است، دلیلش همین وضع رأی دادنمان و این وضع مسئولینمان است!
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ» (کافی/۸/۳۵۳) مردم زندگیشان درست نمیشود مگر اینکه مسئولان درست بشوند. «وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةِ» و مسئولان درست نمیشوند مگر اینکه مردم آنها را درستشان کنند! (استقامت رعیت، خلاصهاش این است که مردم خودشان باید مسئولین خود را درست کنند) لذا ما باید درک دقیقی از مسئولین خوب داشته باشیم و مسئولین خوب را سر کار بیاوریم.
- حضرت در ادامه میفرماید: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ» وقتی که رعیت حق والی را رعایت کرد و والی هم آدم درستی بود و حق رعیت را داد، حق بین مردم و مسئولین عزیز میشود. اینکه حق بین مردم و مسئولین عزیز میشود یعنی نه مردم پا روی حق میگذارند(این در فرهنگشان است) نه مسئولین پا روی حق میگذارند (این در فرهنگشان است) حق عزت دارد و کسی جرأت نمیکند از آن تخطی کند. در اینصورت بدون نظارت، بدون بگیر و ببند و بدون قانون اضافی، حق عزیز است و هردو (مردم و مسئولین) حقوق هم را رعایت میکنند.
- بعد میفرماید: «فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ» در اینصورت، زمان اصلاح خواهد شد. به تعبیر ما، یعنی امام زمان ظهور خواهد کرد. «وَ طَابَ بِهِ الْعَیْش» زندگی خرم میشود «وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَة» دولت پایدار درست ایجاد خواهد شد «وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ» و دشمنان دیگر طمعی نخواهند داشند… اینها همه ویژگیهای دولت آقا امام زمان(ع) است.
(الف۲-ن۲)
چرا خانواده در آخرالزمان اینقدر مهم است
در آخرالزمان دو فاجعۀ بسیار بزرگ پدید میآید؛ یکی ظلم طواغیت و دیگری نابودی خانوادهها که نتیجهاش فسادهای گسترده در بین زنان و مردان است. حالا چرا اینقدر فساد از این جنس رواج پیدا میکند؟ چون طاغوتِ صهیونیست، برای نابودی و تضعیف خانواده خیلی کار کرده است؛ در کشور ما هم کم نگذاشته است!
گاهی «انحراف» یعنی اینکه بهطور نابجا بر یک حرف درست، تأکید کنیم
- همانطور که میدانید «انحراف» خیلی بدتر و خطرناکتر از «اشتباه» است. گاهی از اوقات، انحراف به این نیست که یک کسی حرف غلطی بزند، بلکه به این است که بهطور نابجا بر یک حرف درست تأکید کند؛ در زمانی که زمانِ تأکید بر این حرف نیست. اصلاً این روال ابلیس است، مخصوصاً در آخرالزمان!
- اگر ما در جلسۀ قبل، در اینباره صحبت کردیم که «الان اولویت در چه موضوعی است؟» دلیلش این است که پرداختن به اولویتِ روز، یک مسئلۀ فوقالعاده حساس و مهم است. شما هم میتوانید بررسی کنید که آیا واقعاً آخرین آمادگی برای ظهور، همین موضوع (اصلاح وضع مدیریت جامعه) هست یا نه؟
چرا هنوز «اشعث مآبها» و «ابوموسیاشعری مآبها» میتوانند مردم را فریب بدهند؟
- الان مشکل جامعۀ ما در زمینۀ آمادگی برای ظهور، در کجاست؟ جلسه قبل، دو موضوع را بهعنوان نقص، مطرح کردیم. یکی اینکه ما در امر مدیریت، در امر تعیین مدیران و تشخیص مدیران خوب و بهدست آوردن تعریف صحیح از مدیریت در یک جامعۀ اسلامی و انسانی، دچار مشکل هستیم.
- ما هنوز این آمادگی را پیدا نکردهایم؛ لذا هنوز اشعث مآبها و ابوموسیاشعری مآبها، میتوانند مردم را فریب بدهند. ما این مشکلِ زمان امیرالمؤمنین(ع) را هنوز هم داریم. جریانهای خوارجمسلک، هنوز میتوانند مدیریت ناب علوی را تضعیف کنند.
- امروز ما یکسری از مشکلات زمان علی(ع) را نداریم ولی یکسری از آن مشکلات را هنوز داریم. البته یکسری از مشکلاتی که داریم، درجۀ اهمیتش بسیار بالا نیست، اما یکسری از مشکلاتی که داریم، درجۀ اهمیتش بسیار بالاست.
هرچه جلوتر میرویم انحرافها بیشتر در «تغییر اولویتها» ظاهر میشود
- اگر کسی آمد یکچیزی را که مهم نیست، مهم جلوه داد و آنچیزی را که مهم است، غیرمهم جلوه داد؛ این در واقع «انحراف» است، دیگر اسمش «اشتباه» نیست و ما باید مراقب باشیم که دچار این انحرافها نشویم. در زمان قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب، منحرف شدن معمولاً به این بود که طرف، کمونیست میشد و یکسری از عقاید دینی را کنار میگذاشت. ولی هرچقدر جلوتر میرویم، این انحراف تبدیل میشود به تغییر اولویتها.
- وقتی معنویت دارد قدرت میگیرد و حق دارد آشکارتر میشود، دیگر کسی نمیتواند بهسادگی دم از باطل بزند، از الان به بعد و هرچه جلوتر برویم، فقط در تغییر اولویتها برای حق است که انحراف ظاهر میشود. حتی بعد از ظهور امامزمان(ع) هم، تغییر اولویتها در موضوع حق و حقایق عالم است که موجب میشود یکعدهای در مقابل امامزمان(ع) میایستند و دل امامزمان(ع) را خون میکنند؛ آنهم با استفاده از قرآن! (إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِیَّةِ… أَتَى النَّاسَ وَ کُلُّهُمْ یَتَأَوَّلُ عَلَیْهِ کِتَابَ اللَّهِ یَحْتَجُّ عَلَیْهِ بِهِ ؛ غیبت نعمانی/ص۲۹۷)
- تشخیص اولویتها یکی از بحثهایی است که باید در جلسات دینی مطرح شود. معنا ندارد که در جلسات دینی با اولویتها کاری نداشته باشیم و فقط یک فهرستی از رذایل و فضایل را بیان کنیم و بر همۀ آنها تأکید کنیم.
قرآن با تعابیری مثل «حکمت» و «بصیرت» و «فرقان» بر موضوع «تشخیص اولویتها» تأکید میکند
- پرداختن به اولویتها و تشخیص اولویتها در قرآن کریم، با تعابیر مختلفی بیان شده است که در اینجا سه نمونه از این تعابیر را بیان میکنیم؛ یکی مفهوم «حکمت» است «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» (جمعه/۲) یعنی پیامبر(ص) به مردم، کتاب و حکمت یاد میدهد. حکمت به آدم میگوید که «الان کدام قسمتِ کتاب خدا را باید اجرا کنم؟ الان به کدام قسمتِ کتاب خدا باید عمل کنم؟ اهمیت کدام موضوع در ارتباط با شرایطی که من دارم بیشتر است؟»
- یکی دیگر از مفاهیمی که در قرآن کریم هست و قرآن هم این را وصف خودش میداند «بصائر» است. میفرماید: «هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ» (جاثیه/۲۰) بصیرت در واقع همان قدرت تشخیص اولویتهاست.
- مفهوم دیگری که در قرآن هست و به موضوع «تشخیص اولویتها» اشاره دارد، مفهوم «فرقان» است. میفرماید: اگر کسی تقوا داشته باشد، خدا به او فرقان میدهد (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً؛ انفال/۲۹) شما بر اساس علم دین، تقوا را رعایت کنید، خدا به شما فرقان میدهد.
- فرقان یعنی «تشخیص خوب و بد». البته در خود قرآن هم تشخیص خوب و بد را نوشته است، اما فرقان این است که شما بهصورت مصداقی تشخیص بدهید و در مقام عمل اجتماعی یا عمل فردی، بفهمید که الان کدام عمل اولویت دارد؟
امروز چه موضوعی در صدرِ اولویتهای ما قرار دارد؟ / یک اولویت ما «اصلاح مدیریت در جامعه» است
- مسئلۀ اولویتها، مسئلهای است که خیلی باید ذهنمان درگیرش باشد. لذا عنوان این بحث را «آخرین آمادگی برای ظهور» قرار دادیم. آنچه امروز در صدر اولویتهاست و حساسیت فراوانی نسبت به آن هست، چه موضوعی است؟ یکی موضوع اصلاح مدیریت در جامعه است(که در جلسه قبل مطرح کردیم) و ریشۀ بحث اصلاح مدیریت در جامعه و انتخاب مدیران صحیح هم در قرآن آمده است: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» (قصص/۵) ما میخواهیم مستضعفین را «ائمه» قرار بدهیم. نمیشود که مستضعفین، در موضوع امامت و مدیریت و سیاست جامعه، قدرت تشخیص خوب و بد را نداشته باشند و خدا همینطوری از آسمان چندتا فرشته بفرستد که این مستضعفین را نجات بدهد!
- بشریت باید درک کند که امامت شایستۀ چه کسانی است؟ نهفقط امامت به معنای امامتِ معصوم، بلکه به معنای عامِ آن که همان «مدیریت صحیح جامعه» است. اگر ما مدیریت صحیح را نشناسیم، امام معصوم را هم نمیشناسیم! شما چگونه میخواهید تشخیص بدهید که این امام معصوم، درست عمل کرد؟ بنا نیست که تشخیص ندهید و همینجوری سرتان را پایین بیندازید و عمل کنید! در اینصورت هم بالاخره خدا امتحان میکند و کم میآورید.
- کسی فکر نکند که لازم نیست تشخیص بدهیم و میتوانیم سرمان را پایین بیندازیم و هرچه امام گفت، اجرا کنیم! آنوقت امام معصوم به شما یک دستوری میدهد که دیگر کم میآورید و نمیتوانید اجرایش کنید! کمااینکه یک کسی نزد امامصادق(ع) رفت و ادعای یاری ایشان را کرد و گفت که قیام کنید، تعداد مریدان شما زیاد است! حضرت فرمود: برو داخل تنور! این فرد شروع کرد به بهانهآوردن و حضرت فرمود: نمیخواهد بروی! (…ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقُلْتُ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً؛ مناقب آلابیطالب ع/ج۴/ص۲۳۷) وقتی حضرت یکمقدار در دستور دادن به او سخت گرفت، او در واقع به اصل امامت شک کرد و کم آورد.
بحث دربارۀ «مدیریت صحیح جامعه» یک جزئی از بحث امامشناسی است
- بحث دربارۀ «مدیریت و شیوۀ صحیح مدیریت» درواقع جزئی از بحث امامشناسی است. متاسفانه آموزشهای دینی ما دربارۀ امامشناسی، پیش از امامتشناسی است نه پس از امامتشناسی. دربارۀ امامشناسی و اثبات امامت و ولایت، تعداد زیادی کتاب داریم. اما یک کتاب معرفی کنید که قشنگ بگوید «امام چگونه امامت میکند؟ امامتکردن چگونه است؟ امامتکردنِ امیرالمؤمنین(ع) چگونه است؟ بر اساس چه قواعدی، امام در اینجا سکوت میکند، آنجا فریاد میزند، آنجا تحمل میکند یا تحمل نمیکند؟» یعنی کتابی میخواهیم که معارفِ پس از امامت را بگوید، نهفقط معارف پیش از امامت!
- ما اگر شناخته بودیم که «امام چگونه امامت میکند و چگونه به نخبگانِ نامرد و خائن فرصت میدهد که در جامعه رشد کنند تا خودِ مردم، با نگاه هوشمندانه و بصیرانۀ خودشان اینها را حذف کنند؟» در اینصورت ما بسیاری از این مشکلات کنونی را نداشتیم.
اگر ندانیم «امامزمان چگونه امامت میکند» در پیروی از فرمانهای او کم میآوریم
- ما وقتی میخواهیم امام را بشناسیم باید بدانیم که امام، چگونه امامت میکند؟ اگر بشناسیم چگونه امامت میکند، میتوانیم از او تبعیت کنیم، و الا در پیِ فرمانهای او کم میآوریم. اگر بشناسیم «چگونه باید امامت کرد؟» در اینصورت قدر یاران امام را میدانیم و حکام زمین(یعنی آن ۳۱۳ نفر) را تمکین خواهیم کرد و از آنها فرمانبرداری خواهیم کرد بلکه آنها را یاری خواهیم کرد.
- ما نهتنها باید امامزمان(ع) را بشناسیم، بلکه باید شیوۀ امامت ایشان را هم بشناسیم و اینکه «این شیوه در مدیران پایینتر چطور اجرا میشود؟ چگونه تکرار میشود؟ و…» اینها را باید بشناسیم.
- باید دانش مدیریتمان را بالا ببریم! این یکی از اولویتهای زمان ما است، در اینصورت دیگر هرکسی اقدام نمیکند که برای پستها در جامعۀ اسلامی کاندید بشود! چون میداند مردم تشخیص میدهند که «او اینکاره نیست!» آنوقت شورای نگهبان هم فقط بهصورت حقوقی برخورد نمیکند.
ن شورای نگهبان بعضی وقتها برای اینکه ببیند «آیا این افراد حق دارند کاندیدا بشوند یا نه؟» یکجوری کاندیداها را ارزیابی میکند که اعضای شورای نگهبان اگر خواستگار برای دخترشان بیاید، اینجور سرسری با او برخورد نمیکنند بلکه میگویند «بالاخره بحث ناموس ما و دختر ما مطرح است، باید ببینیم این کسی که آمده، چطور آدمی است؟» درحالیکه مملکت از ناموسِ یک نفر مهمتر است.
اولویت دیگری که در آخرالزمان مطرح است «مسئلۀ خانواده» است/ چرا مسئلۀ خانواده در آخرالزمان، اولویت دارد
- مدیریت صحیح را باید شناخت، این جزء اولویتهای ما است. اما اولویت دیگری که در آخرالزمان مطرح است «مسئلۀ خانواده» است. چرا مسئلۀ خانواده در آخرالزمان یک مسئلۀ دارای اولویت است؟
- الان طاغوت جهان صهیونیستها هستند. در قرآن کریم نوشته است که یهودیها از همان زمان قدیم، سنتشان این بوده است با ابزاری که بلد بودند، بین زن و مرد اختلاف بیندازند! (فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ؛ بقره/۱۰۲)
- سنت تاریخی یهودیان این بوده است که برای تسلط بر دیگران، خانوادهها را مضمحل کنند. آنها در این زمینه، حرفهای هستند؛ حالا از سحر و جادو گرفته تا هر فن دیگری که بلدند، استفاده میکنند تا به این هدف خود برسند. در پروتکلهای دانشوران صهیون هم این را نوشتهاند، بیش از ۱۲۰سال پیش دور هم نشستند که ما چطوری جهان را اداره کنیم؟ یعنی سر شیوۀ مدیریت جهان، بحث کردند.
- چندتا از اصول مهمی که در پروتکلهای دانشوران صهیون نوشتهاند، به مضمحل کردن خانواده برمیگردد! این سنت را از قدیم داشتند و در قرآن هم آمده است که اینها سعی میکنند بین زن و مرد اختلاف بیندازند، الان هم با ترفندهای جدید، این کار را انجام میدهند.
- الان طاغوت جهان صهیونیستها هستند. اگر کسی در این مسئله شک دارد برود به آمار و ارقام مراجعه کند و ببیند ادارهکنندگان و سرمایهداران زالوصفت ادارهکنندۀ جهان و بسیاری از احزاب سیاسی کشورهای به ظاهر دموکراتیک در جهان چه کسانی هستند؟ انگلستان را چه کسانی اداره میکنند؟ این دیگر معلوم است که صهیونیستها دارند اداره میکنند.
چرا طواغیت سعی میکنند خانواده را مضمحل کنند؟
- طاغوت یهود و صهیونیستها گروه قلیلی هستند که میخواهند بر تعداد کثیری از مردم تسلط پیدا کنند! حالا ببینید اینها کارشان چیست و برای سلطهگری از چه ابزاری استفاده میکنند؟ در مسائل اجتماعی و سیاسی ترفند «تفرقه بینداز و حکومت کن» را بهکار میبندند. منتها طبق آیۀ قرآن، اینها «بین زن و مرد اختلاف میاندازند» یعنی کارشان را از اینجا شروع میکنند. این مسئله هم از همان زمان فرزندان حضرت سلیمان، مطرح بوده است و مسئلۀ جدیدی نیست.
- کلاً «طواغیت» و خصوصاً طاغوت یهود، برای اینکه بر جوامع بشری تسلط پیدا کنند، چهکار میکنند؟ دوتا خاصیت در میان انبوه مردم وجود دارد که این طواغیت باید این دوتا خاصیت را بزنند تا بتوانند بر جوامع بشری تسلط پیدا کنند.
دلیل اول: انبوهیِ جمعیت یک جامعه باعث میشود ترفندهای طواغیت نابود شود
- یکی اینکه در نظر طواغیت، نسل مردم نباید زیاد بشود و الا طواغیت کم میآورند. مردم با انبوهیِ جمعیت میتوانند حق را آشکار کنند! انسانها با انبوهی جمعیت میتوانند بر باطل غلبه پیدا کنند، یک جامعه با انبوهی جمعیت خودش میتواند وضع خودش را به سامان برساند.
- البته انبوهی جمعیت عامل مطلق سعادت جامعه نیست، ولی یکی از دلائل سعادتمندی، یکی از دلائل طبیعی حرکت به سوی رشد و سعادت برای جامعه، انبوهی جمعیت است. انبوهی جمعیت باعث میشود ترفندهای این طواغیت، نابود بشود. برای طواغیت بهصرفه است که تعداد مردم کم باشد. لذا دارند کار میکنند (نهفقط در اینجا بلکه در اروپا هم کار میکنند) تا کثرت نسل پدید نیاید.
- وقتی بخواهند کثرت جمعیت را کم کنند باید چهکار کنند؟ باید خانواده را یک جایگاه تلخ و زننده و یک جایگاه پر از دشواری و چالش قرار بدهند تا خانواده جای امنی برای زاد و ولد تعداد زیادی از فرزندان نباشد. (بعداً در بحث خانواده بیشتر به این خواهیم پرداخت که تربیت یک کودک در یک خانوادۀ کم جمعیت بسیار دشوارتر از تربیت یک کودک در یک خانوادۀ پرجمعیت است.)
دلیل دوم: ضعف جامعه مقابل طواغیت از ضعف خانواده ناشی میشود
- دلیل دوم برای اینکه طواغیت به خانواده میپردازند چیست؟ وقتی در یک جامعهای خانواده مضمحل شد (حتی اگر دویست میلیون جمعیت هم داشته باشد) این جامعه، یک جامعۀ ضعیف و زبون است. ضعف جامعه مقابل طواغیت از کجا ناشی میشود؟ از ضعف خانواده!
- طواغیت ترجیح میدهند که تعداد زیادی نفوس در یک جامعه باشد، ولی این افراد، بیخانواده باشند، ولدِ زنا باشند، افراد جامعه جدا از هم زندگی کنند، خانوادهها طلاقکشیده و ازهم پاشیده باشند و… بر این جامعه عین آبخوردن میشود مسلط شد! در این جامعه میشود راحت همۀ ترفندها را اجرا کرد چون افراد جامعه مثل احمقها نمیتوانند مقابل طواغیت مقاومت کنند.
- شما حرفهای برخی از اندیشمندان فرانسوی را که دربارۀ جامعۀ خودشان میگویند، یا برخی اندیشمندان آمریکایی را دربارۀ خود آمریکا میگویند، مطالعه کنید. آنها دربارۀ ملتهای خودشان میگویند که ما مردمان احمقی هستیم و هیچوقت بیدار نخواهیم شد. چرا؟ بهخاطر اینکه خانواده ندارند! وقتی خانواده ضعیف شد، جامعه ضعیف شده است. و این چیزی است که متأسفانه بهخوبی در جامعۀ ما تبیین نشده است.
وقتی خانواده ضعیف بشود جامعه ضعیف میشود
- یکی از حقایقی که باید دربارۀ آن فیلمهای قوی ساخته شود تا برای مردم جا بیفتد، همین است که «اگر خانواده ضعیف بشود جامعه ضعیف میشود»
- شما فکر میکنید میشود یک روزی در جمهوری اسلامی سریالی-با فیلمنامۀ قوی و پرجذبهای- تولید بشود که مثلاً نشان بدهد جاسوسها و فروماسونرها و نفوذیهایی آمدهاند و میخواهند حجاب را ضعیف کنند تا مقاومت این ملت در مقابل استکبار کاهش پیدا کند؟ و بعد هم عواملی را در مجلس شورای اسلامی نفوذ میدهند برای ایجاد یک سلسله قوانینی که نهاد خانواده را تضعیف کند و مقدار طلاق را افزایش بدهد؛ برای پایین آمدن سطح مقاومت جامعه!
- آیا میشود یک سریالی شبیه «گاندو» درست شود که نشان بدهد یک فرد نفوذی، دارد کار جاسوسی انجام میدهد برای اینکه نظر کارشناسی بدهد تا یکسری از آئیننامهها و قوانین در جمهوری اسلامی یکجورهایی بشوند که در نهایت منجر به ضعیفشدن خانواده بشود.
چرا اسرائیل باید دنبال کمحجاب کردن جامعۀ ما باشد؟
- چرا اسرائیل باید دنبال کمحجاب کردن جامعۀ ما باشد؟ شما به سخنرانی نخستوزیر خبیث رژیم کودککش اسرائیل نگاه کنید که در مجلس انگلیس میگوید: میدانید ایران را چطور باید زمین بزنیم؟ توضیح میدهد که ایران را با حملۀ نظامی نمیتوانیم زمین بزنیم، بلکه باید مثلاً این فیلمها را پخش برای مردم کنیم و… حالا شما ببینید ما چندتا پایان نامه در این زمینه داریم؟
- یک اندیشمند فرانسوی یک کتاب هفتصد صفحهای نوشته و در این کتاب اسنادی را جمعآوری کرده است که نشان میدهد جامعۀ فرانسه را صهیونیستها هرزه کردند، یهودیها این هرزگی و بیبند و باری را در فرانسه رواج دادند تا بر آن مسلط بشوند!
چرا خانواده در آخرالزمان مهم است؟ وقتی یک جامعۀ مستضعف بخواهد قوی بشود باید خانوادهاش قوی باشد
- چرا مسئلۀ خانواده در آخرالزمان مهم است؟ برای اینکه یک جامعۀ مستضعف وقتی بخواهد قوی بشود باید خانواده در آن جامعه، قوی باشد! این آمار طلاق با جامعۀ منتظر و مهدوی جور در نمیآید! این وضع حجاب، این تعداد کم زاد و ولد با بیرون آمدن از استضعاف جور در نمیآید.
- مگر مستضعفین نمیخواهند از استضعاف در بیایند؟ خب اگر بخواهند قوی بشوند، خانواده باید قوی باشد. البته الان در جامعۀ ما خانواده، نمرۀ بالایی دارد (مثلاً بالای ۱۰) ولی انتظار از ما خیلی بیشتر از این حرفها است! خانواده باید فربه و قوی باشد، کمبودن زاد و ولد در خانوادههای خوب علامت ضعف است! این آمار طلاق در جامعه، علامت ضعف است و اینها یعنی ضعف جامعه.
- البته ما زیاد هم در مقابل دشمنان، ضعیف نبودهایم؛ اما همین مقداری که ضعیف نبودیم، صدقۀ سر خانوادههای خوب است و آن مادرانی که شیران بیشۀ شجاعت را تربیت کردند. یک جوان شجاع سلحشور که از زیر بته در نمیآید؛ از یک خانوادۀ مستحکم در میآید. بسیاری از این مشکلاتی که ما در جامعۀ خودمان میبینیم علامت ضعف خانواده است.
علی(ع): مدیران خوب از خانوادههای خوب، در میآیند
- همچنین اگر بحث مدیریت جامعه هم برای ما مهم است، باید بدانیم که أمیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مدیران خوب از خانوادههای خوب(بیوتات الصالحه) در میآیند» (وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ ؛ نهجالبلاغه/نامه ۵۳)
- از یک طرف اگر بخواهیم مشکل مدیریت را در جامعه حل کنیم، باید سراغ خانواده برویم و اگر میخواهیم ضعف جامعه را برطرف کنیم باید سراغ خانواده برویم. از طرف دیگر، منافقین و کافرین هم وقتی میخواهند جنایت کنند، سراغ نابودی خانواده میروند. قرآن میفرماید: «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل» (بقره/۲۰۵) پیغمبر من، این کسی که تو را قبول ندارد وقتی از پیش تو برمیگردد از بس به تو غضب دارد، چهکار میکند؟ «یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل» کشاورزی و نسل را میخواهد نابود کند. طبیعتاً وقتی بخواهند نسل را نابود کنند باید سراغ خانواده بروند. «حرث» هم در اینجا-طبق برخی روایات- به معنای ذریه است، لذا هر دو عبارت «الْحَرْثَ وَ النَّسْل» به مسئلۀ خانواده برمیگردد.
- چرا کسی که دشمن امت پیغمبر میشود، میخواهد خانواده را مضمحل کند؟ برای اینکه تعداد نفوس را پایین بیاورد. آنوقت نمیدانم چرا پیامبر اکرم(ص) اینقدر تأکید داشتند که فرزندانتان را زیاد کنید!
بیش از نیمی از علائم فساد در آخرالزمان به اضمحلال خانواده مربوط میشود
- چرا ما در بحث خودمان که دربارۀ آمادگی برای ظهور است، اینقدر به موضوع خانواده، اهمیت میدهیم؟ چون بیش از پنجاه درصد علائم فساد در آخرالزمان به فساد در خانواده مربوط میشود، در واقع به اضمحلال خانواده مربوط میشود که موجب فساد در جامعه است.
- دربارۀ بی بند و باریها در آخرالزمان روایات بسیاری وجود دارد. مثلاً یکی از تعابیری که در این روایات، بیان شده است این است که در آخرالزمان، زنها میروند جای مردها و مردها میروند جای زنها. زنها شبیه مردها میشوند، مردها شبیه زنها میشوند! خیلی زشت است که این جابجایی صورت بگیرد؛ مرد باید نقش مرد را داشته باشد، زن هم باید نقش زن را داشته باشد. حالا چطور میشود که این اتفاق میافتد؟ با ضعف بنیان خانواده.
دو فاجعۀ بزرگ در آخرالزمان: ۱٫ ظلم طواغیت ۲٫ نابودی خانوادهها که منجر به فساد زنان و مردان میشود
- در آخرالزمان فقط ظلم و کشتار اوج نمیگیرد، بلکه-در یک جمعبندی میتوان گفت که- در آخرالزمان دو فاجعۀ بسیار بزرگ پدید میآید؛ یکی ظلم طواغیت، و دیگری نابودی خانوادهها که نتیجهاش فسادهای گسترده در بین زنان و مردان است. این خلاصۀ صدها روایت است!
- چرا آخرالزمان اینقدر فساد از این جنس رواج پیدا میکند؟ چون طاغوت صهیونیست، برای نابودی و تضعیف خانواده کار کرده است. در کشور ما هم کم نگذاشته است! برخی از سریالهای تلویزیون خودمان در این چهل سال، قدم بزرگی برای افزایش طلاق در جامعه بودند! از آنطرف، آیا میتوانید یک سریال فنی عمیق حکیمانۀ دلنشین نشان بدهید که در جهت تقویت بنیاد خانواده باشد؟!
صهیونیستها از دو چیز خیلی بدشان میآید: ۱٫پولدار شدن مردم ۲٫ تقویت خانواده
- صهیونیستها از دو چیز خیلی بدشان میآید و هرکسی در این دو موضوع فعال بشود، خیلی محکم علیه او وارد میدان میشوند و توسط ایادی داخلی خودشان-با ترفندهای مختلف- او را تخریب یا نابودش میکنند! یک موضوع این است که بگویید «مردم باید پولدار بشوند، چرا باید بیشترِ ثروتها و پولها در اختیار صهیونیستها باشد؟!» چون صهیونیستها خیلی جانشان به پول بسته است، دوست دارند همه بیپول باشند و فقط خودشان پولدار باشند. اگر بنا باشد بشریت قدرتمند و پولدار باشد، پس آنها از چه کسی سواری بگیرند؟!
- موضوع دیگری که برای صهیونیستها خیلی مهم است، موضوع خانواده است. اگر کسی بخواهد در جهت تقویت و استحکام خانوادهها در جامعه قدمی بردارد، بهشدت علیه او اقدام میکنند، درحالیکه یهودیها خودشان، خانوادهدار و مقید به خانواده هستند و در کشورهای غربی، همه میدانند که مستحکمترین خانوادهها را عمدتاً همین یهودیها دارند.
- هالیوود که در جهان، فساد ایجاد کرده است توسط چه کسانی اداره میشود؟ توسط صهیونیستها. اما همین صهیونیستها که همه را فاسد میکنند و خانوادهها را مضمحل میکنند، خودشان خانوادههای بسیار خوب و مستحکمی دارند. البته نمیخواهم بگویم که آنها ایدهآل هستند، ولی بنیاد خانواده را مستحکم نگه میدارند چون میخواهند بر همۀ ابناء بشر در عالم تسلط پیدا کنند، لذا باید خودشان قوی باشند. اما برای بقیۀ جوامع، نسخۀ دیگری مینویسند تا خانوادههای آنها را نابود کنند و آنها را تضعیف کنند که بتوانند بر آنها مسلط شوند.
- چرا خانواده در آخرالزمان اهمیت دارد؟ شما ببینید در روایات ما که علائم فساد قبل از ظهور را بیان کرده است، چرا اینقدر خانواده را متلاشی و مضمحل نشان میدهند؟ وقتی دلیل این را بفهمیم، آنوقت به دلیل اهمیت خانواده در آخرالزمان هم پی میبریم.
آیا قدیمها که خانوادهها سنتی بودند، وضع خانواده خوب بود؟
- یک کسی از بنده پرسید: شما میگویی که اگر خانواده خوب بشود ما یک قدم به ظهور نزدیک شدهایم؟ گفتم: بله، حت بیشتر از یک قدم! گفت: خُب قدیمها که خانواده وضعش خوب بود (به همان شیوۀ سنتی) آن زمان چرا ظهور رخ نداد؟ گفتم: قدیمها خانواده سنتی بود، ولی خانواده خوب نبود!
- یک ذهنیتی دربارۀ خانواده وجود دارد، آن هم اینکه: «اخیراً با فسادی که پیش آمده است خانواده تضعیف شده است اما قدیم، خانواده وضعش خوب بوده است!» ولی ما این ذهنیت را نداریم که قدیم وضع خانواده خوب بوده است!
- قدیمها اگر آمار طلاق بالا نبود دلیل بر این بود که مرد، صاحب اختیار بود. اینکه مرد صاحب اختیار باشد، تا یک حدی خوب و معقول است (البته الان مرد هم دیگر صاحب اختیار نیست، بلکه صهیونیستها صاحب اختیار خانواده هستند،؛با هرزگیهایی که از رسانهها منتقل میکنند!) ولی قدیمها اگر مرد، صاحب اختیار بود، مرد هم کم به زن ظلم نمیکرد!
- جامعۀ أمیرالمؤمنین(ع) و جامعۀ پیامبر اکرم(ص) چرا جامعههای خوبی نبودند؟ چون مردها به زنها ظلم میکردند، آن هم برای ما ایدهآل نیست! یکوقت کسی فکر نکند که ما میخواهیم برگردیم به عصر حجر! البته یک محسناتی در خانوادههای قدیم بود؛ یکی از آن محسنات-که الان خیلی کمرنگ شده است- این بود که مرد مقتدر بود و این برای نظام خانواده، محسناتی دارد، اما یک عیب بزرگی هم در آن خانوادهها بود و آن اینکه خیلی از اوقات، زن در آنجا ظلم میدید.
- ما نمیخواهیم به سنت برگردیم بلکه میخواهیم به یک خانوادۀ علوی، یک خانوادۀ مهدوی و به یک خانوادۀ ولائی برسیم. در خانوادۀ ولائی، هم مادر سر جای خودش عزیز است، هم پدر سر جای خودش عزیز است. هرکدام یک موقعیت و جایگاهی دارند. آن چیزی که دین گفته است، ما هنوز به آن نرسیدهایم، آن چیزی که دین گفته، فقط در خانوادۀ اهلبیت(ع) و در خانوادههای آدمهای خوبِ خوب بوده است، ما دنبال چنین خانوادهای هستیم.
- ما نمیخواهیم دربست برگردیم و سنت قدیم را احیا کنیم؛ قدیمها هم زیاد وضع خوب نبوده است. ولی محسناتی بوده، ضعفهایی هم بوده است، الان همان محسنات هم نیست، ضعفها هم بیشتر شده است. ما باید برویم دنبال یک الگویی بگردیم که در این الگو به آنچیزی که دین گفته است برسیم.
(الف۲-ن۲)