چطور برای مسئولیتپذیری انگیزه پیدا کنم؟/ طرح خدا برای مسئولیتپذیر شدنِ انسان چیست؟
انسان برای رسیدن به اوج استقلال همیشه باید تمرینهایی داشته باشد و تلاشهایی بکند چون عوامل از بینبرندۀ استقلال آدمی در مسیر زندگی فراوان هستند. رسیدن به استقلال و حفظ این استقلال و عزت یک نبرد مداوم میخواهد، انسان یک مبارزۀ دائمی نیاز دارد تا بتواند اسیر و بردۀ کسانی که میخواهند او را به بندگی بکشند نشود؛ هم یک فرد در طول مسیر زندگی خودش، هم یک جامعه به این مبارزه دائمی نیاز دارد.
شما هرکجا زندگی میکنید، باید همیشه از خودتان مراقبت بکنید، از اموال و داراییهایتان مراقبت بکنید تا نه اموال شما را کسی بدزدد و برباید و تخریب کند، نه خود شما را کسی به بردگی بکشد. البته بعد از ظهور حضرت ولیعصر، عوامل اجتماعی به بردگی کشیدن و از بین بردن استقلال انسان از بین میرود اما در زمان حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء عوامل درونیِ از بین رفتن استقلال انسان کماکان هست و انسان به مبارزه و جهاد دائمی باید بپردازد.
آدم برای حفظ استقلال خودش، برای حفظ عزت خودش و برای وابسته نشدن، باید مبارزه کند، بعد از اینکه شما استقلال را بهدست آوردی و تثبیت هم کردی، از یک حداقل تا یک حداکثرِ بینهایت میتواند ادامه پیدا کند و شما برای اینکه به اوج استقلال برسید باز نیاز دارید به مبارزۀ دائم. نه استقلال به سادگی به دست میآید، نه به سادگی بدون تلاش حفظ میشود، نه استقلال یک سطحی دارد که شما برای بدست آوردن آن کافی باشد که صرفاً در یک مرحله، تلاش بکنید. بلکه باید دائماً تلاش کنید تا به اوج استقلال برسید؛ آن اوجی که انسان به توحید و فناء فیالله و اوج تقرب میرسد، در واقع یعنی به اوج استقلال رسیده است.
مسئولیتپذیری، رمز عملیات ما برای رسیدن به استقلال است/ کسی که مسئولیت کارهای خود را نپذیرد نمیتواند مستقل بشود
برای این مبارزۀ دائمی و همیشگی و فراگیر در کل زندگی، ما نیاز به یک برنامۀ جامع داریم. مسئولیتپذیری رمز عملیاتی است که ما باید انجام بدهیم تا به استقلال برسیم. کسی که خودش مسئولیت کارهای خودش را نپذیرد هیچوقت نمیتواند مستقل بشود، کسی که پذیرش این را نداشته باشد که «من خودم باید پاسخگوی کارهای خودم، انتخابهای خودم، ضعفها و قوتهای خودم باشم» نمیتواند انسان مستقلی باشد. مسئولیتپذیری یعنی من میخواهم مستقل باشم و شروع کردهام به تمرین استقلال.
منتها این مسئولیتپذیری چگونه باید تحقق پیدا کند و اساساً چگونه این مسئولیتپذیری، انسان را به استقلال کامل و مطلوب میرساند؟ امشب میخواهیم یکمقدار در اینباره گفتگو کنیم. اما اینکه این مسئولیتپذیری از بیّنات دین هست در این تردیدی نیست. مقام معظم رهبری در کلامی بیان میفرماید که بیتردید مسئولیتپذیری از بیّنات اسلام است، یعنی امری است که مسلماً در دین اسلام به آن توجه شده است. حالا اگر کل قرآن بلکه کل دین را با نگاه رشد مسئولیتپذیری و کسب مهارت مسئولیتپذیری مطالعه بکنید، آنوقت میبینید که چقدر زیبا هر لحظه، دین دارد شما را برای مسئولیتپذیری تمرین میدهد.
برخی اندیشمندان، اصلیترین ملاک سلامت روانی انسان را مسئولیتپذیری میدانند/ علوم انسانی به ما کمک میکند به حقانیت دین، پی ببریم
غیر از اینکه در دین ما مسئولیتپذیری چنین اهمیتی دارد، در علوم انسانی مثل روانشناسی یا علوم تربیتی و حتی مباحثی در علوم اجتماعی هم مسئولیتپذیری یک اصل مهم تلقی میشود. برخی از اندیشمندان، اصلیترین ملاک سلامت روانی یک انسان را مسئولیتپذیری او اعلام میکنند، یعنی تصریح میکنند که ملاک اصلی سلامت روانی یک انسان مسئولیتپذیری است.
همانطور که در جلسه قبل بیان شد، علوم انسانی و علوم تجربی برای اینکه ما را به دین تسلیم کنند، خیلی عالی هستند، اگر از علوم انسانی تقدیر کردم و آرزو کردم که علوم انسانی در جامعۀ ما پیشرفت بکند، منظورم این بود که علوم انسانی به ما کمک میکنند به حقانیت دین پی ببریم.
راهحلهای علومانسانی، ابتدایی است اما آشنایی با علومانسانی میتواند جلوی دینگریزی را بگیرد
اما آیا علوم انسانی به تنهایی دست ما را میگیرند و به سعادت میرسانند؟ ابداً، علوم انسانی نه تنها انسان را به اوج نمیرسانند، بلکه راهحلهایی که میدهند بسیار راهحلهای ابتدایی است. ولی آشنایی شما با علوم انسانی منجر به این میشود که دیگر دینگریزی از بین برود. ما کسی را در جامعۀ خودمان نمیتوانیم به زور دیندار کنیم، اصلاً دین چیزی نیست که به زور بشود به کسی تحمیل کرد، چون استقلال انسان باید حفظ بشود و باید هرکسی خودش بخواهد. ولی در جامعه به یک چیزی نیاز داریم؛ و آن اینکه دینگریزی و دینستیزی باب نشود، فرهنگ نباشد، رواج نداشته باشد. حرف ما این است که «اگر نمیخواهی دین داشته باشی نداشته باش، چرا دینستیزی میکنی؟! دینستیز نباش و دینگریزی را در جامعه تبدیل به یک ارزش نکن.»
متأسفانه الان در لایههایی از اجتماع ما دینگریزی یک ارزش است، طرف با افتخار میگوید «ما از آن دیندارها نیستیم!» خُب این خیلی بد است که این مملکت چهل سال است به اسم اسلام دارد اداره میشود اما فرهنگ و تعلیم و تربیت بهگونهای اداره شده است که نتیجهاش این است که دینگریزی در یک لایههایی از جامعه، کلاس دارد! یعنی نه تنها دین درست ترویج نشده است، بلکه علوم انسانی هم درست تبیین نشده است و الا دینگریزی در این سطح وجود نداشت.
مگر ما در دوران جاهلیت به سر میبریم که دینگریزی در یک جامعهای ارزش تلقی بشود حتی برای یک سطوحی از جامعه، چه برسد به اینکه برخی از سطوحِ مؤثر در جامعه، دینگریزی برایشان یک ارزش تلقی بشود! این یعنی جاهلیتی در جامعه تزریق شده و نهادینه شده است، این یعنی صددرصد اشتباهات فاحشی در ادارۀ افکار عمومی صورت گرفته است. این یعنی اشتباهات فاحش در آموزش و پرورش وجود دارد و در تبلیغ ما طلبهها اشتباهات فاحش وجود دارد؛ البته نه اینکه همهاش اشتباه باشد.
اگر کسی نمیخواهد دینداری بکند خُب دینداری نکند؛ کمااینکه اگر کسی نمیخواهد ورزشکار بشود، خُب ورزشکار نشود! مگر همه باید ورزشکار بشوند؟ زور که نیست! اما کسی یک ورزشکار را مسخره نمیکند و کسی ورزشکار نبودن را برای خودش کلاس نمیداند. در هیچ محفل خانوادگی و خصوصی هم کسی ورزش را مسخره نمیکند و بهطور تحقیرآمیزی نمیگوید که «ما از اینهایی که میروند دنبال ورزش نیستیم!» هرکسی این را بگوید، به او میگویند: تو خودت آدم ضعیف و حقیری هستی.
نباید در جامعۀ ما کسی از سرِ جهالت و سوءتفاهم، دینگریز یا دینستیز بشود
اینکه اولیات دین برای مردم جا نیفتاده و از علوم انسانی برای پذیرش اولیات دین و معقول بودن مسیر دین استفاده نشده است، یک فاجعه است! ولی بنده از این فاجعه در میگذرم و میگویم: انسانها میتوانند دیندار بشوند و میتوانند دیندار نشوند، این میل خودشان است و اصلاً علامت استقلال آدمها است و علامت این است که دین، استقلال آدمها را رعایت میکند. اما فاجعۀ بزرگتر این است که دینداری را بیکلاسی تلقی کنند و دینگریزی را یک نوع کلاس بدانند! این نباید در جامعۀ ما باشد؛ یعنی نباید دینگریزان و دینستیزان از سر جهالت و سوءتفاهم، دینستیزی کنند.
تو اگر میخواهی با دین دشمن بشوی، عیبی ندارد و کسی هم نمیتواند جلوی دوزخ رفتن تو را بگیرد. مگر کسی میتواند جلوی شمربنذیالجوشن شدنِ کسی را بگیرد؟! حرف ما این است که نباید در جامعۀ ما کسی از سرِ سوءتفاهم، دینگریز یا دینستیز بشود. مثلاً اینطور نباشد که یک کسی بگوید: «من دشمن دین هستم برای اینکه دین به استقلال فکری من لطمه میزند!» وای خدای من! چه کسی این را به تو گفته است؟! میگوید: «شما خودتان میگویید که مقلّد باش!» این را چه کسی گفته است؟ محدودۀ تقلید کجاست؟ اصلاً تقلید آن چیزی که تو برداشت کردی نیست. چه کسی این برداشت را از دین، به تو داده است؟
در جلسات بعدی عرض خواهم کرد که نسبت ولایت با این استقلال و با آن مسئولیتپذیری چیست؟ آنوقت شما تعجب میکنید که چرا توسط ارکان تعلیم و تربیت دینی و غیردینی در کشورمان، ولایت بهعنوان «نگهبان استقلال و ارزش فکری انسانها» و «نگهبانِ ارزش انتخاب انسانها» معرفی نشده است؟ پس تا حالا دربارۀ ولایت چه گفتهاند که این سوءتفاهم ایجاد شده است؟
اصلیترین کارکرد ولایت، حفظ استقلال و عزت آدمهاست
بعداً توضیح خواهیم داد که اصلیترین کارکرد ولایت، بلکه تنها کارکرد ولایت، حفظ استقلال و عزت و حفظ ارزش استقلال آدمها است. اینکه ولایت بخواهد تعلیم بدهد، این تعلیم یک کار فرعیِ ولیّ خدا است، کسی دیگر هم میتواند تعلیم بدهد. لقمان حکیم ولایت نداشت و پیامبر نبود اما تعلیم میداد، تعلیماتش را خدا در قرآن نوشته است، تعلیم دادن که نیاز به ولایت ندارد.
آیا برداشتی که جامعۀ ما از ولایت دارد، درست است؟ آیا برداشتش از دین درست است که برداشتش از ولایت درست باشد؟ یک فاجعهای دارد در جامعۀ ما رخ میدهد. دوستان طلبۀ من و اساتید من در حوزه، یک فاجعه دارد در جامعه رخ میدهد، چرا نمیبینیم؟ شاید در حد نود درصد، برداشت اشتباه از دین و برداشت معکوس از دین وجود دارد، و حتی ولایت را از بینبرندۀ استقلال آدمها، استقلال فکری آدمها و حق انتخاب آدمها برداشت میکنند. کسانی در حد سیاسیون درجه یک کشور، خودشان را غیرولائی نشان میدهند تا برایشان کلاس باشد! درحالیکه شأن ولایت چیزی جز این نیست که استقلال آدمها را نگه دارد و عامل دیگری در عالم وجود ندارد که استقلال انسانها را حفظ کند. این به تجربه ثابت شده است و زیاد هم دین نمیخواهد، علوم انسانی کافی است برای اینکه این را ثابت کند.
آیا این اشتباه فاحش در جامعۀ ما، یک فاجعه نیست؟ آیا برنامهریزان درسیِ آموزش و پرورش در چهل سال گذشته نباید پاسخ بدهند؟ از کدام قسمت دین برداشتند در کتابها نوشتند که این برداشت معکوس از اصل دین در ذهن اقشاری از جامعه ایجاد شده است؟ علوم انسانی، یک حداقلهایی از عقلانیت دینی را برای انسان به اثبات میرسانند، ولی این در جامعۀ ما اتفاق نیفتاده است؛ عالمان دینی از علم و تجربۀ بشری به قدر کافی برای جا انداختن حداقلهای دین استفاده نکردهاند، درحالیکه ائمۀ هدی این کار را میکردند و قرآن هم این کار را میکند.
قرآن هم به تجربۀ بشری استناد میکند، اهلبیت(ع) هم این کار را میکنند؛ چون آن کسی که حداقلِ دین را ندارد و فعلاً ایمان به وحی و نبوت و معاد ندارد، شما چطور میخواهی با او صحبت کنی و به او بگویی که دین، این را گفته است…. خُب او میگوید: من کجا دین را پذیرفتهام که حالا تو داری از طرف دین، با من صحبت میکنی؟! لذا آدم باید برود سراغ چیزی که او قبول دارد، آن چیزی که آدمها قبولش دارند، همان چیزی است که تجربه میکنند لذا اگر ما از علوم تجربی و روانشناسی و … استفاده میکنیم، به همین دلیل است.
اگر تبیین شده بود که دین برای منفعت بشر است، معلوم میشد که دیندار هنر نکرده و بیدین ضرر کرده
وقتی که بدون استفادۀ از تجربۀ بشر و عقل حداقلی انسان، از خدا و پیغمبر صحبت میکنید، طرف مقابل فکر میکند شما دارید به او زور میگویید، کمااینکه خیلی از مردمی که دینداری نمیکنند تلقیشان این است که دین دارد به آنها زور میگوید. باید یک اعتقادی داشته باشند تا این زورگوییِ دین را بپذیرند و تحمل کنند. حتی بعضی از مذهبیهای ما هم همین تصور را دارند، به همین دلیل مغرور میشوند و فکر میکنند خیلی هنر کردهاند که دیندار هستند و تصور میکنند از خیلی از چیزها گذشتهاند و فداکاری کردهاند! نه؛ تو هنر نکردی که دیندار شدی، تو از چیزی نگذشتهای! قرآن میفرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء/۷)
تو هنری نکردی که دیندار شدی، تو فقط انسانیتت را اجرا کردی. مثلاً شما که شب استراحت میکنی و میخوابی، صبح که بلند میشوی، قیافه میگیری که «من خیلی هنر کردم که خوابیدم»؟ عبادت هم همانقدر برایت ضروری است، پس این دیگر قیافه گرفتن ندارد. باطریِ موبایلت را که شارژ میکنی، قیافه میگیری و دچار عُجب میشود؟! نه، چون نیاز داشتی.
تو از راه علوم تجربی و انسانی هم میتوانستی بفهمی که نماز، انرژیبخش است؛ مثل غذا که انرژیبخش است. پس نماز که میخوانی چرا قیافه میگیری؟ این یعنی حداقلهای دین هم گفته نشده و جانیفتاده است.
اگر حداقلهای دین گفته شده بود، معلوم میشد که این دین، یک مسیر عقلانی را دارد میرود و برای منفعت بشر دارد حرکت میکند، آدم دیندار هنر نکرده، بیدین هم نادانی کرده و ضرر کرده است. اگر این گفته شده بود، این مسائل هم در جامعه جا میافتاد، ولی الان اینها جا نیفتاده است، چون حداقلهای دین را نگفتهایم.
حداقلهای دین، اثبات صانع نیست!
حداقلهای دین، اثبات صانع نیست! بگذارید یک نمونه برای شما بگویم؛ مثلاً حداقلهای اخلاق اسلامی و پذیرش دین در فرهنگ چیست؟ پبامبر اکرم(ص) میفرماید: «إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» اگر حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد بکن! یعنی دیگر منِ پیغمبر هم نمیتوانم برایت کاری بکنم. بعد میفرماید این سخن همۀ انبیاء است که به صورت ضربالمثل باقی مانده است. (لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ ع إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» (عیون اخبارالرضا ع/ج۲/ص۵۶)
یعنی قبل از اینکه تو دیندار بشوی باید یک مایهای از حیاء داشته باشی که بیایی سراغ دین؛ و الا من دربارۀ چه چیزی با تو صحبت کنم؟ تو باید یک جای دیگری برایت ثابت شده باشد که اگر حیا نباشد نظام حیات بشر از بین میرود و نظام اجتماعی متلاشی میشود. حیاء خارج از دین باید تثبیت شده باشد، و بعد دین هم میآید حیاء را تقویت میکند، پُر آب و رنگش میکند، بیشترش میکند، جهتِ خوب به آن میدهد، حیاء احمقانه را کنار میگذارد و با این حیاء یککاری میکند که تو از آن سود ببری.
چرا میگوییم برای متقاعدشدن به استقلال و مسئولیتپذیری، از علوم انسانی استفاده بشود؟
چرا ما اصرار داریم که برای استقلال و خصوصاً مسئولیتپذیری، از علوم انسانی استفاده کنیم؟ برای اینکه علوم انسانی و علوم تجربی مخصوصاً وقتی همۀ اندیشمندان عالم آن را بپذیرند، یک کاری میکند که آدم تسلیم دین بشود و دینداری را آغاز کند، یککاری میکند آدم به عمق عقلانیت دین یکمقدار پی ببرد، یکمقدار منتگذاری دیندارها را از دین کم میکند، کلاس گذاشتن بیدینها نسبت به دین را کم میکند.
البته نمیخواهم بگویم همۀ مردم جامعۀ ما اینگونه هستند که حداقلهای دین را دریافت نمیکنند، بلکه یک لایههایی از جامعه اینگونه هستند ولی قابل توجه هستند. این باید در کل جامعۀ ما جا میافتاد و علوم انسانی میتواند این را جا بیندازد. آیا نمیشود ما دین نداشته باشیم و فقط با همین علوم انسانی تا آخر برویم؟ علوم انسانی که عشق تولید نمیکند! علوم انسانی ممکن است آرامش به تو بدهند، اما حماسه خلق نمیکنند، علوم انسانی در تو آتش شور و سرمستی ایجاد نمیکنند، علوم انسانی ممکن است تو را یکمقدار سالم نگه دارند اما در اوج شکوفایی قرار نمیدهد.
علوم انسانی در موضوع مسئولیتپذیری، خیلی رشد کرده است. شاید حدود نصف حرفهای ما در مورد مسئولیتپذیری را علوم انسانی، بارش را به دوش کشیده باشد و این خیلی خوب و کمککننده است؛ چون دیگر کسی سر اینها چانه نمیزند.
انتقاد بنده از آموزش و پرورش، بخاطر رعایت نکردنِ علوم انسانی در تعلیم و تربیت است
بعضیها میگویند چرا شما در مدرسهها دنبال تحمیل ایدئولوژی هستید؟ درحالیکه تقریباً صد درصدِ انتقادهای بنده در طول این سالیان طولانی از آموزش و پرورش، بخاطر رعایت نکردن علوم انسانی در تعلیم و تربیت بوده است، نه بخاطر خدا و پیغمبر! یعنی ما بدون دین و بدون مسلمان بودن هم، این انتقادها را داشتیم. ما میگوییم: «دانشآموز باید مسئولیتپذیر بار بیاید، همین!» اگر این دانشآموز، مسئولیتپذیر بار بیاید، بالاخره یک روز از دمِ در هیئت و مسجد عبور میکند؛ ما همانجا خدا و پیغمبر را به او یاد میدهیم، و او چون مسئولیتپذیر بار آمده، این را بهراحتی میپذیرد، نمیخواهد در مدرسه تعلیمات دینی بدهید، بعضی از تعلیمات دینی بدون تربیتِ شخصیت بچهها، برای آنها عین سم میماند؛ اگر شما خیلی از مقدمات انسانی و نیاز او به دین را برایش جا نیندازی و بعد به او بگویی که «خدا تو را آفریده، پیغمبر فرستاده که برای سعادت تو دستور بدهد، و اگر گوش ندهی به جهنم میروی…» او چه احساسی پیدا میکند وقتی این را بشنود؟ با خدا در میافتد، سعی میکند جهنم را فراموش بکند، از پیامبر هم فرار میکند. حالا ببینید این حالِ چند نفر از ابناء جامعۀ ما است؟
مشکل بنده، آن کسانی نیستند که از دین فرار میکنند و برای بیدینی هم کلاس قائلند، شاید ده درصد مشکلم اینهایی باشند که از دین فرار میکنند، اینها دچار سوءتفاهم شدهاند که دینستیز شدند و دینگریزی برایشان یک کلاسی شده است، اینها ده درصد مشکل هستند، نود درصد مشکل، آن مذهبیهایی هستند که نیاز خودشان را به دین درک نمیکنند، ولی این دین را پذیرفتهاند، اینها را چهکار کنیم؟! اینها الان دیندارِ مغرورِ دارای عُجب شدند، دو قورت و نیمشان هم باقی است، اینها دیگران و آدم ضعیفهای بیدین را هم آدم حساب نمیکنند، این را چهکار کنیم؟
علوم انسانی، دربارۀ مسئولیتپذیری چه میگوید؟
خُب حالا ببینیم در علوم انسانی، دربارۀ مسئولیتپذیری چه گفتهاند؟ حرفهای خیلی قشنگی زدهاند؛ چند نمونهاش را برای شما قرائت بکنم، اینها جزء دانشهای رایجی است که میتوانید راحت پیدا کنید.
یکی از روانشناسهای برجسته میگوید: مسئولیتپذیری عنصر اصلی سلامت روان و به تبع آن، عامل مهم دستیابی به شادکامیِ اصیل و احساس رضایت است… البته شادکامیِ بیخودی و کاذب هم داریم، مثلاً زیرسبیلی رد کردن و زیرآبی رفتن، آدم یکذره خوشحال میشود ولی این خوشحالی اصیل نیست.
او در ادامه میگوید: اعتقاد داریم همۀ افراد بشر از پیر تا جوان و حتی نوزادان، صبح تا شب برای ارضاء نیازها و خواسته و ارزشهای خود تلاش میکنند… و باور داریم همۀ افراد اجتماع باید برای برآوردن نیازها و خواستههای خود احساس مسئولیت کنند و پیامدهای افکار و تصمیمات خود را بپذیرند، نسبت به تکتک رفتارهایشان پاسخگو باشند. رفتار مسئولانه به معنای خردورزی، عقلانیت و یکپارچگیِ شخصیت است… اینها مطالبی است که علوم تجربی به آن رسیده است.
یکی دیگر از روانشناسان، دیدگاه خود را اینگونه بیان کرده است: مسئولیتپذیری آثار مثبت بسیاری دارد، توانایی برخورد با شرایط سخت، انتخاب تصمیمات درست، احساس رضایت داخلی، پرورش انضباط داخلی، کسب اعتماد به نفس و رشد تفکر، افزایش قدرت شناختی، موافقت بیشتر با خانواده و محیط زندگی، مورد توجهِ خانواده و گروه و جامعه قرار گرفتن، برخورداری از یک توان بالا برای انجام درست و بهموقع کارها، ایجاد روحیۀ نشاط، سرحالی، صرفهجویی در هزینههای اضافی و وقت گذاشتن برای ترویج احساس مسئولیت در دیگران.
اینها را اسلام نگفته است، اینها دیگر حداقلِ انسانیت است. من که نباید برای این حرفها، از امام حسین(ع) خرج کنم! آنوقت آن طرف برداشتش این میشود که میگوید «امام حسین(ع) هم، همین را گفته است! خب این را که فلانی هم گفته بود، یعنی امام حسین(ع) برای همین شهید شد؟» نه، امام حسین(ع) برای حرفهای بالاتر از اینها آمده است، صبر کن. شبهای بعد من عرض میکنم که امام حسین(ع) کجای این قصه است.
برخی از آثار مسئولیتپذیری از دیدگاه روانشناسی:
یک روانشناس دیگر دربارۀ «آثار مسئولیتپذیری» میگوید: شناسایی و شکوفایی استعدادها، ایجاد انگیزۀ بیشتر برای پذیرش مسئولیت بیشتر، ایجاد انگیزۀ مبارزه کردن و سختکوشی، ایجاد تعهد و همت برای انجام کار، جفت و جور شدن زمینۀ توانمندی در بقیۀ مهارتهای زندگی، رشد فکری، رشد شخصیت، افزایش عزت نفس، پذیرش اشتباه، تشویق بقیه به مسئولیتپذیری و… ببینید چه آثار و برکاتی را برای مسئولیتپذیری ذکر میکنند و اگر کسی مسئولیتپذیر نباشد چه صدماتی دارد!
روانشناسها یک پیشنهاداتی برای تمرین مسئولیتپذیری دارند، این پیشنهادات هم بماند برای جلسه بعد؛ یک مقداری از اینها را عرض خواهم کرد.
تا اینجا، ما عقلاً فهمیدیم که مسئولیتپذیری برای سلامتی انسان مفید است، هرکسی این را نپذیرفته است برود کتابهای روانشناسها را بخواند. خُب حالا برویم سراغ دین و ببینیم که دین چهکار میکند؟ خواهش میکنم به عنوان یک آدم مؤمنی که قرآن را قبول دارد و دین را قبول دارد این حرفها را گوش نکنید، بلکه بهعنوان یک فرد بیدین این حرفها را گوش کنید، اصلاً گاهی از اوقات به عنوان یک فرد بیدین بروید قرآن را بخوانید، ببینید با آدم چهکار میکند! اصلاً غوغا میشود! این یک روش برای درست کردن انسانهاست، یعنی از بیرون به دین نگاه کنید، از بالا نگاه کنید، از دور نگاه کنید، جامع نگاه کنید، خیلیها با این نگاه، مسلمان شدند و از ما هم جلو زدند. بعضی وقتها ما غرق جزئیات میشویم، درحالیکه باید از بالا نگاه کنیم و ببینیم دارد چهکار میکند!
«سؤال و جواب» و «پاداش و جزای قیامت» از طرحهای کلان دین برای مسئولیتپذیری است
یکی از طرحهای کلان دین برای مسئولیتپذیری، این است؛ خداوند برای اینکه تو مسئولیتپذیر بشوی میگوید «هرکاری بکنی از تو سؤال میکنم» خُب سؤال و جواب کن، چه اهمیتی دارد؟ میفرماید: «نه فقط سؤال و جواب میکنم، بلکه پاداش و جزا هم میدهم؛ آنهم خیلی سنگین!» پس تو داری من را مجبور میکنی! میخواهی بر من نظارت کنی؟ اینطوری که استقلال من از بین میرود! میفرماید: «نه، هم سؤال و جوابت را روز قیامت میکنم که معلوم نیست کِی است، و هم اینکه هیچ چیزی از آن را به تو نشان نمیدهم که بترسی و از سرِ ترس، بخواهی مجبور بشوی و انجامش بدهی، اگر هم بترسی از روی عقلت ترسیدهای، پاداش را هم نقداً به تو نمیدهم بلکه میگذارم برای قیامت. الان فقط به تو خبر میدهم»
خدایا من قبول دارم این سؤال و جواب را که برای من گذاشتی، من را تکان میدهد، من را یکمقدار مسئولیتپذیر میکند و چون پاداش و جزایت بهصورت فوری و عینی هم نیست، استقلال من را حفظ میکند، اما خدایا میشود کلاً سؤال و جواب نکنی؟ (بنده از طرف خدا جواب میدهم) خدا میفرماید: من حرفی ندارم که برای اینکه مسئولیتپذیر بشوی اصلاً روی تو فشار نیاورم، ولی اگر همین مقدار هم فشار نیاورم دیگران تو را به بردگی میکشند، آن را چهکار میکنی؟ برای اینکه یله و رها نباشی و خواستههای کم نفسانی، تو را اسیر نکند و برای اینکه بردۀ خواستههای کمِ رقبای خودت نشوی، من باید تو را از زیر سلطۀ دیگران جمع بکنم یا نه؟
اگر از مطلب راضی بودید آنرا برای دوستانتان به اشتراک بگذارید
چگونه زمینه ظهور فراهم می شود؟
سه روزپس از واقعه-قسمت سوم:قیام
مداحی پاشو خانم خونه ام با نوای جواد مقدم
وجود مقدس امام علی علیه السلام
دکتر عباسی-عالم غربی سازی
اولین نماز جمعه امام خامنه ای بعد از رحلت امام خمینی(ره)
نبرد سایبری
حماسه با شکوه مردم
مستندالماسی برای فریب
بهانه و ننگ
جوادی آملی-مسیحیت
امام خامنه ای -سی ویک سال